1 – راهپیمایی 25 بهمن در تهران یک پیروزی بود اگر از این منظر به آن نگاه کنیم که پس از یک سال کوفتن بر طبل جمع شدن فتنه از سوی حضرات که البته به قیمت سرکوبی شدید تقریبا هر آنچیز که قابل سرکوبی بود انجام شده بود، نشان داد که جنبش سبز زنده است. دهها هزار نفر در شرایطی به خیابانهای تهران و بعضی از شهرهای بزرگ ایران آمدند که به روشنی میدانستند چه هزینه گزافی را در صورت دستگیر شدن باید بپردازند. هزینهای که کتک خوردن و حتی مجروح شدن در خیابان در مقابل آن زنگ تفریح به حساب میآید. مهم نیست چند نفر در بازداشتگاههای نظام مقدس جمهوری اسلامی کشته و ناقض شدهاند یا به چند نفر تجاوز شده؛ مهم این است که باور چنین امری (که به گمان من سیستم رسانهای ج.ا.ا. تعمدا به آن دامن زد و همچنان با اعدامهای ماهانه آن را زنده نگه میدارد) میلیونها نفر را از ترس مسخ میکند. و وقتی در چنین شرایطی هزاران نفر برای اعتراض به خیابانها میآیند این فی نفسه یعنی یک پیروزی. نماد این پیروزی به نظرم آن جوانی بود که صبح 25 بهمن با نماد سبز بالای جرثقیلی رفت در حالیکه میدانست یا باید خود را بکشد و یا شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی پس از آن را تحمل کند. کاری که ارزش کیفی داشت از جهت نشان دادن زنده بودن جنبش سبز با شجاعانهترین روش ممکن.
2 – راهپیمایی 25 بهمن در تهران را میتوان یک شکست تلقی کرد اگر ملاک را کف انتظارات قبلی بعضی از معترضان دانست. افرادی که امید به فتح یک میدان دست کم برای چند ساعت داشتند چه رسد به آنهایی که سخن از شب ماندن و کشاندن دامنه اعتراضات به روزهای بعد میکردند. البته پیشتر و با احتیاط نوشته بودم که مقایسه ماشین سرکوب مخوف ج.ا.ا. با رژیمهای مصر و تونس و اصلا هر سیستم سرکوبی در جهان (حتی چین) اشتباه بزرگی است و رفتن در چنین رویایی باعث سرخوردگی در عمل میشود. با این حال گمان نمیکنم که با تجربههایی مثل 25 و 31 خرداد و نیز عاشورای سال 88، انتظار به هم پیوستن مردم در طول یک خیابان یا دور یک میدان بزرگ توقعی نابجا بوده باشد. آن هم در شرایطی که در طی همین یک سال نه فقط شرایط از هیچ نظر بهتر نشده است بلکه با این گرانیهای لجام گسیخته که بخشی از آنها از سوی دولت در جهت نابودی اقتصادی قشر متوسط اعمال شده، میباید حتی بخشی از طرفداران دولت در قشر متوسط را هم در اعتراض به وضع موجود با معترضان همراه کند. و این فقط یکی از فجایع موجود است که می توان موارد ریز و درشتی از وضعیت برخورد با بدحجابان تا توهین به شعور و هویت مخاطبان که شبانهروزی از سیستم رسانهای نظام مقدس (از صدا و سیما تا منبر و تربونش) پخش میشود را به آن اضافه کرد. وضعیتی که در هیچیک از نظامهای دیکتاتوری منطقه نظیر ندارد.
با چنین وضعی توصیف وقایع 25 خرداد به یک “پیروزی بزرگ” میتواند یادآور جناب ملا باشد که به دیوار تیر میانداخت و هرکجا تیر مینشست دورش دایره میکشید و میگفت تیر به مرکز هدف نشسته است.
