جایی به طنز خواندهبودم که بر روی سنگ قبر یک مرگاندیش (hypochondriac یا بیماری روانی با توهم توطئه) نوشته شده بود: «نگفتم؟»! حالا هربار که میخواهم به دعوت دوستان درباره رسانه بنویسم یاد همان میافتم! البته از این باب که اگر خودم بخواهم دراینباره بنویسم همهاش باید از روزگاری که چنین وضعیتی را پیشبینی میکردم، شاهد بیاورم و بگویم «نگفتم؟». البته تا پیش از این بیشتر نقش آن رفیق غرغروی گالیور در کارتون محبوبش را گرفته بودم که تکیه کلامش «من میدونستم…» بود!
اما الان می خواهم درباره رسانهی مستقل و واقعا ملی ایرانیها –که قطعا تلویزیونی است یا شامل تلویزیون هم می شود- چند نکتهی عملیاتی بگویم. نظرات من دربارهی چنین تلویزیونی از سال 82 به صورت پراکنده بر روی اینترنت منتشر شده است و دربارهی تاریخچهی تلویزیون هم سلسله مقالاتی در صفحه رسانه روزنامه شرق چاپ کرده بودم. هم در آن مطالب وبی و هم در نشستهایی با افرادی نظیر عمادالدین باقی و بهروز قریبپور و خیلیهای دیگر دربارهی لزوم ایجاد چنین شبکهای و ضرورتهای فرهنگی و سیاسی آن (و حتی جزئیات اجرایی) از بُعد ملی حرف زیاد زده بودم که البته معمولا با آنها همدلی میشد اما هیچ کار جدیای بر آن اساس نشد…
بگذریم. من در این نوشتار به جای تاکید بر لزوم تاسیس چنین شبکهای (که واضح و روشن است) چند نکته و پیشنهاد اجرایی را بطور گسسته ارائه میدهم. به گمانم این مطلب برای هر کسی که در فکر تاسیس یک شبکهی ماهوارهای ملی باشد–به ویژه با عنایت به پتانسیل وبلاگستان- ارزش یک بار خواندن را داشته باشد و استفاده از این نظرات برای هر کسی که هدفی واقعا ملی و انساندوستانه را دنبال کند طبعا آزاد است. در بعضی جاها هم نام افرادی از وبلاگستان را میبرم که طبعا فقط در حد مثال و برای تقریب ذهن است و هیچ هماهنگی ای با افراد مذکور در این زمینه نشده است.
1- چرا نیاز داریم؟
در اهمیت فراوان و فوری یک رسانه مستقل، خصوصی و قدرتمند برای ایرانیها گمان نمیکنم ناگفتهای باقی مانده باشد که من بخواهم بگویم. تاثیر تلویزیون در ایران عظیم است. زیان اصلی این صدا و سیمای منفور و مهوع، نه در سیاست، که در فرهنگ است…
در واقع ظهور تندرویها و خرافات فعلی همانقدر که مدیون طرز تفکر و سلایق لمپنترین اقشار از میان سطح پایینترین قشرهای مذهبی ایران است؛ وامدار کوجی زادوریها و ضیاآتابایها هم هست.
برای بهبود این وضعیت وحشتناک ایجاد یک تلویزیون خصوصی آزادیخواهانه با دغدغههای فرهنگی متناسب با سلیقهی ایرانیان ضروری است. در حال حاضر وی او ای و بی بی سی گل سرسبد تلویزیونها فارسی زبان هستند که هر کدام صدها هزار و بلکه میلیونها بیننده دارند. در مورد اولی چیزی نمیگویم اما در مورد بی بی سی که بسیار حرفهای تر اداره میشود میتوانم بگویم خوب است ولی به هیچ وجه کافی و حتی راضیکننده نیست. اولا که مقایسهي آن با شبکههای "عمومی و خانوادگی" مورد پسند قشر متوسط ایرانی اصولا درست نیست. اما از این گذشته و حتی در حوزهی خبر هم بی بی سی بسیار محافظهکار است، نه فقط در سیاست بلکه در همه موارد. این تلویزیون بسیار کند هم هست. حتی در یافتن و برجستهسازی اخبار هم جسور و حرفهای نیست و دنباله رو سایتهای دولتی و یا ویدئوهای بینندگان است…
هرچند که حرف اصلی من اصلا این نیست. حرفم این است که این رسانهها در بهترین حالتهایشان هم نمیتوانند جای یک شبکه عمومی ایرانی را بگیرند. تلویزیونی که هم سریال خانوادگی پخش کند؛ هم خبرهای خوب و موثق و بیطرفانه بفرستند، هم به هنر و فرهنگ اهمیت بدهد، هم به روز باشد و مولد. یک رسانهی ملی.
