همانطور كه ميدانيد من در برابر خيلي از موجها و جريانات اخير وبلاگستان (مثل جنبش افتخارات نويسي، مسابقه دويچه ووله، پدرخواندگي…) اظهار نظري نكردم، اما در مورد ماجراي روزآنلاين و كاري كه حسين درخشان با آن كرد (من اسمش را ميگذارم توقيف) به دلايلي خودم را ناچار ميبينم كه اظهار نظر كنم.
پيش از همه بگويم كه فرض من در اين نوشته آن است كه حسين راست بگويد و واقعا بخاطر بدهي معوقه مديران روزآنلاين روز را توقيف كرده باشد و يكي از دلايلي كه فكر ميكنم دليل ماجرا احتمالا همين است، اين است كه دستندركاران روز همه جوري با حسين سرشاخ شدهاند و همه نوعي نيت او را افشا كردهاند، اما يكجا هم من نديدهام كه اصل بدهيشان به حسين را انكار كنند.
اگر حدس و دليلم درست نباشد كه هيچ ولي اگر اينطور باشد من ديگر كاري به اين ندارم كه حسين آدم ج.ا.ا. است يا شاخه اينترنتي اپوزوسيون (به قول بازتاب) و حرفهايش در مورد بمب اتمي چرند است يا نه و اخلاقش كثيف است يا تميز… اينها هيچ ربطي به اين مساله ندارد.
داستان اين است كه يكي طلبي از يك جايي دارد ولي آنجا -به خاطر وزن فرهنگي و وجه اجتماعياش يا هر چيز خوب و مقبول ديگر- انتظار دارد طرف از اين طلب چشمپوشي كند و به خاطر مال دنيا (اين طور مواقع: چرك كف دست!) مزاحمت ايجاد نكند و جالبتر اينكه برخوردهايشان هم در اين طور مواقع نه از موضع بدهكاري، كه طلبكارانه ميشود.
نمونه اين بلا چند بار سر خود من آمده. از جمله سايت دوزبانهاي كه براي يك شركت بزرگ صنعتي درست كردم و حضرات وقتي ميخواستند براي دومين، هاست، كدنويسي، گرافيك، ترجمه و مستندسازي كه صدها ساعت وقت من را گرفته بود پانصدهزارتومان ناقابل بپردازند؛ جانشان ميخواست دربيايد و 50 تومن50 تومن پول ميدادند و كلفت-كلفت هم جوابم را. اما وقتي بعد از يك سال كه حوصلهام از دست كارهايشان سررفت و سايتشان را فرستادم هوا، آنچنان به التماس افتادهبودند و "هرچي شما بفرماييد" نثارم مي كردند كه خودم شك ميكردم كه آيا اينها همين حضرات قبلياند كه من را هستهشان هم محسوب نميفرمودند؟
البته در آن ماجرا اتفاق بدي نيفتاد و فقط بعد از يكسال علافي، من توانستم به حضرات بفهمانم كه گذر پوست بالاخره به دباغخانه ميافتد و تازه به خاطر فريز شدگي دومينشان يك جريمه اساسي هم دادند كه شديدا دلم خنك شد. اما شما فكر مي كنيد اگر آن سايت، يك سايت فرهنگي بود و به جاي چند تا مشتري خاص و بيزنسمن، آدمهاي روشنفكر و بلانسبت اصلاح طلب خوانندهاش بودند، چه ميشد؟ جز اين بود كه من ميشدم يك آدم پولكي و مزخرف و هنرنشناس و دشمن فرهنگ و احيانا جاسوس وزارت اطلاعات؟
من فكر ميكنم اين نوع توقعات (اين كه چون من دارم به فلان چيز خوب خدمت مي كنم و در خدمت بهمان آرمان مقدس هستم پس بايد همه نوكر و چاكر من باشند) خاص جامعه ايراني باشد.
