پیام نوروزی اوباما را اگر ندیدهاید ببینید. به شنیدهها و خواندهها و حتی متن کامل سخنانش بسنده نکنید. حتما آن لحن صدا و آن نگاه و آن میمیک صورت را ببینید. به نحوه انتخاب و ادای کلمات دقت کنید:
دنیا تکانی عظیم خورده است. کمتر از ده سال پیش وقتی آمریکا میخواست به عراق حمله کند، همان عراقی که پیشتر به دو همسایهاش حمله کرده بود و دست کم در جهان غرب مطمئن بودند که رئیس جمهور مادامالعمرش دیکتاتوری ظالم و جنایتکار است، سراسر دنیا را تظاهرات علیه این تصمیم آمریکا فرا گرفت. جالبتر آنکه چند سال پیشترش، وقتی با مجوز سازمان ملل و مدارک انکار ناپذیر مبنی بر آنکه القاعده -گروهی که یک کشور را برای کسب و کار بدبخت کردن جهان، رهن کرده بود- به برجهای دوقلو حمله کرده بودند، آمریکا میخواست به افغانستان لشکر بکشد هم در بسیاری از کشورهای مسلمان تظاهرات علیه حمله آمریکا صورت گرفت. در بنگلادش صدها هزار نفر از اخوان مسلمان نه فقط -مثل همیشه- کف به دهان آورده به خیابان ریختند که با علم کردن عکس بن لادن همچون یک قهرمان ملی، شهروندان آمریکایی را حیرت زده کردند.
تا همین چند سال پیش، نه، تا همین چند ماه پیش، به نظر میرسید غیرت مسلمانی با دیده خطاپوش به هر جنایتی که رهبر مسلمان یک کشور مسلمان در کشور خودش -و به خصوص در جهان کفار- انجام میداد نگاه میکرد. داستان همیشگی “دعوا خانوادگی است” و “خودمان حلش میکنیم”، یادآور قبایل بیبانگرد و ایلهای کوچنده سدههای پیش. مساله آزادی بیان و آزادی مطبوعات و حقوق زنان و محیط زیست پیشکش، جنایات بیابانگردهای نیمه دیوانهای چون معمر قذافی و عمر البشیر هم به اکسیر مسلمانی نامرئی میشد. وقتی نزد جماعتی بن لادن، صدام و احمدینژاد فقط به صرف مسلمانی و دادن شعارهای ضدغربی جزو قهرمانان باشند تکلیف بقیه معلوم است.
اما حالا زمانهای دیگر شده است. از یک دوجین انقلاب در خاورمیانه هم اگر بشود گذشت از ماجرای لیبی نمیشود گذشت. نه فقط حمله نیروهای غربی به نیروهای نظامی یک ولی امر مسلمین خودخواندهی دیگر -این بار آفریقایی- اعتراضی را برنمیانگیزد بلکه با اندکی دقت معلوم میشود اصلا خود اتحادیه عرب درخواست دخالت نظامی در لیبی را اول بار در سازمان ملل رسما مطرح کرده بوده.
انگار اعراب هم فهمیدهاند که تعصبهای قبیلهای افتخار نیست، نشانه عقبافتادگی فرهنگی و ذهنی است. آنچه مهم است عزت و احترام و آزادی و رفاه و شادی آدمهاست. چیزی که گویا شهروندان استرالیایی و کانادایی “تحت الحمایهی” انگلیس خیلی بیشتر دارند از ساکنان ایران و عراق و لیبی و چند دوجین کشور مسلمان و آفریقایی دارای “استقلال”.
