الان كه درجهها را راحت ميدهند و ميگيرند نه؛ سي چهل، پنجاه سال پيش هم حتي نه؛ فرض كنيد هشتاد نود سال پيش كه يك قزاق ساده هم خدا را بنده نبوده، پدر شما سرتيپ بوده و فرض كنيد كه همين پدر ميرپنج بيسواد شما، چنان مصمم و مستبد بوده كه رهبر يك كودتايي ميشود كه نيروهايش مثل آب خوردن تهران را فتح ميكنند.
فرض كنيد پدر شما شاه بوده. شاهي كه بعد از چند شاه ترسو و متزلزل و مريض، آنچنان در پي جبران همه چيز بوده كه تاب تحمل كوچكترين صداي مخالف را هم نداشته و هر چيزي از جنس "نه" را در نطفه خفه ميكرده.
فرض كنيد پدرتان سخت عاشق ملك بوده و نيمي از زمينهاي شمال كشور را به زور گلوله و سرنيزه به نام خود كرده بوده. فرض كنيد او آنچنان در خودرايي غرق شده بوده كه دوستان وفاداري مثل تيمورتاش را هم به دست پزشكان كاربلدي مثل پزشك احمدي ميداده!
فرض كنيد تحمل پدرتان در حدي بوده كه روابط ديپلماتيك با يك كشور مهم اروپايي را فقط و فقط به خاطر چاپ يك مقاله انتقاد آميز از وي در يك نشريه خصوصي، تعطيل ميكرده!
فرض است ديگر. فرض كنيد پدرتان اراده ميكرده زنها حجاب نداشتهباشند و قدرتش چنان مخوف بوده كه مدتي بعد در كوره دهات ايران – همان جايي كه به خاطر يك اشاره ناموسي هم خون و خونريزي راه ميافتاده – زني لچك بهسر ديده نميشده.
فرض كنيد همين پدر مدرن، شاهدختهايش را اينطور شوهر ميداده كه دو تا جوان را احضار ميكرده، امر ميكرده اول شمس انتخاب كند و باقيمانده شوهر اشرف شود! و نيم ساعت بعد در حالي كه چارستون بدن همه ميلرزيده، همه چيز تمام بوده.
حالا فرض كنيد خودتان شاه شدهايد. فرض كنيد شما كه فرزند همچو پدري هستيد، در ممكلتي كه كدخداي هر كورهدهاتي، كوچكترين نافرماني را با تودهني پاسخ مي دهد، در جايي كه تا دهها سال بعد، خانها مالك زمين و آدمهاي روي آنخواهند بود و همه را با هم خريد و فروش ميكنند، شاه هستيد.
فرض كنيد شما در مملكتي شاه هستيد كه به طور اساطيري در پس ذهن مردمش، شاه سايه خداست. در جايي شاه هستيد كه تمام افسران ارتشش وفاداري به شما را سوگند خوردهاند. در جايي شاه هستيد كه دو هزار سال شاه داشته. شاههايي مثل كورش، داريوش، خسروپرويز، خشايار، عباس، نادر و پدر شما. شاههايي از جنس خون!
فرض كنيد كه با تمام اين احوالات شما دوست داريد در ايران آزادي باشد. دوست نداريد به زور چادر از سر كسي بگيريد. زمينهايي كه پدرتان در آخرين روزهاي قبل از تبعيدش به نام شما سند زده بوده را به صاحبان حقيقياش برميگردانيد. روزنامههايي كه برادران شما را "شازدههاي ننر و پرتوقع" مي خوانند را تحمل ميكنيد و حتي آدم نميفرستيد كساني كه خواهر خوشگذران شما را فاحشه خطاب ميكنند، را بكشند.
حالا فرض كنيد. يك نفر ميشود نخست وزير شما. البته ميتوان گفت بهزور، ولي خب بالاخره نخست وزير شماست. فرض كنيد اين آدم هيچوقت به ديدن شما نميآيد. فرض كنيد وزيرانش را هم نمي گذارد كه بيايند. فرض كنيد حتي وقتي شما به سفر خارجي ميرويد، سفراي ايران را هم سفارش ميكند كه به شما كم توجهي كنند.
فرض كنيد با ايناينكه دخالت شما در امور اجرايي به حداقل رسيده، باز هم از هر چند دستور و توصيه كوچك شما، يكي را پس ميزند تا حقارت شما را بيشتر به رختان بكشد. فرض كنيد حقوق شما و تمام خانوادهتان را به شدت كنترل ميكند و حتي از مزايايي كه به تشخيص شما براي بعضي از كارمندان عاليرتبه كاخ در نر گرفته شده نمي گذرد و همه را قطع مي كند. خب البته سخت است ولي فرض كنيد حتي ريز مخارج آبدارخانه كاخ شما به اطلاع او برسد تا اجازه بدهد كه 500 تومان به آنجا براي ماه بعد اختصاص يابد. و فرض كنيد در تمام اين مدتها چيزي در درون شما سرش را به در و ديوار ميكوبيده…
حالا فرض كنيد همين آدم، بعد از آنكه يك كودتا بر عليه وي شكست ميخورد –به خاطر حركت نكردن حتي يك سرباز از سه هنگ در نظر گرفته شده عليه نخست وزير!- و شما فرار كردهايد، در مقابل چند صد نفر از اراذل و فواحش و چند تا تانك، كم ميآورد و فرار ميكند.
