در پي باز شدن دوباره پرونده اقدامات مرحوم سعيد امامي در برخي رسانهها، تصميم به انجام مصاحبهاي با آن عزيز سفركرده گرفتم، تا بسياري از مسايل مبهم و مهم را از زبان خود ايشان جويا شويم. اين مصاحبه در مغز من و با استفاده از قوه خيال انجام شده است كه از ايشان سپاسگزارم.
من: جناب آقاي امامي خيلي ممنون از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرار داديد.
حاج سعيد: امامي ديگه كيه؟
من: آقاي اسلامي سپاسگزارم كه مصاحبه را قبول كرديد.
حاج سعيد: رمز؟
من: اي بابا… شما توي ذهن من هم دستبردار نيستي؟
حاج سعيد: وظيفه جا و مكان نميشناسه. رمز؟
من: خيلي خب بابا … سعيدي 13 زعفران، سونا، كيان 1279 نوره، 75 زاده دگر، كپسول 721 حلقه، سيانور 17 اتوبوس.
حاج سعيد: سيرجان 12 جكوزي، پروانه 237 زعفرانيه، سروش 28 نوش، 57 نوري انديش، شياف 127 حقه، انتلكتوئل 71.
من: حالا ميتوانم سؤالاتم را بپرسم؟
حاج سعيد: اصلا تو كي هستي كه بخواي از من سؤال بپرسي؟ فقط ميتواني جواب بدهي.
من: دهه! … پس دو تريلي اسم رمزي كه رد و بدل كرديم براي چي بود؟
حاج سعيد: براي اين بود كه به محض ديدن نفرستمت بازداشتگاه.
من: بازداشتگاه براي چي؟
حاج سعيد: خودت بهتر ميداني براي چي.
من: آقا مثل اينكه اشتباه شده، من فقط يك خبرنگار هستم.
حاج سعيد: پس فساد اخلاقي هم داري! ديگه بدتر …
من: ولي اسم من تو ليست هست … شما يك چكي بفرماييد.
حاج سعيد: من كه دستم از زمين و آسمان كوتاهه … تا نيم ساعت ديگه هم بايد برگردم پيش مار غاشيه، چطوري چك كنم؟
من: مار غاشيه ديگه كيه؟ اسم مستعاره؟
حاج سعيد: واقعا كه ناشي هستي… اسم مستعارهاي ما تو مايههاي ميثم و سلمان و حسين و موسوي و جعفرزاده و عمار و اين جور چيزهاست. مار غاشيه كه اسم مستعار نميشود.
من: نكنه زبونم لال منظورتان مار غاشيه جهنم است كه دهنش هفتاد گز باز ميشود؟
حاج سعيد: دقيقا 7/67 گز … من همان روز اول تخليه اطلاعاتياش كردم. اعتراف كرد كه 3/2 گز بزرگنمايي كرده بود… خيلي طفلك پشيمان بود و به روز چهارم نرسيده، تواب شد.
من: پس الان بايد در بهشت باشد!
حاج سعيد: قرار شده يك جلد از كتاب خاطرات و شرح اغفالش توسط دگرانديشان را كه نوشت، يك كاري برايش بكنم.
من: مگر مار غاشيه سواد هم دارد؟
حاج سعيد: لازم باشد ياد ميگيرد … حالا شما هم وقت را تلف نكن. اين برگه را كه نوشتهاي اصلاحطلبان گولت زده بودند و از اسرائيل، هفت هزار دلار كمك گرفته بودي را امضا كن … ميفرستمت بري.
من: من كي همچين چيزي نوشتم … ؟! امضا نميكنم.
حاج سعيد: اشكالي ندارد … زير امضايي كه من به جايت كردهام، انگشت بزن، وگرنه ميگم بچهها انگشتت را ضميمه پروندهات كنند!
من: حاجآقا ولي من خودي هستم… اسم رمز دارم.
حاج سعيد: زرت و پرت اضافي موقوف … ما هرچي ميكشيم، از دست همين به ظاهر خوديهاست… همانهايي كه من را خودكشي كردند هم اسم رمز داشتند.
من: منظورتان كيها هستند؟
حاج سعيد: همهشان … از آن علي ربيعي نامرد تا آن سربازي كه كاسه نوره را به من خوراند.
من: خيلي متأسفم … حالا عوارضي كه نداريد انشاءالله …
حاج سعيد: نه … فقط هر وقت عطسه ميكنم بعدش ريش و سبيلم ميريزد… اگر هم به طرف كسي عطسه يا سرفه كنم، طرف اپيلاسيون مجاني ميكند، به همين خاطر بچهها صدايم ميكنند حاج فيليپس!
