ما مشهدیم. هوا خوب، خانواده جمع، دید و بازدید برقرار، سهراب شنگول. تا جمعه هم اینجا هستیم.
و اما سوغاتی. اول این عکس که از کوچه مامان جان اینها گرفتم. تقدیم به خواننده های این وبلاگ، به خصوص دختران نوجوانی که احتیاج مبرم به گوسفند زنده با قصاب دارند.
و یک نکته دستوری:
در گویش مشهدی اصیل، بسیاری اوقات به جای افعال با ریشه "شدن" از افعال با ریشه "رفتن" استفاده می شود. مثلا نمی گوییم:
مریض شدم، قبول شدی؟، دیوانه شده…
بلکه می گوییم
مریض رفتُم، قبول رفتی؟، دیوَنه رفته…
* راستی دیروز بهم پیشنهاد شد که بشوم رییس یک واحد دانشگاه در شرف تاسیس در یک شهر کوچک. فکرش را بکنید، استاد فرجامی… چه شود!
Previous Article
طنازان وبلاگستان – بخش دوم
Next Article