حالا فرض كنيد شما برگشتهايد ايران. فرض كنيد در اين سه سال هيولاي درونتان، را اينهمه تخفيف و تحقير و توهين بيدار كرده و او از خون پدري كه در رگهاي شما بوده فربه و فربهتر شده.
فرض كنيد ربع قرن وقت داريد جبران مافات كنيد، چه آن سالهاي آزادي را و چه اين سالهاي تحقير را.
فرض… نه. بس است ديگر، فرض نكنيد!
امروز 14 اسفند است. به جاي اينهمه فرض برويد احمدآباد براي عصاره مليگرايي و اعتدال و درايت و شجاعت و چه و چه، فاتحهاي بخوانيد. آن بزرگوار خيلي فاتحه براي ما خواند، حالا حالاها بدهكاريم!
aslan khob nabood,kasi ke manshore azadish toye donya maroofe ro ba nader o reza moghayese kony
dar zemn khon riz laghabe nadere na kourosh o darush
I can not agree with you. Especially about Mosaddegh. He was a Human with all its sins and problems and he was sick like all other iranian politicians and intellectuals, like Shariati, like Al Ahmad, like Khomeini. and these sick people have brought us here.
in koorosh kiye ke az daryoosho koorosh defa karde? mashkooke. che rabeteyee ba pahlavi dare? bego eteraf kone . ضمنا نظريه شما اگر مورد تاييد قرار بگيره به اين نتيجه مي رسيم كه همه بيشرفند مگر اينگه خلافش ثابت شه و بعضي وقت ها هم حتي اگر خلافش ثابت شه! لينكتون رو هم به بوك لاگ اضافه كردم .(marizam ke nesfesho farsi neveshtam nesfesho english. sorry)
خیلی مطلب جالبی بود. از رشنالیزمش خوشم اومد.
خيلي ديد جالبي داشتيد
فرضیده شدم از بس فرض کردم !!!
در عین سادگی خیلی پر بود و با فرض اینکه تا ته رسیدم و کمی گیج شدم احساس میکنم باید از اول مطلب رو بخونم!
ناظر به یادداشت قبلی شما که بخش نظرخواهی هم نداشت (احتمالا از سر تحفظ) اگر اشتباه نکرده باشم نکتهای را که میخواهید بگویید (البته با زبان بی زبانی) میفهمم و توضیحا بگویم که ایشان برادر شیخ یوسف صانعی مرجع تقلید است و از لحاظ سواد هم در حد عنوان آیت الله نیست. ضمنا رابطهی این دو برادر هم ظاهرا خوب نیست.
محمد رضا هرکه بود و هر چه کرد تجربه ی امروز این سرزمین می گوید که به ما بد نکرد اگر هم کرد در برابر خدماتش ناچیز بود.
زندان تاریخ بیغوله ی تاریکی است…شما را به جرعه ای نور آفتاب و نمکدانی نمک شناسی و سر سوزنی وجدان حوالت میدهم.
آینه ی روزگار پیش روی ماست …کمی به آن نزدیک شوید.
عیدتان مبارک.
من آمدم چيزي بگويم ديدم خانم عاطفه خوب نوشته است. فكر كنم اقدامات مصدق در باب تحقير ادشاه قانوني مملكت را مرور كنيد (همين هايي را كه خوتان نوشته ايد و لازم نيست فحش و فضيحتي كه دكتر فاطمي در روزنامه ها عليه شاه و ملكه راه انداخته بود را هم اضافه كنيد) همدردي خواهيد كرد با محمدرضا شاه.
ببينيد خوب مطلق و بد مطلق كه نداريم. درست است؟ خوبي ها و بدي هاي رضا شاه و فرزندش را بسنجيد!
من آمدم چيزي بگويم ديدم خانم عاطفه خوب نوشته است. فكر كنم اقدامات مصدق در باب تحقير ادشاه قانوني مملكت را مرور كنيد (همين هايي را كه خوتان نوشته ايد و لازم نيست فحش و فضيحتي كه دكتر فاطمي در روزنامه ها عليه شاه و ملكه راه انداخته بود را هم اضافه كنيد) همدردي خواهيد كرد با محمدرضا شاه.
ببينيد خوب مطلق و بد مطلق كه نداريم. درست است؟ خوبي ها و بدي هاي رضا شاه و فرزندش را بسنجيد!
هر چیزی فکر میکردم الا اینکه جناب آلو سلطنت طلب باشید…
ببینم اینکه محمد رضا شاه برادرش را سر به نیست کرد تقصیر مصدق بود؟
اینکه همسر برادرزاده اش را به قتل رساند تقصیر مصدق بود؟
اینکه برادرزاده اش را به زندان انداخت تقصیر مصدق بود؟
لابد الان هم باید همه دستبوس شاهزاده باشند تا نکند لولوی درونش بدخواب شود؟ هان؟