فکر می کنم مردم ایران چشم و دل تنگ شده اند. اگر هم به قدر کافی داشته باشند, باز هم به دنبال بیشتر و بیشتر ذخیره کردنند.. شاید این جریان از قحطی های زمان جنگ و یا حتی قبل تر از آن شروع شد. عمر من به کوپن ها و صف های مسجد محلمان برای شیر و پنیر و روغن قد می دهد. آن روزها که باید اگر جنس در مغازه بود, بیشتر و بیشتر می خریدیم شاید که دیگر فردا خبری از صبحانه نبود.
بعد هم که جنگ تمام شد انگار این عادت هشت ساله ماند. بعد انگار همه یادشان رفت که کشور ثروتمندی دارند, که اگر وضعشان هم خوب هست یا نیست , نباید چشم و دل تنگ باشند. گداپروری هم که باب بوده و هست. تا جایی که من می دانم خیره ها هم کم و کم تر شد و صندوقهای قرض الحسنه که نباید بهره می داشتند و به نیازمندان وام می دادند بهره دار شدند و مخصوص اعضا.
سالهای اول جشن های نیکوکاری قبل از عید و ماه مهر را مقایسه کنید با این سالها. مردم حق هم دارند که البته به دولت اطمینان نکنند, اما چشم و دل سیری مگر همه اش پای دولت است؟
این قضیه بنزین و صف ها و آن عکس خوشحال مرد با دو لیتر بنزین نبود که اینها را به یادم آورد. مدتهاست به این قضیه فکر می کنم که این چشم و دل تنگی از کجا و کی شروع شد. شاید هم وقتی برایم نمود بیشتری پیدا کرد که دیدم اینجا چه راحت مردم وسایلشان را که دیگر استفاده نمی کنند و لزوما کهنه هم نیستند چه راحت جلوی در خانه ها می گذارنند و رویش می نویسند " مجانی". یا در این حراجی ها آخر هفته ها در گاراژ و حیاط خانه چه راحت وسایلشان را با نازل ترین قیمت به بقیه می دهند یا چه قدر امور خیریه رواج دارد.
درست است که نباید مردم ثروتمند ترین کشور دنیا را با ایران مقایسه کرد, اما در ایران هم متمول کم نداریم. اما کجا و کی ما در خیابانهای ثروتمند نشینمان دیدیم که وسایلشان را مجانی بگذارند بیرون خانه؟
البته یادمان نرود که همیشه همه نمی آیند خیراتشان را با صدای بلند اعلام نمی کنند. متمول نیکوکار هم مسلما کم نداریم. منظورم این فرهنگ بخشش و چشم و دل سیری است.
فکر می کنم چشم مردم گرسنه است. گرسنه شده است. برای همه چیز. از کیف و کفش و لباس گرفته تا برنج و مرغ و بنزین. به هر قیمتی باید کمترین قیمت را خرید و انباشته کرد. لزوما هم چیزهایی که خرید یا انبار می شوند به کاری نمی آیند. اما ظاهرا باید خرید و فقط هم برای خود نگه داشت.
بحث علت ها را اگر بخواهیم شروع کنیم هم به آخر نمی رسیم. از همان قحطی های جنگ بگیر تا عدم اطمینان به دولت و بعد هم چشم و هم چشمی های رایج و ….
اما به نظر من هیچ کدام از اینها دلیل نمی شود که اینقدر حریص بود و چشم و دل تنگ. شاید هم من اشتباه می کنم و خیلی دارم از بیرون به جریان نگاه می کنم. به سبک رادیو فردا, "شما چه فکر می کنید؟".