اسرائیل از حمله قریب الوقوع به ایران می‌گوید. چنین حمله‌ای – اگر انجام بگیرد و به هر نتیجه‌ای ختم شود- دست کم از یک جهت بسیار شبیه حمله عراق به ایران است: متجاوز کشوری خارجی بود که دخالت‌ها و تهدیدهای مقام‌های ایرانی در امور خود را دستاویز قرار داده بود.

عراق دست کم از چند سال پیش از انقلاب سال 57 تهدیدی نظامی برای ایران به شمار می‌رفت. پس از انقلاب، با آن پاکسازی و اعدام‌های گسترده در ارتش، وقتی چپ و راست خمینی از مردم عراق می‌خواست بر علیه نظام حاکم و صدام قیام کنند شاید هر دیکتاتور نظامی دیگری هم جای صدام بود به ایران حمله می‌کرد. دلیل کار راحل دوران‌طلا حماقت بوده باشد یا کینه‌ی شخصی، چیزی از مسئولیت تاریخی او در شعله‌ور کردن یکی از مهیب‌ترین جنگ‌های نیمه دوم قرن بیستم نمی‌کاهد.

در حمله‌ی احتمالی اسرائیل به ایران هم، در صف اول متهمان احمدی‌نژاد قرار دارد. آنکه در کسوت عالی‌ترین مقام اجرایی ایران حرف از نابودی اسرائیل و پاک کردنش از روی نقشه را زمانی پیش کشید که بحران تاسیسات هسته‌ای ایران در اوج بود. انتظار اینکه مردم جهان به اندازه مردم ایران آگاه باشند که این هم در ردیف یکی از صدها حرف و ادعای کتره‌ای حضراتی باشد که سیاستشان عین دیانتشان است و دیانتشان هم بر پایه ریا و تزویر و تقیه و نان به نرخ روز خوری و هپروت و گنده‌گویی و مسئولیت‌پذیری و کم نیاوردن؛ عادلانه نیست. اینکه چقدر ملتی حرفی را جدی می‌گیرد به تجربیات جمعی آنها برمی‌گردد. مصری‌ها و تونسی‌ها دست کم تا یک دهه بعد محال است به تجربه‌ای نظیر آنچه ایرانی‌ها اکنون از رابطه اسلام و دموکراسی دارند دست یابند. به همین خاطر است که هر نشانه ی کوچکی از ساختن حکومت اسلامی در مصر و تونس، ایرانی‌ها را بیشتر از مصری‌ها و تونسی‌ها نگران آینده‌ی خودشان می‌کند.

تجربه جهانی از جدی بودن تهدید علیه یهودیان جدی‌تر از تجربه‌ای نظیر برپایی حکومت اسلامی در ایران است. اعدام – یا قتل عام- چهار تا هفت هزار زندانی سیاسی در یک نظام رسما مدعی بدویت عربی-قبایلی مبنتی بر کشتار و جهاد کجا، و فرستادن چند صد هزار زن و مرد و پیر و جوان و کودک به اتاق‌های گاز از سوی یک کشورِ بسیار پیشرفته از نظر فنی و فرهنگی و فلسفی کجا؟

اگر ایرانیِ جمهوری اسلامی-دیده از ریسمان‌های سیاه و سفید اسلام‌گرایی در شاخ آفریقا هم هراسان می‌شود، آنهایی که به هر دلیلی سرنوشت اسرائیل و یهودیان برایشان مهم است حق ندارند تهدیدهای کاریکاتور ایرانی هیتلر را جدی بگیرند؟ و اسرائیلی‌ها که هنوز عکس بستگان آشویتس دیده‌شان را با روبان مشکلی روی میز و دیوارشان نگه می‌دارند نباید از وحشت مو بر تنشان راست شود؟