من: داشتيد در مورد مار غاشيه ميفرموديد.
حاج سعيد: بله . .. اوايل مقر نميآمد ولي من بردم گرداندمش و باهاش حرف زدم. كمكم تحت تأثير قرار گرفت و يك روز صبح كه برايش نان سنگك گرفته بودم، بغضش تركيد و گفت اعتراف ميكند؛ و از همان زمان شروع كرد به گفتن و نوشتن شرح زندگي خودش.
من: الان تا كجاها پيش رفته؟
حاج سعيد: تا آنجا كه معلوم شده تخم و تركهاش برميگردد به مار سمت چپي ضحاك.
من: سمت چپ ما يا سمت چپ ضحاك؟
حاج سعيد: عجب نكته جالبي!… يادم رفته بود بگويم اين را هم بنويسد… خوشم آمد ازت … چقدر ميگيري؟ من دو برابر ميگم بهت بدهند براي ما كار كن … روزنامهنگارهاي زيادي با ما كار ميكردند، مشهورترينش همين ح…
من: بگذريم حالا! جديدا يك فيلمي از شما منتشر شده كه در آن از هولوكاست صحبت ميكنيد. اگر ممكن است در اين مورد كمي توضيح دهيد.
حاج سعيد: دروغ ميگويند يهوديها … شش ميليون كشتهشان كجا بود؟ رفقاي نازي ميگويند دويست هزار تا، نئونازيها هم ميگويند سيصد هزار تا … ما هم ميگيريم 250 هزار تا. فوق فوقش هم يك ده، پانزده هزار تايي اين وسط لوطيخور شده باشند، ولي امكان ندارد از نيم ميليون بيشتر كشته باشند.
من: توي اين رفقاي نازي و نئونازي شما كسي هست كه به كل منكر هولوكاست شده باشد؟
حاج سعيد: يك بار ديگر به رفقاي من توهين كني، ميدهم توابت كنند ها!
من: … آخه جديدا ميگويند … .
حاج سعيد: ساكت … ديگه نميخوام چيزي بشنوم.
من: يك سؤال ديگر هم داشتم، راجع به اين شعار «ايران براي همه
…
با عرض پوزش كامنت شما حذف شد. لطفا ديگر با اشاره به آن سايت خاصي در اين وبلاگ كامنت نگذاريد. شرمنده!
واقعا برای شما متاسف شدم، اول اینکه به فرض اینکه اطلاعات شما در مورد این فرد از دنیا رفته کامل باشد، بایستی توجه می کردید که بیان طنز با بیان توهین آمیز و مسخره جداست، دوم اینکه همان فرض اول هم چندان درست به نظر نمی رسد. البته یادم نرفته است که شما از جمله طرفداران داریوش شایگانی هستید که در همین سخنرانی منتشر شده مورد انتقاد شدید سعید امامی قرار گرفته بود، و شاید هم عباس معروفی را هم بایستی اضافه کنم، یا ؟…
اون بخش اپیلاسیون اش حرف نداشت (حاج فیلیپس!):))))
اپیلاسیون بهترین جاش بود!کلا با حال بود واینکخ تولد سهراب کچاپ خوارت هم مبارک!
خیلی قشنگ بود بهتون تبریک می گم برام خیلی جالب بود واجبییایش :)):))
سری به من هم بزنید
راست که بگم اشکال نداره؟!
زیاد حال نکردم!
اون بغل راجع به هور نوشتی بهتر بود
منظورم همون هودر بود!!
دوست عزیز سلام
بعضی وقتها آدم چیزی میشنود یا میخواند که مثل خوره روح را آزار میدهد. از آنجمله بود ویدیو که در سایت یوتیوب دیدم گزارشی از سیمای جمهوری اسلامی در مقایسه آزادی خبرنگاران در ایران و آمریکا. یک ویدیو ۲ دقیقه ایی در جوابش درست کردم که دعوتتون میکنم ببینید.
اما این ویدیو از یک جهت دیگر هم دیدن داره. عده ایی که خود به غرب پناه برده اند ادعا میکنند که حقوق بشر یک بهانه است برای براندازی. عجب! حرف بس است. فیلم را ببینید.
http://www.youtube.com/watch?v=p-TbAl0-9Go
طرف “هرگز نديده روي نوره
دهن پر آب كن مانند غوره”
ای ول. من وبلاگتو همین جوری اتفاقی پیدا کردم . داشتم دنبال آنتونیو نگری و این جور چیزا میگشتم ییهو سر از وب تو در آوردم. خیلی حال کردم .