“خودمان هرجور باشد حلش میکنیم”، “یک موی گندیده اینها را هرچه که باشند با هزار تا خارجی عوض نمیکنم”، “دعوای ما هر طور که باشد خانوادگی است”، “تحت هر شرایطی با دخالت خارجی مخالفیم” و امثال این طور مطلقگوییها نشانه بلاهت و نادانی عمیق گویندگان هستند. اگر شکنجه روح و جسم آدمها و خرد کردن حرمت و معیشتشان “دعوای خانوادگی” است پس دعوای غیر خانوادگی چیست؟! و اصلا چه کسی گفته حتی دعوای خانوادگی را هرگز نباید پیش غیر برد؟ چند سال پیش مشکلی که دختری با پدرش در اتریش داشت به سطح جهان کشیده شد و نشنیدیم کسی -حتی آنهایی که با تشبیه مشکلات سیاسی و اجتماعی ما به دعواهای خانوادگی انتظار داشتند که “درون خودمان حلش کنیم” – دختر را به خاطر کشاندن پدرش به دادگاه و حبس ابد احتمالی او سرزنش کنند. پدر سالها او را در زیر خانه حبس کرده بود بارها به او تجاوز کرده و چند فرزند از او داشت و کودکانی که فرزند خواهر و پدربزرگ خود بودند نه فقط از تحصیل و حقوق اجتماعی که حتی از دیدن آفتاب هم محروم بودهاند.
حالا حتی رفیقی محافظهکار (در روش و نه از لحاظ سیاسی) مثل حامد قدوسی از رذیلانه و غیراخلاقی بودن این طور مطلقگوییهای ظاهرا صلحجویانه مینویسد:
حمایت مطلق از جنبههای محیطزیستی، مخالفت همیشگی با انرژی هستهای، دفاع ثابت از موضع زنانه یا تبعیض مثبت به نفع زنان، مخالفت با هر نوع دخالت خارجی، مخالف ثابت با سانسور اطلاعات، مخالفت با مجازات اعدام، مخالفت با خصوصیسازی یا کاهش حمایتهای دولتی، ممنوعیت کار کودکان، مخالفت با سنت و الخ. البته باید به ته تکتک این عبارتها این عبارت داخل ” ” را بچسبانید تا منظور من حاصل شود: “بدون توجه به شرایط دقیق مساله و هزینهها و فایدههای دو روی سکه”. به نظرم این رفتار یک رذیلت اخلاقی است. چرا که محبوبیت را به حقیقتجویی برتری میدهد و چه بسا با پوشاندن سویههای دیگر ماجرا و جلوگیری از بحث در مورد آن، عملن به بدتر شدن شرایط کمک میکند. (تاکید از من)
پیام اوباما مهم است. مهم این نیست که چه کسانی آن را برای او نوشتهاند. طبیعیست که او نه شعر سیمینبخوان است و نه اسم زندانیان سیاسی را به خاطر سپرده است. فرهیختگی یک رئیس جمهور اتفاقا در همین است که مشاوران باسواد، همسو و خوشذوقی را به کار بگیرد و بعد آنقدر بر خودش مسلط باشد که دقیقا همان چیزی که قرار است بگوید یا بخواند را بگوید یا بخواند. پیام نوروزی او با این کیفیت، دقت و فروتنی پیش از هر چیز نشانهی آدم حسابی بودن اوست. قیاس با لاشه لاتی مثل احمدینژاد که البته معالفارق است (وطنپرستان غیوری که “هرچی باشه” یه موی گندیده یه ایرونی رو با صد تا خارجی عوض نمیکنن، این قسمت را نادیده بگیرند) حتی در مقایسه با رئیس جمهور قبلی آمریکا هم پرستیژ و سیاستورزی محترمانه اوباما چشمگیر و قابل تحسین است.
اما مهمتر از همه اینها این است که او با قاطعیتی واضح به ایرانیان پیام میدهد من با شما هستم، آمریکا با شماست، غرب با شماست. کافیست شما حرکتی کنید تا ما به کمک شما بیاییم.