2- چه باید کرد؟
راهاندازی یک تلویزیون ماهوارهای پول زیادی میخواهد. چنین پولی را به صورت یکجا یا ممکن است دولتهایی که بودجهای برای این کار اختصاص دادهاند تامین کنند یا افراد ثروتمند. دستهی اول خواستههای آمرانهی سیاسیای دارند که ممکن است با منافع ملی و مردمی ایرانیان در تضاد باشد و دستهی دوم خواستههای اقتصادیای در سر میپرورانند که در نهایت همکاری افراد صلاحیتدار را سخت و حتی غیرممکن میکند. و معمولا هیچ کدام هم دغدغههای فرهنگی جالبی ندارند که شور و شوقی برانگیزانند. من فکر می کنم از میان خبرنگاران و بلاگرها افراد برجسته و معتبری که خوشبختانه کم هم نیستند باید آستین را بالا بزنند.
3- چطوری؟
با استفاده از کمکهای خرد و کلان هموطنان. شعار خوبیست؛ اما آیا واقعا عملی است؟ آیا واقعا میتوان روی هزاران نفری که از سراسر دنیا اعلام کردهاند به تاسیس چنین رسانهای کمک برسانند حساب کرد؟ آیا در عالم واقع ممکن است به صرف اینکه یک عده در حوزهی رسانهها اعتباری در بلاگستان یا خارج آن دارند بتوانند روی کمکهای مالی مردم هم حساب کنند که به صرف یک فراخوان یاری کنند؟ ابدا!
ایدهی من دقیقا از همینجا شروع میشود:
4- اینطوری!
هیچ آدم عاقلی که با زحمت پول بدست آورده باشد حاضر نخواهد شد به طور جدی به صرف یک نام (نبوی باشد یا جامی یا هرکس دیگری، فرقی نمیکند) بر روی یک طرح مغشوش اما دلربا سرمایهگذاری کند. کمکها هم معمولا در مرحله شعار خواهد بود و در عمل بسیار کمتر از آن است که بشود روی آن حساب کرد. تازه با این روحیه پرتوقعی که ما ایرانیها داریم، اگر کمکی به این صورت بشود آغاز مکافات است. فرض کنید یک نفر هزار دلار یکجا داده و خودش را محق میبیند که در تمام ساختار یک رسانه تا ابد دخالت کند و سر آخر هم بگوید آی خوردند آی بردند!… آه نه؛ ولش کنیم…
ولی این کار راه حل دارد. راه حل من اینست که یک شرکت سهامی (یا هر مابه ازای مناسبی که در قانون آن سو هست) در یک کشور خارجی برای راه اندازی این رسانه تاسیس شود. بعد توسط هیات موسس (که میتواند شامل جمع معدودی باشد) یک منشور دقیق در مورد اهداف سیاسی و فرهنگی رسانه تدوین شود تا ملت بدانند دقیقا با چی طرف هستند. از آنجایی که این تلویزیون یک تلویزیون خصوصی است باید حتما برای ادامه کار در دراز مدت به فکر آگهی بازرگانی برای استقلال مالی و حتی سودرسانی به سرمایهگذاران باشد. و در کنار آن باید یک دورنمای اقتصادی دقیق در مورد مسائل مالی تدوین شود. کاری که بسیار حیاتی و مهم است و –اگر بخواهم از وبلاگستان مثال بزنم- باید توسط دوستانی در سطح حامد قدوسی و پارسا صائبی تدوین شود و آنقدر دقیق باشد که مثلا نمودار مداخل-مخارج و سودرسانی آن بر حسب زمان با نمودارهای ریاضیاتی ترسیم شود و با یک انتگرالگیری در هر بازه همه بتوانند پیش بینی کنند در فلان زمان طبق برنامه نسبت سود به هزینه چقدر است. یا چقدر از برنامه عقب است…
هر فردی که بخواهد به تاسیس این تلویزیون کمک کند سهام میخرد. نیتش به خودش مربوط است اما منتی سر موسسان نخواهد داشت. این سهام می تواند حتی نوعی اوراق قرضه ملی محسوب شود اما شرکت مربوطه در بازههای زمانی به تمام سرمایهگذاران صورتحسابهای مالی را خواهد داد و حتی در دراز مدت کاملا محتمل است که ارزش سهام آنها به شدت بالا برود.
