من که البته کمافی‌السابق کوچکتر از آنی هستم که پیامی داشته باشم ولی می‌خواهم یک تجربه خودم در زمینه طنزنویسی را برای دوستانی که دوست دارند طنزهای بهتری بنویسند در میان بگذارم. خب همانطور که می دانید من نه رشته‌ای که مرتبط با طنز باشد (مثلا ادبیات) درس خوانده ام، نه تا بیست و پنج سالگی حتی از فاصله یک کیلومتری موفق به زیارت طنزپردازی شده بودم، نه به مجله یا جمعی که کارشان طنز باشد رفته بودم، نه کلاسی گذرانده بودم و نه هیچ چیز دیگری.

علاقه من به طنز شاید ذاتی بود و یا شاید به خاطر این بود که اولین رمانی که در زندگی ام خواندم، طنز بود. (پخمه عزیز نسین در هشت سالگی!) اولین طنزی که برای مطبوعات نوشتم هم بر می گردد به سال‌های 77 و آن موقع‌ها که به شدت با آن تحقیرآمیز برخورد شد؛ کارمند روزنامه خراسان حتی حاضر نشد من را ببیند و تلفنی گفت که آن را به دربان بدهم! بعدها یک طنز نوشتم که در نشریه دانشجویی برادرم چاپ شد اما داداش کوچیکه ما حاضر نشد بخش دوم آن را چاپ کند. یک سال بعد یکی از دوستان همین بخش دوم را – که با مداد هم نوشته بودم- دید و گفت می خواهی این مطالبت توی یک نشریه دانشجویی چاپ شود؟ این نشریه اسمش آذر بود؛ مال همین فواد صادقی و عمار کلانتری اینا… 

بگذریم. داشتم چی می گفتم؟ آها می خواستم تجربه‌ای را بگویم. آن هم اینست که تا زمانی که طنز را کسی جدی نگیرد، طنز هم او را جدی نمی گیرد. (جمله حکیمانه ای شد نه؟) می دانید، طنز خیلی حسود است. اصلا چشم آن را ندارد که شما هم بخواهید فوق لیسانس مهندسی پزشکی بگیرید، هم در اداره مبارزه با مالاریا ترفیع درجه بگیرید، هم خبرنگار آی تی باشید… و هم بخواهید با او ور بروید. طنز مثل یک زن زیباست که البته شاید برای رفع تکلیف هفته ای یکبار با شوهرش بخوابد، اما هنر دلبری‌اش وقتی بروز پیدا می کند که بداند طرفش فقط و فقط عاشق اوست. با دوتا جمله هم خر نمی شود، باید آرام آرام مطمئن شود. (ببخشید که مجبورم هر مثالی را جنسی اش کنم که خوب جا بیفتد!) راستش من با خیلی از دوستان طنزنویس جوان ارتباط دارم و در کمال تاسف می بینم دوستانی که استعداد تبدیل شدن به بهترین طنزنویسان ایران را دارند، آنقدر خودشان را درگیر مسائل فرعی کرده اند که عملا دارند سوخت می روند. بطوریکه معتقدم در نسل جوان طنزنویس حرفه ای خیلی خیلی کم داریم. 

البته این اصلا به این معنا نیست که کسی طنز خوب نمی‌نویسد، بلکه منظورم این است که کسی –در مجموعه شناخت من- به طور حرفه ای طنز نمی نویسد. حرفه ای طنز نوشتن بیش از هر چیز به منظم نوشتن بستگی دارد. مثلا به نظر من کسی که هر هفته یک ستون طنز را به طور منظم می نویسد، حتی اگر کیفیت کارش از حد متوسط بالاتر نرود، حرفه ایست؛ اما کسی که گه‌گداری طنز می نویسد، حتی اگر عالی بنویسد هم حرفه ای نیست. اینکه یک نفر بخواهد حرفه ای طنز بنویسد یا نه به خودش مربوط است اما من توصیه می کنم اگر کسی می خواهد جدا وارد دنیای طنز بشود، کارهای فرعی و زیاده خواهی‌های بی ربط را کنار بگذارد یا دست کم درجه اهمیتی کمتر از طنز به آنها بدهد. نمونه عرض کنم؛ تا به حال دست کم ده نفر از دوستان جوان و مستعد را من برای همکاریهای ژورنالیستی یا کار در سایر رسانه ها دعوت کرده ام اما همگی یا اول کار عذر خواسته اند یا بعد از اندکی کار. این یکی می خواهد برای کنکور بخواند و آن یکی کارمند شده فلان اداره و این یکی ارشدش دیر می شود… من خودم بسیاری از این موقعیت ها را تجربه کرده ام و راه ها را رفته ام. یکی دو تا از این مدارک ارزشمند(!) دارم، زن و بچه هم دارم و با مشکلت مالی آشنایم. درک می کنم؛ اما اصلا نمی توانم از آن جمله‌های کلیشه‌ای خیرخواهانه بگویم که "فعلا درس و کار واجبتره و از این فرصت ها زیاده"