3 – 25 بهمن را میتوان سوای از کانتکس برد و باخت، به صورت یک تجربه درسآموز نگاه کرد. مثلا شاید بتوان از آنچه گذشت نتیجه گرفت که دو رهبر جنبش سبز با درایت و شجاعتی قابل تحسین وقایع ایران و جهان را رصد میکنند و در زیر سنگینترین فشارها و باکمترین امکانات بهترین فرصت را میسازند. ارسال یک درخواستنامهی ساده به وزارت کشور که در وقتی مناسب و با ادبیاتی مناسب انجام و پیگیری شد هزینهای را به ولی امر خودخوانده مسلمین جهان تحمیل کرد که تا مدتهای مدید رفع و رجوع آن وقت و هزینه میبرد.
یا به این نتیجه رسید که جنبش سبز همچنان از کمبود استراتژیستهای خیابانی – یعنی کسانی که با دانش و تجربه ویژهشان بتوانند شرایط را تحلیل و برای هر موقعیتی راهکارهای شفاف عملی ارائه دهند- ضربه میخورد. کسانی مثل محسن سازگارا اما نزدیکتر به افکار و عقاید رهبران جنبش سبز و آگاهتر به اوضاع امروز ایران. استراتژیستهای اسم و رسم دار و معتبری که به گروه پرتعدادی از معترضان بگویند بالاخره از خودشان دفاع کنند یا نه. شعارهایشان چه باشد. با بسیجیها همان رفتاری را داشته باشند که با ماموران پلیس؟ یادمان نرود که 25 بهمن چنان بینظم و بیدروپیکر برگزار شد که بر خلاف اعلام رسمی “همبستگی با مردم مصر و تونس” از سوی موسوی و کروبی، حتی یک عکس که نشان دهد دست کم یک نفر از میان جمع به فکر مصر یا تونس بوده تا به حال روی هیچ خبرگزاریای نرفته. اینها اصلا به کنار. اگر همین امروز موسوی دستگیر شد مردم چه کارکنند؟ کجا بروند؟
یا از آن درس گرفت در یک جنبش نه قرار است همه مثل رهبران باشند و نه مثل سربازان. همانقدر که خودرهبر-استراتژیستبینی مدل بالاترینی باعث اغتشاش و پراکندگی میشود، گرفتن یقهی کسانی که تخصصشان تحلیل و خبررسانی و تبلیغات ستادی است به این بهانه که “اگه راست میگی خودت بیا ایران برو تو خیابون” اشتباه است. به همان روال که در یک جنگ نه قرار است سربازان فرمان حمله یا عقبنشینی صادر کنند و نه جای بیسیمچی و تخریبچی و تبلیغاتچی و دیدهبان و خط شکن و انباردار عوض میشود.
25 بهمن با خوب و بدش تمام شده و حالا تبدیل به “تجربه” شده است. تجربهای که باید به جای تحریف، تحقیر یا تمجید آن، از آن منصفانه حرف زد و تحلیلش کرد. حرف در این باره حتما زیاد است و البته ترجیح میدهم بیشتر از این، شنونده باشم. در بخش نظرات میتوان بحث را ادامه داد.
به نظرم تعداد خيلي زيادي از کساني که ديروز داخل ايران بوديم خوشحاليم به خاطر اينکه بسياري از ما شک کرده بوديم که واقعا چند نفر از ما ريزش داشته يا اصلا در سطح جامعه جداي بحث نارضايتي از حکومت چند نفر به جنبش سبز ههنوز به عنوان جنبشي نگاه ميکنه که بايد اعتراضاتش رو از طريق اون عنوان کنه و در آخر اينکه اصلا کسي براي به خيابون آمدن رغبت داره ؟بعد اون همه بزن بکش و هاي وهوي حکومت و در شرايطي که من شخصا فکر نميکردم جمعيتي بياد ، شکلگيري هسته هاي 500 نفره به اون 500 نفر روحيه داد که حداقل 499 نفر ديگه هم مثل تو اند ، حتي حاضرند مثل تو هزينه بدهند و اون شب همه ي اون 500 نفر ها با روحيه برگشتن خونه در شرايطي که شايد موقع خروج از خونه فکر ميکردند شايد حتي نتونن يه داد بزنن و برگردن خونه و اين همون بزرگترين پيروزي ما بود ، جنبش سبز ما دوباره اميد گرفت و تنها عامل نچات ما همين اميد است، اميد