حکومت ایران اما از هیچ پیام و تهدیدی نمیترسد تا آن زمان که پشتش گرم به آدمهای ستمکشیده ای است که “هرچی باشه وطنمونه”گویان، سربزنگاه قرار است قربانی کینه ورزیها، حماقتها، قهرمانبازیها و توهمهای رهبران آن باشد. به خصوص اگر از معترضان باشند که ز هر طرف شود کشته به سود سلطان است. روشنفکرانی که علیرغم مخالفت هایشان با رژیم اسلامی، با عافیتطلبی زیرک-رذیلانهای دائما به طور مستقیم یا غیر مستقیم در تعصبات قبیلهای ایرانیها میدمند (با تکرار مدام “مخالفت با دخالت بیگانگان تحت هر شرایطی” و مخالفتهای فله شان با هر نوع خشونت، حتی در حد دفاع معترضان از جان خود در خیابانها) دست کم در دو جنایت سهامدارند: اول. دلگرمی دادن به رژیم در ادامه دادن به راهش و تمام فجایعی که معیشت و روح و فرهنگ ایرانیان را آسیب میرساند. دوم. کشته شدن بیگناهان بسیاری که در جنگ احتمالی نیروهای غربی علیه رژیم ج.ا.ا درخواهد گرفت.
صلحجویانهترین کاری که در حال حاضر میتوان کرد شاید آن باشد که با یادآوریهایی از این دست، خودکامهها را از ادامه راهی که میروند ترساند. دلشان را خالی کرد. هزینه چنین کاری البته فعلا متهم شدن به جنگ طلبی و هدف اراجیف تکراری و ملالآوری از این دست قرار گرفتن است. آنهایی که تا این حد اهل خطر و فداکاری نیستند دست کم میتوانند سکوت کنند. به احترامِ -یا ترحم به- مردمی که در یک دعوای خانوادگی سی سال است آفتاب را ندیدهاند.
سلام محمود جان همکلاسی قدیمی
تو فیس بوک که مارو ادد نکردی، البته حق هم داری چون تو منو نمی شناسی. بهرحال اگه سیروس خ و پویان ظ و آرش ب و سایر بر و بچ رو بشناسی، منم از همونام. حالا مهم نیست
ببین محمود جان. من سیاستمدار نیستم، ادعایی هم از جامعه شناسی و اینا ندارم، اما از همون اول هم خیلی موافق دخالت خارجی بودم، چون این تیپ حکومت رو خیلی خوب می شناسم. اون زمانیکه حمله آمریکا یا هر چیز دیگه ای رو 99.99% خطا می دونستن من مطمئن بودم این گره به دست خود ملت باز نمیشه، حالا به هزاران دلیل که اینجا جای بحثش نیست. خوشحالم که امروز آدمهایی مثل تو صادقانه اعتراف می کنن که اگه “مشکل خانوادگی” توی خانه قابل حل نبود گریزی از ارجاع به “بیرون خانه” نیست. اینم مطمئنم که دل “بیرون خانه” لزوما برای “داخل خانه” نمی سوزه، حالا نفت و گاز و هر چی دوست داری اسمشو بزار. اما آزادی و راحتی و برابری رو که میاره، نمیاره؟ من همه نفت رو حاضرم بدم که آروم باشم، که آزادی بیان و پوشش و انتخاب داشته باشم، که توی دنیا بهم محترمانه نگاه کنن، که صدور تروریست به سوریه و فلسطین نکنم، که هموطنامو در بدبختی و اوارگی و فقر و فساد نبینم. حالا الان که پول نفت مال ماست (!!!) چه گلی به سرم زده شده؟ نمیدونم کی اینا رو قراره همه بفهمن، ولی خوشحالم که از یک تحلیل گر با سابقه مثل تو اینو می شنوم. هرجا هستی سلامت باشی
ممنون از نظرت. در این یکی دو سال مشابه همین نظر را از بیشتر دوستان و اشنایان شنیدهام. در مورد فیس بوک شرمنده. کاش همین آشنایی را موقع درخواست میفرستادی. به هر حال خوشحال میشوم دوباره بفرستی
ممنون بهداد جان، مانند بعضی از هموطنان دیگر ایشان از تفریط به افراط حرکت کرده اند. حالا برای ایشان ایران شده است قبیله و دارای فرهنگی قبیله ای و حرف از استقلال زدن، یعنی سر تعظیم به فرهنگ قبیله ای فرود آوردن. اول اینکه ایشان با این سخن معلوم می کنند که هنوز معنی استقلال را نه در سطح فرد و نه در سطح ملی نفهمیده اند. انسان و جامعه ای که از استقلال در عمل برخوردار نباشد از آزادی، که همان آزادی در تصمیم است، نیز نمی تواند برخوردار باشد. ایشان هنوز متوجه نشده اند که دفاع از استقلال وطن، در واقع دفاع از استقلال و آزادی انسان می باشد.