با همین تکنیک قانونی و اخلاقی، موسسان و مدیران این رسانهی نوپا از مزاحمتهای احتمالی و دخالتهای بیجای سرمایهگذاران و دیگران خلاص میشوند. همانطوریکه وقتی یک نفر چند سهمی از گوگل میخرد حق دخالت در سیاستهای کلان آن شرکت را ندارد پایهگذاران این رسانه هم کار خودشان را بر طبق اساسنامه انجام میدهند و سرمایهگذاران فقط از راههای قانونی (که البته میزان سرمایهگذاری هم در آن نقش دارد) می توانند در اداره این رسانه و تعیین خط مشیها شرکت جویند.
نکتهی محوری این است که اول باید یک مکانیسم مالی بدور از خیالپردازی و منطقی برای این کار طراحی کرد و بعد به دنبال سایر امور رفت.
به نظر من این مکانیسم باید آنقدر عادلانه و دقیق باشد که خود موسسان را هم در برگیرد. مثلا هر کدام از آنها اگر در هریک از بخشهای سرمایهگذاری، طرح، برنامه، ثبت شرکت، اداره موسسه و غیره کار میکنند باید قانونی، ثبت شده و با مکانیسم واحد باشد. این روش علاوه بر مزایای بدیهیاش، در این مورد خاص که شاید بعضی از آنها نخواهند به این کار به عنوان یک کار ثابت نگاه کنند هم به این رسانه برای حداکثر بهرهوری کمک میکند. منظورم چیست؟
5- یک مثال از وبلاگستان
طبعا تا اینجا متوجه شدهاید که ایدهی این کار بر روی وبلاگستان میچرخد و تجربهی موفق رادیوزمانه در زمان مدیریت مهدی جامی نشان داد که وبلاگستان فارسی منبع تغذیهی خوبی برای یک رسانه است. خب حالا اجازه بدهید برای ادامهی بحث از وبلاگستان مثالی بیاورم. دوست عزیزم حامد قدوسی (یک اقتصاد خواندهی خوشفکر، وبلاگر تکنوکرات و البته با دغدغه های انسانی و آزادیخواهانه) را مثال میزنم. فرض حامد کنید بخواهد در حد عضویت در هیات موسسان به اجرا شدن این طرح کمک کند اما بسیار بعید است حاضر باشد حجم عمدهای از فعالیتهای روزانهاش را به این پروژه اختصاص بدهد. طرح من این است که هر کس هرچقدر میتواند برای این طرح وقت بگذارد اما به صورت کاملا جدی و بدون تعارف. در کمترین حالت فرض میکنیم حامد حاضر باشد در مجموع فقط 10 ساعت وقت بگذارد. می توان در قبال این ساعتهای ارزشمند از راهکارهای بسیار مفید حامد برای چینش پلن اقتصادی بهرهمند شد. اجر معنوی و انجام وظیفهی وجدانی به جای خود اما درازایش او می تواند به طور رسمی از کار سهم داشته باشد که این میتواند به شکل ارائه سهام اقتصادی باشد که قانونا به او ارائه می شود هرچند که شاید در حال حاضر ارزش چندانی نداشه باشد.
حالا اگر این وقتگذاری حامد افزایش یابد میزان سهام او بالاتر میرود و طبق یک پروتکل اگر مثلا به هفتهای فلان قدر برسد علاوه بر موارد قبلی میتواند عضویت در هیات مدیره و داشتن حقوق ثابت و مواردی از این دست را هم شامل شود. منتها در همهی اینها و برای همهی افراد این مشخص است که اگر قرار 10 ساعت شد و حتی کاملا رایگان و از سر لطف بود، این 10 ساعت نباید 9 و نیم ساعت بشود. کار دقیق است. (یادمان باشد که ما ایرانی هستیم و اصولا بینظم و اهل کار هیاتی!)