به پرسش جدی غیر ایرانی‌هایی که با مفهوم بسیط “ایرونی‌بازی” (به تعبیر محمد قائد) آشنا نیستند و می‌پرسند وقتی ابرمرد نیچه و رئیس حزب هایدگر صد هزار صدهزار شهروند معمولی را با خونسردی سر به نیست کند چه تضمینی است که مرید شیخ فضل‌الله نوری و مصباح یزدی یک روز هوس نابودی تل‌آویو با یک بمب هشتاد کیلویی به سرش نزند؛ چه پاسخی می‌توان داد؟ “شما در جریان نیستید، اینا یه فقط زری می‌زنن…” شاید پاسخی بسیار نزدیک به واقعیت باشد اما قانع کننده نیست. متاسفانه یا خوشبختانه بیشتر غیر مسلمان‌ها فکر می‌کنند شیعیان غالی نان‌به‌نرخ‌روز خور و جان عزیز و توجیه‌گر و تقیه‌مدار و اسلام‌تحریف‌کن به اندازه‌ی وهابی-سلفی‌ها خشک مغز و بنیادگرا و شهادت‌طلب و اهل جهاد هستند. فکر می‌کنند مسلمان بودن و امکانات داشتن و غرب‌ستیزانه حرف زدن کافیست که فاجعه‌ای در حد یازده سپتامبر رقم بزند، نمی‌فهمند که محال است ده بیست ایرانی شیعه پیدا شوند که با داشتن همه‌جور امکانات رفاهی دو سال تمام برای انتحار و لقاالله در یک لحظه خاص تمرین کنند و در نهایت هم کار را درست انجام دهند. بصیرت خاصی در حد ده بیست سال زندگی در ایران لازم است تا به شهود “اینا فقط یه زری می‌زنن …” رسید. بدبختانه گویا کسی از سیاستمداران و نظامیان غربی تمایلی برای تحمل چنین شکنجه‌ای ندارد.

—————-

آیا چون خمینی حرف‌های تحریک‌کننده‌ای علیه صدام می‌زد حمله ارتش بعث عراق به ایران قابل توجیه است؟ حرف که سهل حتی اگر قرار باشد تحریکات عملی و مسلحانه هر کشوری در کشور دیگر جواز حمله و جنگ باشد باید نیمی از دنیا در آتش باشد. پیش‌بینی واقع‌گرایانه واکنش یک دیکتاتور نظامی متوهم چیزی‌ست جدای از حق و ناحق بودن عمل انجام شده.

پیش‌بینی‌پذیر بود که سخنان احمقانه و رذیلانه‌ی احمدی‌نژاد را عده‌‌ی زیادی از مردم دنیا جدی بگیرند و همان دست‌آویز عده‌ای جنگ‌طلب برای حمله‌ی محدود یا نامحدود به ایران شود اما این به معنای حق چنین کاری نیست. اسرائیل به هیچ عنوان حق حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای را ندارد، چه آنطور که بیشتر گزارش‌ها نشان می‌دهد این تاسیسات صلح‌آمیز باشد و چه حتی نظامی.

پیشتر از این بارها گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم که با روی میز بودن گزینه حمله‌ی نظامی به حکومتهایی توتالیتری که آسیبشان به رفاه و کرامت و سلامتی روانی شهروندانشان بیش از هر نیروی اشغالگر خارجی است موافقم. حتی وظیفه‌ی جامعه جهانی می‌دانم که در مقابل جنایت‌های چنین حکومت‌هایی علیه شهروندانشان «با طی کردن ساز و کارهای قانونی سازمان ملل متحد» وارد عمل شوند؛ همانطور که شهروندان عادی و پلیس یک شهر وظیفه دارند در امور داخلی و خانوادگی پدری که فرزندانش را شکنجه می‌کند دخالت کنند. بارها هم گفته‌ام که فعالان سیاسی و اجتماعی‌ای را “با هر گونه اقدام نظامی تحت هر شرایطی” علیه حکومت خودکامه(مان) مخالفند را نهایتا عده‌ای ساده‌لوح می‌دانم که درگیر همان احساسات عوامانه و دیکتاتورپسندانه‌ی “یه موی گندیده‌ی حکومت خودمون رو با صد تا اجنبی…” شده‌اند.