نسل ما شخصا تجربه چنين جنبشي را نداشته و به جز عرصه مجازي ما جايي را نداشتيم محک بزنيم وزن خود را و واقعا براي من و عده اي سوال بود که آيا بعد از يک سال اين جنبش به حياتي آزمايشگاهي در حد چند سايت و وبلاگ رسيده و يا هنوز هستند کساني که بشه دوشادوششون توي خيابون راه رفت و فرياد کشيد، چه اونها که رفتن و چه اونها که نرفتن اکنون نظري کاملتر نسبت به حيات جنبش پيدا کرده اند و از حالا ما ميدونيم که حتي اگر طي يک سال آينده اگر هيچ حرکت خياباني هم نباشد که احتمالا نخواهد بود اما به واسطه اين روحيه که بعد از يک سال چنبش زنده است ، حتما سال بعد هم ميتواند زنده باشد و اين روحيه همه ما حتي رهبران جنبش رو برگزدوند به نظر من موسوي و کروبي هم نياز داشتن بدونند که بعد از يک سال چه جمعيتي به اشاره تدبير آنها حاضر به حرکت است و اين به آنها نيز کمک کننده است که به هر حال آنها نيز انسانند و خسته ميشوند و اين نياز را شايد پاسخي گفت 25 بهمن
داقل عده اي شکاک چون من به اين عقيده رسيدند که جنبش تثبيت شده است و اکنون زماني خواهد بود که همه بر کيفيت راهي که ميخواهيم برويم فکر کنيم و آنقدر بگوييم و بگوييم تا روشن شود بر ما که چه ميخواهيم، مسئله اي که مدت زماني است شروع کرده ايم اما درحالت جنيني است
اکنون به نظر من با اين آرامش قلبي که بر ما نازل شده!! بايد سال آينده را روشن کننده خواسته هايمان قرار دهيم که به نظرم اين مسئله طي ماه هاي آينده رخ خواهد داد باسرعتي بيش از قبل
اما ديگر اينکه پيروزي ديگر، که به نظر من در برابر پيروزي اول کوچکتر است تلنگر خوبي است که به حکومت ميخورد ، به هر حال ما تقريبا به وضعيت يک سال پيش برگشتيم درحالي که حاکميت يک سال تلاش کرده بود که خودش را به اين نقطه برساند و اکنون اين همه تلاش را در شرايطي از دست داد که ما حتي نتوانستيم يک ميدان را براي ساعاتي قرق کنيم!! امروز نتيجه يک سال فرياد رسانه هاي حکومت با يک فرياد ما نقش بر آب شد و آنها نياز دارند که توضيح دهند به پيروان خود که چه شده بخشي از اين مردم از از کهريزک و .. نميترسند و بعد از گذشت سال هم قصد مردن ندارد اين جنبش؟
ديرروز عاملي شد که ما اگر پيش نرويم حداقل مدتي در جاي خود محکم بايستيم. مطلب خيلي طولاني شد اما بايد اين مطالب را ميگفتم چون خود شما دعوت به بحث کرده بودي و بعد از فيلتر وبلاگم رمقي نداشتم که وبلاگي راه بياندازم و از شما دعوت کنم که در اونجا اينا رو بخوني
با سپاس
ye moshkeli ke toye in tazahorat ha vojod dare ine ke nirooha be rahati mitoonan mardom ro parakande konan be in soorat ke masalan yeho piadeh ro ro mibandan va mardom ro be samte faree ha mifrestan mardom ham chon nemikhan argir beshan(be elat tedade ziade nirohaye sarkobgar) amalan varde fareeha mishan va jamiat parakandeh mishe age beshe jaee be mordam gofte beshe ke dar injoor mavaghe be jaye inke varede faree beshan bargardan aghab yani hame tajoloye sarbaza bian va age beheshon ajaze dadade nashod rad beshan dor bezanan bargardan aghab va dobare hamon masiro be tarafe sarbaza tey konan intori bad az masalan yek rob jameiate ziadi jam mishe az adamee ke chand bar masiro tey kardan va adamaye jadii ke miresan ke dige nemishe jolosho gereft va piadero ro joloshon bast