در علم آمار هرچقدر تعداد نمونه های آزمایش شونده بیشتر باشند احتمال خطا کمتر است و نتیجه اطمینانبخشتر. کدام ملت پرنفوستر از چینیها هستند؟ حکومت و مردم چین آیینهی خوبی هستند در برابر ما که بدانیم اگر راه آنها را برویم به سرنوشت آنها دچار خواهیم شد. شاید بد نباشد همهی ما نگاه گذرایی داشته باشیم به مشهورترین آزمون سیاست چینی: انقلاب فرهنگی!
مائو در سال ۱۹۶۶ انقلاب فرهنگی چین را که بزرگترین و اساسیترین کشمکش قدرت در حزب کمونیست چین بود به رهبری همسرش جیانگ چین برپا کرد و ارتشی به نام گاردهای سرخ را برای حمایت از مائو از دانشجویان و دانشآموزان بر پا کرد. چهرههای میانه رو حزب اخراج شدند. در سال ۱۹۶۸ مائو نام مرد برتر چین را از آن خود کرد…
از سال ۱۹۵۶، حزب کمونیست چین به دلیل فقدان تجربه کافی در جریان رهبری اقتصادی و نوسازی چین اشتباهاتی مرتکب شد. در قحطی چهار سالهٔ ۱۹۵۸ الی ۱۹۶۱ طی به اصطلاح جهش بزرگ به پیش ۳۸ میلیون انسان تلف شدند. رژیم مائو در آن سالها محصولات زراعی کشور را مصادره کرده و آنها را به اروپای شرقی که زیر کنترل کمونیستها بود در برابر دریافت جنگ افزار و حمایت سیاسی صادر میکرد. مواد غذایی و پول همچنین برای حمایت از نهضتهای ضد استعماری و کمونیستی به آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین ارسال میشد.
انقلاب فرهنگی در واقع برای تصفیهٔ دیگر مسئولین حزب کمونیست طراحی شده بود تا حزب مرعوب شده و رهبری مائو تضمین شود. در واقع مائو آن رویداد را به عنوان یک «تصفیهٔ بزرگ» به شمار آورد. اهداف اصلی او آن رهبران حزبی بودند که فکر میکردند تلاشهای مائو در اشتراکی کردن و صنعتی کردن در جهش بزرگ به جلو یک فاجعه بودهاست.
گاردهای سرخ نیروهای بسیج شبه نظامی بودند متشکل از دانش آموزان و دانشجویان تندرو که در سال۱۹۶۶ با حمایت مائو رسمیت یافتند. جیانگ چین همسر مائو و رهبر باند چهار نفره از این نیروها بهره برد و دستور داد در صورت لزوم، آنها جایگزین ارتش شوند.
مائو و همسرش جیانگ چین حزب کمونیست چین را از وجود هزاران تن از مقامات این حزب از جمله جانشین احتمالی او لیو شائوچی و تنگ شیائوپنگ کسی که بعدا بالاترین مقام رهبری را عهده دار شد پاکسازی کردند.
تصویر صورت مائو بر هر مقالهای در روزنامهٔ People’s Daily نقش بست و نیمرخی از سر او آرمی را زینت داد که همه باید آن را به لباس خود میداشتند. از «آثار منتخب» مائو و چهرهپردازی معروف او تعدادی به چاپ رسید که از جمعیت کشور چین هم بسیار بیشتر بود (۲/۱ میلیارد). نزدیک به ۸/۴ میلیارد آرم از سر مائو ساخته شد، یعنی به ازاء هر چینی شش عدد. هر چینی نسخهای از «کتاب سرخ کوچک» که نقل قولهایی از مائو بود را در یافت کرد و آن کتاب میبایست در تمامی مراسم عمومی همراه آنها باشد…
گاردهای سرخ با بیرحمی شروع به پاکسازی دگراندیشان کردند. هزاران بنای تاریخی با خاک یکسان و اقلیتهای قومی و مذهبی از جمله مسلمانان سرکوب شدند.
تعرض گاردهای سرخ تا اواسط سال ۱۹۶۸ ادامه داشت. درگیری داخلی گاردهای سرخ از یکسو و بیم کودتای ارتشی از سوی دیگر سبب شد تا مائو بعد از این که فرمانده ارتش لین پیائو متهم به کودتا و کشته شد پایان انقلاب فرهنگی را اعلام کند.
در آوریل ۱۹۷۳ تنگ شیائوپنگ، از قربانیان انقلاب فرهنگی، با موافقت چوئن لای به معاونت نخست وزیری انتخاب شد. باند چهار نفره به رهبری چیانگ چینگ همسر مائو از این تحولات راضی نبود، آنها رقیب اصلی خود را چوئن لای، نخست وزیر چین میدانستند.