.نخیر رفقا، اصلا همچین چیزی نیست. خیلی از فرصت‌ها تکرار نمی شود و خیلی از موقعیت ها پیش نمی آیند، به خصوص موقعیت های درونی. شما فکر می کنید آدم، آدم آهنیست که سه سال دیگر هم حس و حال و ذوق الان را داشته باشد؟ فکر می کنید بسیاری از بزرگان در هنرهای مختلف عقلشان نمی رسید که دکتری از فوق لیسانس و آن از لیسانس و آن از دیپلم بهتر است؟ مخملباف و بیضایی احمق بودند؟ آل احمد نمی توانست از دکتری اش دفاع کند؟ ابراهیم نبوی استعدادش را نداشت که فوق لیسانس بگیرد یا در وزارت کشور کلفت‌تر شود؟ اصلا نمی خواهم تحصیلات آکادمیک را زیر سوال ببرم، اما معتقدم واقعا حیف است این همه استعداد به پای مدرک های آبکی یا شغل های دهن پرکن بی ربط سوخته شود. من هر روز که از کارهای غیر مرتبط فاصله می گیرم استعدادهای بیشتری در خودم کشف می کنم و افسوس می خورم چرا زودتر این کار را نکردم. من هر روز که خودم را بیشتر مجبور و ملزم به نوشتن طنز می کنم می بینم کارهایم بهتر می شود.  امروز خواستم این تجربه با بعضی از دوستان طنزپرداز که اینجا را می خوانند در میان بگذارم. اگر می خواهید اثر تمرکز را ببینید، دو ماه، فقط دوماه، به غیر از طنز چیزی نخوانید و ننویسید. زیاد بخوانید و پر بنویسد، آنوقت معجزه ای را ببینید و با خودتان فکر کنید اگر بجای دو ماه، چند سال را اینطوری کار می کردید، می توانستید به کجاها برسی

0 Points

Previous Article


9 thoughts on “طنز با هوو حال نمی دهد”

  1. بی‌ربط: من هم اولین حق‌التحریرم را از آذر گرفتم. رفقای پلی‌تکنیکی… راستی چرا این زن خوش‌رویی که می‌گویی تا به‌حال به خواب ما نیامده؟

  2. احسان says:

    می‌گم من چند ساعت پیش یه چیزی در مورد کتاب‌و جایزه نوبل دیدم اومده رو وبلاگت چیه؟ من قاطی کردم یا دوباره ام.تی؟

  3. محمود says:

    جلال جان تو بی شک بزرگ ترین طنز پرداز تاریخ ایران هستی. ناراحت زنه نباش و رژیم نگیر!

  4. محمود says:

    جلال جان تو بی شک بزرگ ترین طنز پرداز تاریخ ایران هستی. ناراحت زنه نباش و رژیم نگیر!

  5. علی says:

    محمود خان ! حداقل اون دم خروس و از اون ستون سمت چپی رو بردار بعد این مطلب و بنویس( اون یکی رو میگم! پایین تر! بابا مطلب جدی میخوام بنویسم…)

  6. جناب فرجامی جان آر اس اس خوردنیست یا پوشیدنی؟ و از کجا می شود تهیه اش کرد. اما اگر با کفن در ارتباط باشد صد البته نه وبلاگ من بلکه خود من هم ندارم. در مورد طنز نویسی فرمایشاتتان بسیار مقبول است غیر از آن کم لطفی درمورد طناز بودن خودتان اینجانب که هنوز تا عددی شدن راهی طولانی در پیش دارم در طنازی شما شک ندارم..

  7. Hunter says:

    نگفته بودید طنز هم مینویسید

  8. امید مهدی نژاد says:

    شیطان شناسی گل من گلی در راستای معنویت تلفیقی/ عجالتاً قسمت اول
    یعنی ما به روزیدیم.

  9. به شدت باهات موافقم
    الاهم في الاهم
    لهذا: تا اطلاع ثانوي …

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *