من دست كم به عنوان يك آدمي كه هر روز سال 85، كارم زير رو كردن بخش عكسهاي خبرگزاريهاي ايران و تماشاي عكسهاي منتخب بسياري از خبرگزاريهاي جهان بوده، شديدا و شديدا اين حرفهاي پيمان هوشمندزاده را قبول دارم و دعوت ميكنم شما هم متن كامل نقد او به جريان عكاسي خبري ايران را از اينجا بخوانيد.
يك چند جملهاي اينجا ميآورم (درشت كردن بخشي از متنها از من است و خب طبيعتا نشاندهنده موافقتر بودنم با آنها):
عکاسی خبری ما متوهم شده است. و این توهم، توهم خطرناک و واگیر داریست که از عکاسان حرفه ای ما به عکاسان جوانتر خواهد رسید. و بی شک در صورت ماندن در این وضعیت به شاخه های دیگر عکاسی نیز سرایت خواهد کرد.
به نظر میرسد که این بیماری را باید از چشم عکاسان خبریمان دید. چرا که بیشتر جار و جنجالهایی که در جامعه عکاسی شکل می گیرد به چند دلیل از این ناحیه شروع میشود:
اول اینکه تریبون دارند و بدون درد سر حرفشان را می زنند. هر لحظه اراده کنند بلندگو را می گیرند و هر لحظه بخواهند خفهاش میکنند.
دوم اینکه به هر حال آدم های معروفی هستند، آنقدر که حتی بدترین عکاسِِِِ بدترین روزنامه را همه میشناسند، که خوب طبیعی هم هست. ولی حتی روزنامه نگارهای ما به ندرت پیش میآید که روی عکاس غیر خبریای شناخت داشته باشند. در نتیجه حرفشان را هم نمیخوانند.
سوم اینکه کلاً عاشق شلوغبازی هستند، فرصتطلب هستند و از کوچکترین فرصتی استفاده میکنند که خودخواهیهایشان را ارضاء کنند و کم کاریهایشان را جبران…
ولی مشکل از کجاست؟
اول ازهمه بیماری لاعلاجی به اسم بادکنک است. همه عکاسان خبری چه در ایران و چه خارج از ایران، چه بخواهند و چه نخواهند باد میشوند و این چیزی نیست که دست خودشان باشد، خاصیت رسانه است و بس.
متاسفانه برخلاف سایر شاخه های عکاسی در عکاسی خبری ما چیزی به اسم آماتور بودن بیمعناست. و آنها یکدفعه، خیلی ناگهانی و حتی گاهی ناخواسته حرفه ای میشوند. چیزی به اسم مسیر رشد در این رشته وجود ندارد که در آن مسیر عکاس دچار تغییر و تحولی شود. از همان ابتدا آنقدر فشار و استرس کار زیاد هست که زمانی برای تامل و مطالعه نمیماند. در نتیجه همه در همان ابتدای کار حرفهای میشوند و بنام. روزنامهها مثل تلویزیون میمانند، بدجوری آدمها را خراب میکنند. هفته اول کار معروفات میکنند و کار تمام است. فرقی هم نمیکند که توی چه روزنامهای باشی یا اینکه کارت خوب باشد یا بد. آنهایی که کارشان خوب باشد خودشان را ثبت میکنند ولی این به معنی این نیست که آنهایی که بد کار کردهاند مشهور نمیشوند. اتفاقاً میشوند اما ثبت نمیشوند.
لابه لای این عده، عده خیلی کمی جنبه این بادشدن را دارند، عده ای ندارند. آنهایی که میفهمند و به موقعیت خودشان آگاهند، میدانند کجای کارند. آنهایی هم که ندارند مثل آب خوردن بادشان میخوابد ولی متاسفانه این آب خوردن خیلی دیر میرسد و همین مشکل است که باعث انتقال بیماری به جوانترها میشود. و بدبختانه عده خیلی خیلی زیادی از این جماعت دچار این عارضه هستند.
متوهم اند، و توهمشان روز به روز بیشتر میشود. با چهارتا عکس فکر میکنند دنیا را فتح کردهاند. بدون در نظرگرفتن ظرفیتهایشان قدرت طلبی میکنند. و برای رسیدن به این طلب که نه معلوم است از چه کسی میخواهند و نه معلوم است چیست از هیچ کار اخلاقی یا غیراخلاقیای هراسی ندارند. با کپی برداریهای مکرر روزنامهها را پر میکنند و با تعریف و تمجیدهای بیاساس همدیگر را.
…
آنها در این راه به سردبیرهایشان کلکهای بامزهای میزنند که در نهایت مردم هم بی نصیب نمیمانند. کلکهایی که یکی دو بار اولش جالب است ولی بیشتر که میشود چشم را کثیف میکند. و چشمی که آلوده شد تمیز کردنش به این سادگیها نیست. از زاویههای عجیب و غریب دیدن ابتداییترینش است و بعد کار به کادرهای کج و معوج و دهن پر کنی میکشد که حق والانصاف نه تنها بچه گانه است بلکه نشانه ایست از اتمام عکاسش. دست و پازدنیست برای ماندن، برای حفظ شهرت کاذب روزنامه، چهار چنگولی چسبیدن به جایی که تنها نشانه بودنشان است و بی توجه به این نکته که عکسی که بیش از نیم میلیون بیننده دارد چه تاثیری خواهد گذاشت. آنها حتی فراموش کردهاند که بخشی از کارشان آموزش دیدن به مردم است. با این حال، این نکات و شیرین کاریهای از این قبیل کارهای تکنیکی پیش پا افتاده جریان است و سئوال چیز دیگریست.
…
اینکه ازعکاسان طبیعت یا سینما نباید توقع مسئولیتهای اینچنینی داشت قابل فهم است. اینکه یک عکاس تاتر، معماری یا تبلیغاتی نسبت به مشکلات اجتماعی بی تفاوت باشد قابل فهم است اما اصولا عکاس خبری ای که هیچ وظیفهای برای خودش قائل نیست یعنی چه؟ عکاس خبری بدون بینش سیاسی ، بدون تعهد اجتماعی، و حتی بدون ایده ئولوژی چه معنایی دارد؟ این یکی قابل فهم نیست. نتیجه اش هم افتضاح میشود. همین میشود که هر جایی هستند. همین می شود که روزنامه راستی که تعطیل شد میرود چپی، چپی که تعطیل شد میرود راستی، میرود فلان حزب، میرود فلان آژانس. همینطور میچرخد. صبح برای یکی کار میکند عصر برای دشمنش. یک چیز لنگ در هوای بی شخصیت.
اگر همه جای دنیا عکاس خبری، عکاس خبریست بخاطر وظایفیست که ب