اما این به هیچ عنوان ربطی به حمله‌ی دولتی خارجی -به خصوص دولت اسرائیل که خود متهم جدی در زمینه جنایات جنگی، آواره کردن مردم از سرزمینشان و همچنین داشتن کلاهک‌های متعدد اتمی است- به بهانه تاسیسات اتمی علیه ایران ندارد.

حکومت ایران نه فقط می‌تواند بلکه موظف است در مقابل این حمله‌ی احتمالی دست به واکنش مناسب بزند. مسئولیت آن واکنش احتمالی که بعید نیست دامنه درگیری را گسترده‌تر کند بیش از هر چیز متوجه حکومت اسرائیل است و آمریکا به عنوان پشتیبان اصلی آن. دود چنین حماقتی پیش از همه به چشم مردم ایران و اسرائیل خواهد رفت.

 

 

0 Points


8 thoughts on “واقعی اما نه حقیقی؛ درباره‌ی حمله احتمالی اسرائیل به ایران”

  1. منصوره says:

    مطلب خوبی بود اما کمی اب سرد بخور خیلی عصبانی شده بودی . به نظرمن قسمت دوم هم بی ربط به بخش اول نبود و مقاله با روال منطقی ادامه پیدا کرده بود. مرسی

  2. مانی ب. says:

    «با طی کردن ساز و کارهای قانونی سازمان ملل متحد».

    معتقد هستید که در مورد لیبی این سازوکار قانونی طی شد؟

  3. مجید says:

    محمود عزیز!
    قسمت‌های خوب یادداشت تو قابل تقدیر است، برای همین با هم فقط به باقی‌اش کمی سمباده می‌زنیم:
    می‌نویسی:
    «پیش‌بینی واقع‌گرایانه واکنش یک دیکتاتور نظامی متوهم چیزی‌ست جدای از حق و ناحق بودن عمل انجام شده.» و بعد ادامه می‌دهی: «اسرائیل به هیچ عنوان حق حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای را ندارد، چه آنطور که بیشتر گزارش‌ها نشان می‌دهد این تاسیسات صلح‌آمیز باشد و چه حتی نظامی.»
    موضوع این است که “حق” مورد اشاره‌، در دنیای سیاست، چیزی بیش از یک “عمل اخلاقی” یا “موهبت الهی” است. هر قدرتی -چه مستبد چه دموکراتیک- وقتی در موضع قدرت است، به خود حق می‌دهد که هر عمل پیرو مصالح و منافع‌اش را انجام دهد. به همین لحاظ، حق و قدرت در یک مسیر قدم می‌زنند و گفتارهای اخلاقی بردی بیش از چارچوب یک کافه‌ی روشنفکری ندارند. به همین لحاظ، گمانی را که طول یادداشت مطرح کرده‌ای، کاملاً ملموس و صد البته ترسناک و واقعی‌ست.

    پاراگراف دوتا به آخر مانده را کامل نقل نمی‌کنم که کامنت زیادی بلند نشود:
    «پیشتر از این بارها گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم که با روی میز بودن گزینه حمله‌ی نظامی به حکومتهایی توتالیتری که آسیبشان…»
    اول این‌که با تو همدل هستم اما نه هم‌عقیده! متاسفم که زندگی را چنان بر انسان‌ها تنگ کرده‌اند که به هر ریسمانی چنگ می‌زنند، به امید راه نجات. بحث این است که راه مناسب برای کمک به چنین مردمی، گزینه‌ی نظامی نیست. راه‌های بهتری وجود دارد که دول غربی ابداً تا به حال به آن‌ها علاقه‌ای نشان نداده‌اند.
    بازشدن تمام درهای خصوصی و سری یک کشور به جهان (از خسارات هم اگر بگذریم) و ایجاد فضای هیجانی، فقط بازکردن راه برای پوپولیسم سیاسی و هرج‌ومرج بی‌پایان خواهد بود و بس. چنین کشور و ملتی، چنان در گرفتاری‌های فرسایشی غوطه‌ خواهند خورد که بعید است رنگ رفاه و سیستمی مستقل و قدرتمند را ببیند. به تجربه‌های مشابه نظر کنیم. همین چیزی که الان دارد در شاخ افریقا اتفاق می‌افتد، عیناً در ایران 57 اتفاق افتاد. همان همکاری‌های سری (این‌روزها البته غیر سری) و در آب‌نمک خواباندن نظام جدید و از کار انداختن ارتش، فضای شدیداً انتقادی در سطح جهان نسبت به نظام شاه، نادیده‌گرفتن جنایت‌های بعد از انقلاب توسط سازمان ملل و کشورهای غربی و باقی قضایا. آن تجربه البته از اولین نجربه‌های مدیران جهانی بود و راه را برای تجربه‌های سریع و امروزین آن‌ها هموار کرد. می‌خواهم بگویم از استیصال، نباید زیاد به آن‌طرف مرزها امید داشت. اگر بخواهند حکومتی را زیر فشار بگذارند، با تریبون‌دادن به مخالفان‌اش و نیز ابزار دیپلماتیک و اقتصادی می‌توانند به‌سرعت فلج‌اش کنند؛ لشکرکشی نمی‌خواهد.

