سنگ قبر «حسن سه کله» هادی خرسندی را با کمی سانسور، بدون فیلتر از همین جا بخوانید.
یک سنگ ِمزار ِ دست دوم
قاچاق شده به لندن از قم
چون ساده و کم بهاش دیدم
از مارکت « پُرتِبِل*» خریدم (* Porteble Market شنبهبازار عتيقه و خنزرپنزر لندن.)
بعد از صد وبیست سال شاید
یکروز مرا به کار آید!
ای سنگ ِ نه قیمتی، نه آنتیک
از صاحب تازه بر تو تبریک
من قول دهم به تو از الآن
آیندهی تو بود درخشان
چون بر سر قبر من نشینی
جز آدم و دستهگل نبینی
…
گر روی تو اسم و رسم من نیست
ای سنگ، گلایه و سخن نیست
مسروقه ز قبر مردمی تو
البته که دست دومی تو!
( آنرا که خریده جنس دزدی
جز این چه سزا و دستمزدی؟)
القصه، مرا، دِرو، ز کِشته:
سنگی است که روی آن نوشته:
« آرامگه حسن سهکله
یکّه بزن سه تا محله»
ای سنگ ببین در این میانه
تو حسن تصادف زمانه
من نیز عجیب و حیرتآور
سر کردهام عمر ، با سه تا سر
در قسمت مخفی وجودم
من نیز حسن سه کله بودم
یک کله برای تو سری بود
که چاشنیاش دری وری بود
گه از پدر و گهی ز مادر
گهگاه ز خواهر و برادر
در مدرسه از مدیر و ناظم
آخوند محله شیخ کاظم
دانشکده از حکومت شاه
بعدش ز رژیم آیتالله
آنگه ز رئیس در اداره
جز خوردن آن نبود چاره
(این کله ز بس که توسری خورد
موهای سرم یکی یکی مرد!)
آن کلهی دومی که دارم
بگذاشته سخت در فشارم
با ژست نشسته روی گردن
کارش شده فیس و باد کردن
هر روزه بگویدم که هادی
اینقدر چرا تو بیسوادی
برخیز و بخوان کتابها را
فرهنگ معین و دهخدا را
از مارکس بخوان و از هدایت
وز سعدی و مثنوی حکایت
گه جوجهی برتراند راسل شو
گه طوطی ِ نیچه و هگل شو
روشنفکر تظاهری باش
غوغا کن و اهل کرکری باش
(از بس پی امر و نهی بوده
این کله مرا کچل نموده!)
امّا سر سومی که دارم
شد مایهی عزّ و افتخارم
این سر که همه نشاط و شور است
تقدیم به خلق باشعور است
هدیه کنمش به خدمت دوست
مثل کادوی تولد اوست
این سر، که پر از شراب هستی است
پیوسته در عاشقی و مستی است
این کله گمان کنم ز داخل
بند است به چار جانب ِ دل
هرچیز که قلب میکند میل
انگار زند به کله ایمیل
هرچیز که در سر است ، برعکس
انگار به قلب میکند فکس
این کله نه هست توسریخور
نه اهل تفاخر و تظاهر
خلقیست و مردمی و خاکی
وز ضعف و غرور آن دو شاکی
سرمایهي نظم و نثر نیکوست
پس غصه نمیخورم که بیموست
اینست سری که سرفرازست
در خدمت خلق ، پاکبازست
چون قلب ، تپنده است این سر
سازندهی خنده است این سر
از بند دل است و قند کله
شیرینی کاغذ و مجله
آن خلق که با نشاط و شادی
آیند سر مزار هادی
ای سنگ! تو خاک پایشان باش
وز جانب من ، فدایشان باش
az hamoon kandidhay shorhat n fahmidam ke dozd hastee va sefleh( l.
شما هم که قسمت های خندانش رو سانسور کردید. نکن آقا. یا بی خیالش شو یا با خیال راحت ولش بده