همانطور که در مورد بوسنی از دخالت نیروهای خارجی برای جلو گیری از کشتار مسلمانها دفاع کردم، از دخالت نیروهای خارجی برای جلوگیری از قتل عام مردم بنغازی/بن قازی هم دفاع کردم. مسئله ساده بود، آیا باید اجازه داد که ارتش وحشی یک انسان دیوانه قدرت در بنغازی حمام خون به راه اندازد و یا بهر وسیله ای جلویش را گرفت؟
واقعیتی را که ایشان نادیده می گیرند ظهور ابر قدرتی به نام افکار عمومی جهانی می باشد. عمل این ابر قدرت بود که با عث شد که حتی روسیه و مصر جرئت نکنند که قطعنامه 1973 را وتو کنند. وگرنه همه گونه دلیل داشتند که با این قطعنامه مخالفت کنند. این دو کشور خوب متوجه شدند که وتو کردن قطعنامه به این معنی می باشد که در حضور افکار عمومی جهانی، حکم قتل عام مردم بنغازی را امضا کردن است و نفرت و خشم جهانی را برای خود خریدن
واقعیت دیگری که ایشان نادیده می گیرند این بود که سارکوزی از رقت قلب نبود که ناگهان تصمیم گرفت قهرمان دفاع از حقوق انسانی مردم لیبی شود. این همان سارکوزی بود که تا دو ماه پیش به مستبد تونس پیشنهاد کرده بود که نیروهای سرکوب فرانسوی را برای تعلیم سرکوب انقلابیون به تونس بفرستد و یا تا چند روز آخر از مستبد مصر دفاع کرده بود. علت واقعی قهرمان دفاع از مردم لیبی شدن اینبود که تمامی سنجش افکار نشان می دهد که ایشان در انتخابات ریاست جمهوری شکستی فاحش خواهند خورد. و در این فضای انباشته از نا میدی بود که دریافت از خشم افکار عمومی جهان در مورد جنایتهای قذافی استفاده بکند و خود را شوالیه دفاع از حقوق مظلومان جلوه دهد. اوباما هم با وجودی که هیچ علاقه ای برای دخالت نظامی در لیبی نداشت، به این نتیجه رسید که اگر عمل نکند، افکار عمومی او را هم مقصر خواهد دانست
بنا براین حکم جلوگیری از جنایتهای قذافی را ابر قدرت افکار جهانی صادر کرده بود و بر این موج بود که امثال سارکوزی سوار شدند
دیگر اینکه ایشان هنوز متوجه نیستند که مخالفت ما با مداخله خارجی، هیچوقت، بصورت مطلق و کور کورانه نبوده است. طرح بی طرفی فعال که نزدیک بیست سال پیش از طرف بنی صدر مطرح شد،( این طرح حدود دو سال پیش هم در روزنامه هایی مانند نیویورک تایمز و هرالد تریبیون و لوموند منتش شد.) به این معنی بود که هیچ دولت خارجی حق حمایت از دوطرف در گیر را ندارد و در عین حال وظیفه دارد که هم رژیم را از امکانات سرکوب و کنترل – فروختن دستگاههای استراق سمع، فیلتر برای بستن سایتها و…- محروم کند و هم نسبت به نقض حقوق بشر از طرف رژیم ساکت نماند. علت هم این است که حقوق انسان حقوقی جهانی می باشند و بنا بر این تمامی انسانها در برابر نقض آن مسئول می باشند و وظیفه دفاع از آنها را دارند
امیدوارم که با این توضیحات ایشان متوجه شده باشند که دفاع از استقلال وطن مکمل دفاع از حقوق انسان در سرتاسر جهان می باشد