    موفق باشید.

  4. مهدی says:

    سلام
    این مقاله معلوم نیست بالاخره کدوم طرفیه
    حکومت ایران باید از خودش دفاع کنه یا نه ؟؟
    ادعای شما در مورد تهدید آمام خمینی نسبت به عراق و بهانه حمله به ایران رو کاملا رد میکنم
    امام خمینی وقتی به مردم عراق پیشنهاد داد که این دیکتاتور رو با قیام علیه اش سر نگون کنید که صدام به ایارن حمله کرده بود
    قدری مطالع تاریخ داشته اشید
    ضم اینکه اصلا اسائیل عددی نیست که بخواهد به ایارن حمله کنه
    حتی آمریکا و ناتو هم جرأت حمله به یران ندارن
    از خدا آرزوی سلامتی شما رو دارم و آرزو دارم هر دوی م و بقیه دوستن عاقبت به خیر بشن
    یا علی مدد

  5. محمود says:

    مجیدجان
    البته این یادداشت بیش از هرچیز برای ابراز مخالفت قاطع با حمله نظامی اسرائیل به ایران (که این روزها رسما از قریب الوقوع بودن آن خبر می‌دهند) است و نه بحث درباره تجربه‌های مشابه لیبی. در آن مورد ترجیح می‌دهم به وقت خودش مفصل‌تر و با جزئیات بیشتر بنویسم. ولی در رابطه با نظرت سه اشکال دارم: اول اینکه یک مقدار به سبک اسلام رحمانی‌چی‌ها (که تا هر انتقادی از اسلام می‌شود با ترحم به طرف مقابل برچسب می‌زنند که تحت فشار حاصل از استبداد ولایت فقیه به این حالت رسیده) بجای نقد به نیت‌یابی پرداخته، آنجا که می‌گویی: “تاسفم که زندگی را چنان بر انسان‌ها تنگ کرده‌اند که به هر ریسمانی چنگ می‌زنند، به امید راه نجات”
    دوم آنکه قیاس گرفتن تجربه‌ی انقلاب‌های لیبی و تونس با تجربه‌ای که ایران در سال 57 داشت به کل مع الفارق است. البته شباهت‌هایی دارند (مثل امید داشتن برخی از انقلابیون به اکسیر اعظم بودن دستورات اسلامی برای اداره جامعه) اما تفاوت‌های آنقدر زیاد است که نمی‌توان جز به صورت جزئی مصداقی به شباهت‌ها اشاره کرد وگزاره‌ای مثل “همین چیزی که الان دارد در شاخ افریقا اتفاق می‌افتد، عیناً در ایران ۵۷ اتفاق افتاد” زیادی کلی و بلکه غلط است.
    سوم آنکه تجربه برخورد با ج ا ا نشان داده که نظرت مبنی بر اینکه “اگر بخواهند حکومتی را زیر فشار بگذارند، با تریبون‌دادن به مخالفان‌اش و نیز ابزار دیپلماتیک و اقتصادی می‌توانند به‌سرعت فلج‌اش کنند” همه جا یا دست کم برای کشوری با منابع غنی نفت و گاز صادق نیست.