همانطور که گفتم این البته فقط یک مثال است اما مبتنی بر پروتکلی پیشنهادی است که می تواند در مورد همهی پایهگذاران آن رسانه صادق باشد. البته طبیعیست که رفاقت و اعتبار شخصیتی و حرفهای (به خصوص اگر در وبلاگستان باشد) خیلی مهم است. آن بخشی که بیشتر بر رفاقت و اعتبار و میهندوستی استوار است فراخوان عمومی برای کمک و سرمایهگذاری هموطنان است که هر کدام از آنها به وقت خودش باید انجام بدهند و برایش مایه بگذارند. اما از آن که گذشت هیچکس نباید احساس زیان و بیعدالتی کند. هرکس هرچقدر کار کند سهم میبرد و همه کارها هم معین و مشخص است. مثلا شاید یکی بخواهد سرمایهگذاری مالی کند و هم –به تشخیص بخش مربوطه- بتواند برنامه سازی کند. در این حالت سرمایهگذاریاش به جای خود مثل بقیه محفوظ است و ماجرای برنامه سازیاش جدا. به این ترتیب همهی ما میتوانیم بسته به میزان علاقه، وقت آزاد، تخصص و سایر موارد در تاسیس و اداره این رسانه نقش داشته باشیم.
************
از خواص وبلاگ (یا دست کم این وبلاگ) آن است که هر مطلبی را تحلیلیتر می نویسم و روی آن بیشتر وقت میگذارم کمتر خوانده میشود و مورد توجه قرار میگیرد. اما اگر این یکی استثنا بود خبر دهید تا در ادامه، جزئیات بیشتری از این طرح را بر روی وبلاگ بگذارم. حاصل تاملات و تحقیقات یک دغذغهی ذهنی 6 ساله بیشتر از اینهاست…
اگر فقط پنجاه نفر(البته پنجاه بلاگر حرفه ای و نه کوچولو موچولوها و گودوله هائی مثل من!؟) روی این طرح وقت بگذارند شش ماه دیگر این تلویزیون فارسی روی ماهواره خواهدبود…محمود عزیزای کاش این طرح را یک جوری به اطلاع موسوی و کروبی(که خودش هم قصد تلویزیون زدن داشت)می رساندی!
ضمنا یک نکته راجع به خط اول مطلبت : ترجمه پذیرفته شده برای هیپوکندریاک، خودبیمارانگاریست…بعدش زمانیکه اراذل و اوباش را به طرز وحشیانه کتک می زدند تو(محمود فرجامی) یکی از معدود کسانی بودی که در مورد عواقب این وحشی گریها اخطار دادی اما هیچکس توجه نکرد حالا هم که این طرح را داده ای امیدوارم عدم توجه به آن کار را به انجا نرساند که باز بگوئی:”نگفتم”!!..ضمنا من هم امروز یک اخطار در وبلاگم گذاشتم:پیشگوئی (اخطار) یک صاحبدل در مورد آینده ایران” حتما بیا و ببین!
First of all thanks alot for the time you have been taking to develop the idea and to write them. Secnd, sorry that I am writing in English I don’t have access to Persian keyboard in the next couple of days
The idea of a public media is not new, we have PBS and NPR as very successful examples in the U.S. I personally can’t imagine a single day without NPR and I get all my news from that and it’s also true for many I would say upper class Americans
Even in a society like the U.S. With all it’s clarity NPR wouldn’t have been nearly as successful if it weren’t a public non profit organization nurtured by tax exempt contributions of listeners and viewers. And that’s the golden rule TAX EXEMP. More than any other profession we need good Iranian lawyers who live abroad to help us use the laws about stablishing a non profit that can receive tax exempt contributions. This way instead of paying several thousand dollars to the fderal govrnment I would pay my taxes to this orhanization and many others would do that as well. At least most Iranian student will do. Similar things can be done in other countries.
The next incentve compatible schem would be to make this projc plural. NPR is a collection of programs produced in different cities all over the U.S. From Fresh Air in Baltimore to Car Talk Show in Boston, This American Life in Chicago, American Roots in Atlanta, to L.A. Theater works in L.A. And residents of each region pay to their regional providers and those with more contributions end up producing more and being heard more. We can do th same thing in political dmographics instead of regional so if you are a hardcore supporter of Shah a secular. A liberal or a hardcore believer you can pay more to those producing your voice each voice will be heard on the public space according quality and quantity of it’s providers.