با مرگ مائو در ماه سپتامبر ۱۹۷۶ باند چهار نفره تضیعف شد. آنها در ماه اکتبر ۱۹۷۶ دستگیر شدند و بدین ترتیب انقلاب فرهنگی خاتمه یافت. ثمره انقلاب فرهنگی، خشونت و کشتار و تخریب اقتصادی چین بود.
حزب کمونیست در سال ۱۹۸۱ رسما از انقلاب فرهنگی تبری جست و به اشتباهات مائو اذعان کرد.(1)
اگر تا اینجا حکومت چین به نظرتان خیلی جالب آمده؛ بد نیست به هم نگاهی هم داشته باشیم به خلقیات مردم چین که باعث میشد چنین حاکمانی بر آنها حکومت کنند. شاید آنها هم به نظرتان جالب بیایند:
"نانکینگ" عنوان کتاب معروفی ست به قلم آیریس چانگ که ابعاد جنایات ژاپن را در حمله به کشور چین شرح میدهد…سطر سطر این کتاب مو به تن آدم راست میکند. به روایتی ژاپنی ها پس از فتح نانکینگ به خاطر محدود بودن منابع آذوقه شان سیصد هزار نفر از ساکنان نانکینگ و اسرای چینی را قتل عام کردند و میلیونها نفر را مورد تجاوزهای دسته جمعی قرار دادند…ژاپنی ها برای کشتار مردم شهر با توجه به محدود بودن نفراتشان از شیوه های ابداعی عجیب و غریب و تکان دهنده ای استفاده میکردند …چیزی که از همه عجیب تر و قابل تامل تراست این که هیچکدام از قربانیان چینی چه در مرحله اسارت و چه در مرحله اعدامهای دسته جمعی از خود مقاومتی نشان نمیدادند…هیچ میل به همدلی و اراده به یکی شدن و اتحاد در آنها برای مقاومت در برابر این دشمن متجاوز و خشن وجود نداشت…انگار همه شان مسخ شده بودند…در جایی از کتاب چند خطی از یاد داشتهای یک سرباز ژاپنی در زمان اشغال نانکینگ نقل میشود که به وضوح این روحیه چینیها را که باعث قتل عام گسترده شان شد نقل می کند:
" شگفت آور و حتی رقت بار آن بود که میدیدم چینی ها هرجا تکه ای پارچه سفید پیدا میکردند آن را سر چوبی گره میزدند و به سوی اسارتگاه میرفتند. با خود میگفتم با قدرت جنگیدنی که اینها داشتند چرا از خود کوچکترین مقاومتی نشان ندادند…با این که ما دو گردان در اختیار داشتیم و ان هفت هزار چینی را هم خلع سلاح کرده بودیم باز اگر دست به شورش میزدند میتوانستند همه ما را نابود کنند…
…گله گله راه میپیمودند، مثل مورچه هایی که روی زمین میخزند. به یک مشت آدم بی همه چیز شباهت داشتند و حماقت از ریختشان می بارید…"(2)
——————–
1 – به نقل از ویکیپدیا تاکیدها از من است.
2 – این قسمت را از وبلاگ شراگیم نقل کردهام.
حضور در نمازجمعه این هفته لبیک به هاشمی نیست “نه” به خامنه ای است.
نماز جمعه این هفته تهران رو هاشمی رفسنجانی اقامه می کنه و گفته می شه موسوی و خاتمی هم در این نماز جمعه هستند. خیلی ها دارن می رن و خیلی ها هم با این که با خامنه ای مخالف هستند فکر می کنن به این نماز جمعه رفتن سودی نداره و یه جورایی هاشمی رو بزرگش کردیم و… اما من می گم مهم نیست کی اون بالا میشینه ، مهم اینه که مخالف خامنه ایه و چون مخالف خامنه ای ما باید حمایتش کنیم
هیییی یازده سال از کامنتت میگذره. چه ها که نگذشته و چه بلاها که نیومده سر این مردم
سلام و وقت بخير
سلام خدمت جناب فرجامي .
ميخواستم خواهش كنم اگه ممكنه از مطالب وبلاگ من هم بازديدي داشته باشيد
پايدار باشيد و مانا .
نميدونم چقدر با فرهنگ و اجتماع چين آشنا هستيد؟ ولی خب اين مطالب به نظر من خيلی عجيب به نظر نميرسد.
علت اون هم آشنايی نسبی با مردم چين خصوصا طی سفری که با استاد تاريخ شناسی از اين کشور داشتم بود. اين موضوع که بيان کرديد. در کشور و تاریخ چين بسيار معمول بوده و عمده آن به نظر من از بهره هوشی پايين عموم مردم چين است.