  6. مجید says:

    محمود عزیز!

    1- قرار بر نیت‌یابی یا تحلیل روانی به جای نقد نیست (هر چند گاهی ضروری هستند)، چون‌ مسئله‌ روشن‌تر از آن است که احتیاجی به آن باشد. وقتی انسان برسد به نقطه‌ی ناامیدی و باور کند که دیگر کاری از دست‌اش ساخته نیست، به گزینه‌های بیرون از مرزها فکر می‌کند. این منطق ساده‌ای است.

    2- ما هنوز به درک عمیقی از منافع خارجی در انقلاب 57 خودمان نرسیده‌ایم، چون تحلیل‌های کافی در این مورد صورت نگرفته، به دو دلیل: یکی این‌که با حضور ج.ا، امکان تحلیلی همه‌جانبه و دسترسی به اسناد داخلی عملاً‌ منتفی است، و دوم، تحلیل‌گرانی که موضوع نفع خارجی در انقلاب را دنبال کردند، انگ سلطنت‌طلبی یا دنباله‌روی از تئوری توطئه خوردند و از خیر تحقیق گذشتند.
    اما تحلیل اقتصادی بهار عربی در روزگار ما -با وجود منابع و شواهد فراوان- چندان سخت نیست، هر چند رسانه‌ی مسلط جهانی سعی در خنثای آن دارد. به عقیده‌ی من، اسلامی‌سازی کشورها از سه‌دهه‌ی پیش به این سو، همگی در یک راستا بوده‌اند، هر چند شاخ و برگ‌های‌شان فرق می‌کرده.

    3- دقیقاً برعکس: فلج‌کردن کشوری تک‌محصولی ساده‌ترین راه ممکن برای قدرت‌هایی است که از صادرات، تولیدات و عرضه تا سهام این محصول در دست‌شان است. در زمان ما نفت ایران یا کشوری دیگر تحریم نشده، چون این عمل بازار سهام را به‌هم می‌ریزد و در واقع بر ضد خود قدرت‌های پشت سهام عمل می‌کند. در این باره حتما خواهم نوشت.

    موفق باشید.

  7. با سلام
    ما یک تیم پژوهشی دو نفره از دانشگاه های علامه طباطبایی و شاهد هستیم که در مقطع کارشناسی ارشد رواشناسی مشغول به تحصیلیم. برای پژوهش تازه مان به تعدادی از افراد نیاز داریم که وارد سایت پژوهشی ما شوند و در پژوهش ما شرکت نمایند. پژوهش ما مرتبط با بررسی برخی از ویژگی های شخصیتی با توجه به گرایش جنسی افراد است. کافی است برای شرکت در این پژوهش به آدرس سایت ما که در زیر می آید رفته و پرسشنامه ها را تکمیل کنید. قطعا جز با پاسخ گویی شما دوستان انجام این پژوهش میسر نیست و با شرکت خود لطف بزرگی به جامعه علمی و ما خواهید نمود. پیشاپیش از نگارنده وبلاگ بدلیل استفاده از این محل برای اعلان خواست پژوهشی مان بدون توجه به مطالب وبلاگ عذرخواهی می کنیم و اعلام می کنیم از آنجا که این پژوهش با بودجه شخصی انجام می شود هیچ سرمایه ای جهت تبلیغات نداشتیم. از این رو ناگزیر به این کار شدیم. در ضمن ممکن است در وبلاگی از روی فراموشی چند بار این آگهی را درج کرده باشیم. از این بابت هم عذر می خواهیم. آدرس سایت پژوهشی ما عبارتست از:
    http://www.ravan-azmoon.otaqak.ir
    در نهایت باز هم سپاسگزاریم.

  8. محمد says:

    آقا ما داشتیم از اینجا رد می شدیم ، توی این شلوغ پلوغی این قضیه شاخ آفریقا توجهمان را جلب کرد. شاخ آفریقا – که علی القاعده باید شامل کشورهای سومالی (جدید و قدیم)و اتیوپی باشد- با این بدبختی های ما چه سنخیت یا ارتباطی دارد؟

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *