شب جمعهگي تا ساعت 4 صبح داشتم كتاب مي خوندم و در نتيجه صبح ساعت 12 از خواب بيدار شدم. بعدش هم رفتم به ماشينشويي و بعد هم … لالا. در نتيجه اين جمعه يكي از معدود روزايي بود كه تا ظهر دوبار ايميلهام رو چك نكردم. بعد از ظهر كه خوشخوشان اي ميلهام رو چك كردم ديدم يه اي ميل از نيكان دارم كه پرسيدهبود برنامهي دومم براي زمانه رو كي ميفرستم؟ با خودم گفتم باز اين نيكان لابد با يكي دست بهيقه شده و فراموش كرده من شنبهها برنامه دارم… اما يه دفعه برق از كلهم پريد و يادم اومد آخرين قرار ما اين بود كه من به جاي شنبهها، جمعه ها برنامه داشتهباشم! حالا ساعت چنده؟ هفت بعد از ظهر. چي آماده دارم؟ تقريبا هيچي.
يه ايميل زدم به مهدي جامي كه چيكار كنم؟ نوشت بفرست هر چي داري. شروع كردم و به يك ساعت و نيم برنامهم رو آماده كردم. (دفعه پيش 10 روز روي برنامه اولم كار كردهبودم!) 50 دقيقه هم طول كشيد تا با اين اينترنت هندلي احمقانه، فايل رو بفرستم (همش 3 مگا بايت!) و در اخرين بخش برنامه پخش شد. حالا بماند كه بس عجله كردم تاريخ رو اشتباه گفتم و "كاميا" خانوم هم همه شنوندگان رو شيرفهم كرد تا مبادا روزههاشون باطل بشه! ولي فكر مي كنم يه پيشرفت كوچولو نسبت به برنامه اول داشت. راستي نظر شما چيه؟ خدايناكرده به جاي اخبار سياسي و اجتماعي وغيره، داريم وبلاگستان رو گزارش مي كنيم ها! به خصوص اونايي كه ايندفعه در موردشون راپورت دادم، يعني درخشان و امين و خالديان و خانوم صدر نظري چيزي ندارن؟ ناراحت كه نشدين؟
آقای فرجامی عزيز
راپورتهای قاجاری شما و طرز اجرای آن به نظرم برای راديو بسيار مناسب است. موسيقی ميانبندش هم متناسب. فقط امان از اين تفسيرهای «جنسگونه» که باعث میشود ما مملو از دلهره گرديم در نوشتن که مبادا ناغافل گزک به دست راپورتچی داده باشيم.
انشاءالله که خير است.