و جالب آن است كه معمولا قضاوت جامعه هم هميشه به نفع و در راستاي اين نوع توقعات است. مثلا در ماجراي اختلافات مالي بيضايي و تهيهكنندهاش من خودم شاهد بودم كه خيليها –به خصوص عشاق سينهچاك فرهنگ و هنر- به محض شنيدن خبر، عليه تهيهكننده موضع ميگرفتند و وا هنرا و وابيضاييا بود كه به همراه لعن تهيهكننده به هوا ميرفت. البته من واقعا خبر ندارم مقصر كي بود ولي – بر خلاف عقيده آنهايي كه ذكرشان رفت- اين فرض را هم نميتوان محال دانست كه ممكن است حق با تهيهكننده باشد و نبايد از او انتظار داشت كه به خاطر تمام حقي كه بيضايي بر گردن فرهنگ و هنر ما دارد، او از طلبش بگذرد. يا در جريان گرو بانك رفتتن خانه يك شاعر و يا به زندان افتادن يك بازيگر مشهور به خاطر چك برگشتي و شكايت عليه يك سياستمدار مشهور به خاطر ندادن نفقه و نظاير آنها، اصلا نبايد با اين جريانِ پيشداوري متوقعانه همسو شد.
اصلا كي گفته كه اخلاق، هنر، استادي، دلسوزي، محبوبيت و چيزهايي از اين دست در يك عرصه، حقي را در عرصه ديگر براي يك نفر يا دسته ايجاد مي كند؟ آيا اگر دكتر سروش چك بي محل كشيد، بايد از عواقبش مصون باشد؟ اگر عزت الله انتظامي كشيده به صورت همسايه زد، بايد طرف هنرمند پيشكسوت را گرفت؟ آيا محال است كه تهمينه ميلاني تهمت ناحق به كسي زده باشد؟ آيا شجريان چون حق بزرگي بر گردن موسيقي ايران دارد، مجاز است كه شارژ آپارتمانش را نپردازد؟ (اين چهار مثال عمدا غيرواقعي و دو از ذهن زده شدهاند)
باز مثال ديگري از خودم بزنم. در همين سايت دبش، بود رفيقي كه هيچوقت شارژ ساليانهاي را كه همه ميدادند، نداد و يكي دوبار هم با هزار مقدمهچيني مطلب به عرض مباركشان رسيد، فرمودند كه وقت ندارند به بانك بروند! يعني ايشان در طول دو سال و نيمي كه در دبش بود، در طول همان روزهايي كه بارها براي رفع يك مشكل من حضورا كدنويس بدقولمان را پيدا مي كردم، تحتالحفظ به خانه ميآوردم و با هم مشكلات عجيب و غريب سايت را حل مي كرديم؛ در طول همان ايامي كه من پول دومين و هاست و برنامه نويس ميدادم، در همان ايامي كه من حتي اشكالات اديتوري حضرت را در وبلاگش رفع ميكردم، بله… در طور آن 800، 900 روز ايشان يكربع وقت نداشت به بانك برود!!! و تازه هميشه از من طلبكار هم بود و تپه ن…هاي در ميان دوستان باقي نگذاشته بود كه "بله… فلاني اخلاقش تند است و دموكرات نيست و …" و هيچوقت هم لابد از خودش نپرسيده بود كه آيا دموكرات بودن فقط حق خواهي ا
ز ديگران است يا اندكي هم حقدهي به ديگران؟ و جالبتر اينكه بعد از تمام اين ماجراها (و البته چند بار اخطار براي بكآپگيري از آرشيوها) كه دسترسي آقا را بستم، دوست فرهيخته عزيزي گفت كه اين كار گروكشي است و داشت دلخوري هم با اين رفيق ديگرمان پيش ميآمد كه گفتيم غلط كرديم آقا!
و يكي هم نيست فرياد بزند كه دادن حق ديگران نه فقط يك وظيفه عمومي و بدون استثناستّ بلكه از سوي افرادي كه دائما دم از احقاق حقوق اجتماعي و عدالت و اخلاق و فرهنگ و هنر ميزنند، واجتر است و شانه خالي كردن از آن زشتتر. و باز اينجا ياد آن ماجراي روزنامه شرق ميافتم كه وقتي يك صفحه كامل عليه مهسا يوسفي كه مدعي همسري مهاجراني و خواستار حقوق قاونياش بود چاپ كرد، همانروز از سوي وكلاي يوسفي و از طريق مرتضوي، عكسها و تصوير عقدنامه به شرق رسيد و دستوري براي چاپش در همان صفحه (حالا بماند عطريانفر به چه خفتي مرتضوي را راضي كرد كه عكسها چاپ نشوند) و از همه مهمتر پاسخي براي محسن كديور (كه در مصاحبه ديروز شديدترين حملهها را به يوسفي كرده بود) و از شيخ اصلاحطلب پرسيده بود كه شما كه هميشه دم از حق و برابري و قانون ميزني، چرا تا به خودت و خواهرت رسيد وارسيد؟!