I can say alot more about this but this is enough for the first step
Excuse my many mistakes in the previous comments it’s hard to type with a mobile especially on vacation
به نام خدا، سلام
مديران چه كساني باشند و چگونه انتخاب شوند؟ اگر شخصي گمنام باشد، كه استقبال نمي-شود. اگر شخصي از اپوزيسيونهاي خارج نظام باشد هم وضعيت استقبال چندان بهتر نخواهد بود. اگر از اپوزيسيونهاي داخل نظام (كساني كه به روند فعلي اعتراض دارند ولي به نظام و راه امام و قانون اساسي وفادارند) باشد، … بد نيست ولي شايد خيلي ملي نشود. اگر از افراد متمايل به اصولگراي منتقد باشد، همين كارش باعث مي¬شود با حاكميت دچار مشكل شود. اگر اصولگراي غير منتقد هم باشد كه مي شود همين رسانه كاملا ملي فعلي! حتما براي اينجايش هم فكري داريد(؟)
ادبيات اين رسانه خيلی مهمه. نبايد از متن مردم فاصله بگيره به هيچ بهانه و دليلی. حتی معتقدم بايد به عاميانهترين ادبيات و رايجترين باورها نزديک باشه.
گفتم خبر بدهم تا جزئیات بیشتر ایده هایتان را ادامه بدهید که با دقت منتظرم!
بخش های مربوط به شفاف سازی اقتصادی درست ترین بحثی است که باید بدون رودربایستی و با جدیت مطرح شود.
تنها وقتی آدمها دلشان برای چیزی می سوزد که “نفعی” توش داشته باشند. نفع اقتصادی یکی از آن منافع است؛ اما خوبی اش اینه که نفع عام و همه گیری است و می شود به دلیل آن، روی تعهد افراد حساب کرد.
اینکه رسانه قبل از هر چیز یک بنگاه اقتصادی است؛ بحث خیلی مهمی یه. باید بتواند پولش را خودش دربیاورد و باید بتواند سود بدهد تا ادامه حیات اش امکان پذیر باشد…
شما ادامه بدهید، من هم ادامه می دهم!
کارتون گالیور بود نه گالیله ؛ مجید جان!— م.ف: تصحیح شد. سپاس
سلام.مركز نمايش راديو از نظرات شما درباره نمايش هايي كه هرهفته از شبكه هاي مختلف راديو صداي جمهوري اسلامي ايران پخش مي شود.در وبلاگ خود استقبال مي كند.با تشكر .اگر لينك كنيد كه خيلي ممنون مي شيم.
محمود خان اینجا وبلاگ طنز ست ( لا اقل خوانندگان که چنین فکر می کنند ) بنابراین آزرده نشوید اگر نوشته های این چنینی کمتر خوانده می شوند.
در خصوص پیشنهاد شما هم فکر می کنم عملی ست ،گرچه به کل ایده ، همچنان ایرادات مهمی از دسته آنچه نیکفر ایراد کرد را واردمی دانم.
من هميشه از افکار شما حمايت کرده وميکنم وطرح تلويزيون ملی هم خيلی خوب است اما اين مطلب طنز است يا واقعيت! بهتر است نظرات مديران رسانه های موفق در کشورهای ديگر را هم بدانيم
سلام
من هميشه اين وبلاگ رو دنبال می کنم اما اولين بار است که چيزی اينجا مینویسم.سوال من از شما به عنوان يه بيننده از قشر متوسط جامعه اينه که آيا واقعا با اين بضاعت ها که شما شمردی ميشه يه رسانه که با قدرت زر و زور رسانه مثلا ملی برابری کنه ايجاد کرد؟آيا تعاملات سياسی پشت پرده جهانی رو نبايد لحاظ کرد؟آيا نبايد برای بدست آوردن مخاطب و نگاه داشتن آنها منافع بعضی از تعين کنندگان جهانی وضعيت رسانه را در نظر گرفت؟اين سوالات هيچکدام کنايی نيست و واقعا جنبه پرسش دارد.
سلام
ایده جالب ولی سختیه، بهرحال چون در ایران یم نادیده گرفتن بسیاری از ملاحظات سخت و یا حتی غیرممکنه. با ملاحظه و رعایت خیلی از مسائل جاری هم که نمیشه رسانه مستقل نهایت خوب کار کردن میشه یه چیزی شبیه بیبیسی. مسائل اقتصادی هم که شکر خدا تو مملکت ما خوب جواب میده، فکر میکنید کسانی که سریالهای تلویزیونی که تحت نظارت مستقیم و فیلمهایی که تحت نظارت غیرمستقیم خودشان تولید میشود و بعد از چند دفعه بازبینی و سانسور دوباره مورد انتقاد قرار میدهند و یا اینکه روزنامهها را در هنگام چاپ و یا سایتهای خبری و یا حتی فرهنگی را بدون هیچ توضیحی توقیف میکنند، اجازه مستقل بودن به یک تلویزیون را میدهند. امیدوارم در طرح این نکته بسیار خوب و البته مهم به این نکات نیز توجه کنید.