مردم اين کشور به علت بهره هوشی پايين غالبا مورد ظلم و استبداد قرار دارند خصوصا در عصر معاصر که رسانه ها و اينترنت و ساير منابع آگاهی دهنده به مردم نيز کاملا تحت سانسور و نظر دولت است. به عنوان مثال حتی در هتل های اين کشور نيز تلويزيون های غربی دريافت نمی شود و چند کانال داخلی دولتی نيز حتی فيلم های غربی را نشان نميدهند(توجه داشته باشيد که ساير دنيا برای چينی ها غربی محسوب می شوند!!)
بجز شهر شانگهاي و يک استان ديگر اقتصاد کل چين کمونيستی است و مردم چين حق مهاجرت و حتی بازديد شهر هايی مثل پکن را ندارند چه برسد به خروج از کشور.!
نظارت دولتي و جو امنيتی هم بر محصولات فرهنگی و هم اقتصاد و صد البته بر سياست بسيار شديد است. به حدی که هيچ گاه ما نمي توانيم آن را تصور کنيم.
هدف من از بيان اين حرفا اين بود که به غير از بحث اتحاد متن. شخصا -به دليل هوش بالای مردم ايران- هيچگاه نگران تقيد کمونسيتی خصوصا به شکل اسلامی در کشور ايران نيستم. زيرا بلوغ فکری فرهنگی و سياسی مردم ايران بسيار بيشتر از خيلی از مردم دنيا و بخصوص چين است.
از مقاله قشنگتان تشکر ميکنم.
بنجامين
در مورد کامنت قبل : ایا هوش پایین مردم در چین و هوش بالای مردم در ایران از لحاظ علمی اثبات شده اند یا اینکه صرفا انقدر تکرار کرده ایم که فکر میکنیم یک اصل مسلم علمی قابل انکار است؟!
و اگر فرض کنیم همینطور باشد فقط این یک عامل باعث میشود به سر نوشت انها دچار نشویم؟ و حمله مغول را فراموش کرده اید که سر نوشتی یکسان داشتیم ؟
اصلا در همین شرایط فعلی وضعیت دو کشور را از لحاظ اقتصادی مقایسه کنید.
شانس اوردیم هوشمان بالا است و شانس اوردیم یک استاد ـنه فقط تاریخ بلکه تاریخ شناسی! ـ همراه ایشان بوده است.
خيلی جالب بود. انگار هر جای دنيا بری دولتهای ديکتاتوری مثل هم هستن.
با سلام خدمت صادق عزيز
مطالبی که در کامنت قبلی گذاشته ام. صرفا نظريات خودم بوده و نه آن را تعميم ميدهم نه قصد اثبات دارم. ولی نميتوانم چيزهايی را که ديده ام انکار کنم!
اتحاد در همه مواقع شرط لازم برای پيروزی است اما نگرانی که نويسنده با توجه به الگو برداری نسبت به جامعه ايران داشته اند را لازم نمی دانم. وگرنه تمامی قوانين اجتماعی نيز مانند قوانين فيزيکی لايتغير و در همه جا ثابت است.
نکته ديگری هم که بايد اضافه کنم اين است که در کشوری مثل چين اگر به فرض که يک درصد باهوش داشته باشند همان ۱درصد هم حاکم و مدير اند و بالعکس در ايران اگر فرض شود که درصد کمی باهوشند همان عده قليل حکما و مديران دولتی هستند!!! علت پيشرفت چين و درجا زدن ما هم از اين عامل ناشی می شود!
بنجامین عزیز
شما گفته اید که شخصا -به دليل هوش بالای مردم ايران- هيچگاه نگران تقيد کمونسيتی خصوصا به شکل اسلامی در کشور ايران نيستم. زيرا بلوغ فکری فرهنگی و سياسی مردم ايران بسيار بيشتر از خيلی از مردم دنيا و بخصوص چين است.
اولا من این اندازه اختلاف در بهره هوشی را قبول ندارم. ثانيا اگر فرض کنبم بهره هوشيمان بالاست چطور با اين هوش و ديد سياسی ميتوانيم به سادگی در دامان ديکتاتوری و فاشيسم بيافتيم ؟به نظر من به همان ترتیب و به همان دليل می توانيم در خيلی از دامهای ديگر هم بيافتيم.
ضمن اينکه فکر ميکنم نويسنده هدف ساختار گرايانه دارد و اين به معنای الگو سازی نيست
یک سوال: این عکس بچهی شما نیست؟
http://rezashahini.blogspot.com/2009/07/blog-post_16.html