ماجرا اگر آنطور كه حسين ميگويد باشد و واقعا بعد از ششماه بدحسابي، حسين سايت روز را بسته باشد، نه فقط جاي هيچ گلهاي نيست، بلكه روزي ها بايد ضمن تسويه حساب و عذرخواهي فوري، از حسين درخشان به خاطر اينكه عليرغم تمام اين ماجراها، باز هم به سايت روز مجال ظهور دوباره را داده ممنون هم باشند.
هيچ ميدانيد كه علت خراب سايت بازتاب در روز 5 شنبه چه بود؟ علت اين بود كه سايت دِپلنت (كه سرور بازتاب روي آن هاست است) اعتبار كارتِ مسوول بخش مالي بازتاب را قبول نكردهبودو بعد ز چند روز (فقط چند روز!) به راحتي آب خوردن، پربينندهترين سايت خبري فارسي را از كار انداخت! و براي بكار انداختنش نه فقط فحش و فضيحت جواب نميدهد، بلكه جز با پول نقد و توضيح نميتوان راضيشان كرد براي برگرداندن سايت.
بله… اينچنين است داداش!
به نظر من اگه روز پول host رو به حسین نداده، حسین میتونه وبسایت رو ببره رو هوا. ولی اگه فقط پولِ گذاشتن مطالب در سایت رو نمیدن، حسین فقط میتونه دیگه مطالب را رو سایت نذاره، ولی حق نداره سایت رو ببره رو هوا. دعوا هم برای خودش قواعدی داره. وقتی شما سر یه چیزی با جایی اختلاف دارید حق ندارید از قدرتی که بواسطهی یه جا دیگه دارید استفاده کنید. برای همین همهی این مقایسههایی که حسین میکنه اکیدا بیربطه. اگه مثلا روزنامه پول چاپخانه رو نمیده، چاپخانه میتونه دیگه چاپ نکنه ولی نه این که مثلا بگیره تو صفحههای روزنامه یه چیز دیگه چاپ کنه!
ای کلک همه اینا رو گفتی که درد دل خودت رو بگی وگرنه همه می دونن که حسین کیه و چیه می دونی دفاع بد کردن این مصیبت ها رو هم داره شرمنده اما این کاره این بابا اون قدر ضایع بید که هیچ رقم نمی شه جمش کرد می گم چه طوره یه پست هم در دفاع از ز.ا.ا بنویسی بیشتر به راسته کارت میآد(طنز)
اينا رو ولش داداش مرتضوي فيلم دختره رو ديده….. بقول اين امربكايي ها بونر شده و جسبده به ماجراز خدا به دختره رحم كنه!!!!
سلام
با
لینک اتوماتیک
فهرست و نمایه های وب ایرانی
http://www.cyrusnews.com/news/digaran/?limit=100
………………………
http://web-award.blogspot.com/
وب – آ – ورد
جناب فرجامی مطلبی که از فردی به عنوان یاسر درج شده، از من نیست ها! سوء تفاهم از مقداری که هست، بیشتر نشود.
سلام
هر لطفی که برای دیگری میکنی، طوری آنرا انجام بده که طرف فکر نکند وظیفه داری. حساب؛ حساب کاکا برادر.
در شروع کار قبل از هر چیزی نوشتن قرارداد در هر کاری با ذکر جزيیات با هر کسی الزامیست.
نوشته های شما به طرز عجیبی مرا یاد حسین درخشان میاندازد!
شاید تنها جایی که حسین درخشان کمی حق داشته باشد همین جاست!
«خوشبختانه روز آنلاین زنده است»
در ضمن خوش به حالت که خانم صدر را دیدی!!
بعضی از آدما مثل این حسین درخشان خودشون اصلاح طلب پیشرو می دونن ، و هر کی ندونه فکر می کنه پدر اینترنت اصلاح طلبه ، حق خودش می دونه که به زمین و زمان توهین کنه و فقط خودشو قبول داشته باشه ، اما همین که پای منافع شخصی می رسه رفتارش می شه مثل سعید مرتضوی ، اونم صد و خورده ای روزنامه رو به خاطر منافع خودش و دوستاش بست مگه نه ، حالا مبلغش فرق می کرد یا مدتش مهم نیست ، مهم اینه که این آقا ماهیت خودش نشون داد ….