آقای فرجامی عزیز، در مورد تامین مالی رسانهی ملی، ایجاد یک شرکت سهامی عام چندان ایدهی خوبی نیست. اولن یک شرکت سهامی عام باید قبل از آن سهامی خاص شود و برای این باید ابتدا با بودجهی شخصی تاسیس شود. دومن برای این که از افزایش قیمت سهام آن سود برد در آینده مجبور خواهید بود سهام آن را در بورس عرضه کنید. در این صورت یک از همانهایی که نمیخواهید کنترل شرکت را در دست بگیرد میآید و مقدار زیادی سهم میخرد و در این صورت میتواند در سیاستهای کلی شرکت دخالت کند. اگر هم نخواهید آن را در بورسی عرضه کنید از جذب بسیاری امکانات مالی برای شرکت و تقسیم ریسک آن با دیگران محروم میشوید.
و اما انتقاد من با این پیشنهاد همراه میشود که بیایید یک بنیاد غیر انتفاعی تاسیس کنیم. بنیاد غیر انتفاعی فعالیتهای مالی بسیاری انجام میدهد و از سود حاصل از این فعالیتها مخارج یک کار فرهنگی را تامین میکند. مثلن هزینهی تاسیس یک بنیاد را میتوان از یک بانک وام گرفت (البته بعد از پایان بحران اقتصادی). در این صورت شراکت در فعالیتهای اقتصادی بنیاد، تاثیری بر اهداف فرهنگی بنیاد نخواهد داشت. نمونهی این نوع بنیادهای غیر انتفاعی در سراسر دنیا دیده میشود که البته بیشتر آنها با ثروت یک سرمایهگذار تاسیس شدهاند. آن سرمایهگذار بعد از تاسیس بنیاد میتواند در فعالیتهای اقتصادی بنیاد شرکت کند اما دیگر مالک آن ثروت نیست و نمیتواند آن را پس بگیرد. همچنین میتواند عضو هیات موسسان و هیات امنای آن بنیاد نیز باشد اما حداکثر یک رای دارد و آن هم تا زمانی که در قید حیات است. از نمونههای بسیار موفق آن بنیاد نوبل در نوروژ و یا بنیاد صابونچی یا بنیاد قوچ در ترکیه هستند. ممکن است این ایده دیرتر از ایدهی شما به نتیجه برسد. اما حاصل آن ماندگارتر است (بر اساس تجربه).
سلام
۱-توفیق مطالعه چند کتاب در این مدت نصیبم شده و اگر عادت کنم ادامه خواهم داد .
۲- نه داستان کوتاه نوشته ام که دستاورد خوبی برایم بود . از این بابت از تله وزوزیون میلی شاید ممنون هم باید باشم .
۳- مش محمود بارها و بارها فکر کرده ام که نانی که بابت ج .ا کشی و اعمال مشابه کسب می گردد بسیار بسیار حلال تر و زلال تر از نانی است که تله وزوزیون دولتی به کورمندانش می دهد.
نان ک . کشی بسیار شرافتمند تر است . خیلی زیاد.
۴- مش محمود بارها با خواندن نوشته های شما گريسته ام و بارها هم خنديده ام و اين خبر از توانايی و بارز شما و تفاوتهايتان با حداقل چون منی می دهد که هنرم از شما کمتر است .
۵- شادابی و سربلندی و توفيق در زندگی تان باعث خوشحالی و شادابی و نشاط من و دوستانتان خواهد بود … برايتان ايام موفقی را آرزو می کنم .
حرکت فرهنگی شما در دعوت همگانی برای خنداندن جماعت و باز يابی نشاط عمومی حرکتی در خور تحسين و شايسته بود . کو فهم و شعور که مش محمود را درک کند .
ايام بکام / يه سری هم بزنی … زدی
شهرام / اراک
بسیار عالی و خوب
خواشا گام عملی هم بردارید
از قدیم گفتند کاچی بهتر از هیچی