سهراب آنقدر مامانی (مادرِ مادرش) را دوست دارد که حاضر است پیش او بماند و با ما گردش نیاید. مامانی سهراب هم متاسفانه بیمار است و تحت شیمی درمانی.
چند روز پیش سهراب با لحن معصومانه ای می پرسید: روز مریض چه وقته؟ می خوام واسه مامانی ادکلن بخرم!
Previous Article
خدا
Next Article
آخی