برای ثبت در تاریخ شخصیام این را مینویسم.
چند ساعت پیش، یعنی در اواخر شب اول اردیبهشت ماه جلالی، در مکاشفهای کاملا عقلانی و غیرعرفانی، گرهی که نزدیک به سه سال بود ذهنم را درگیر خود کردهبود، شروع به باز شدن کرد. نوشتماش. همهاش روی یک برگ کاغذ. آنقدر خوشحال و هیجان زدهام که نمیتوانم بخوابم. مساله کاملا حرفهای و کاریست اما برای من رسیدن به این لحظه خیلی مهم بود. حتما برایتان رونماییاش میکنم. شاید یکی دو ماه دیگر.
الان ساعت 3 صبح است.
Previous Article
فیلتر اشتباهی و رباتهای عوضی
Next Article
تو به روح اعتقاد داری
برو بخواب نصفه شبی واااایی 😉
سلام
وبلاگ طنز – ستون پنجم
http://www.soton5.iranblog.com & http://www.soton5.mahblog.com
ان شاالله كه خير است… 🙂
سلام دوست عزیز!
قلمی موجز و تأثیرگذار و قشنگترین وبلاگ رو داری از این بابت بهت تبریک میگم.
اگر هم وقت داشتی مسافر هم با نیمه پر لیوان به روزه و منتظر حضور گرم شما! خوشحال میشم به دیدنم بیای.
پایدار باشی.
یاحق![گل][بدرود]
سلام جناب فرجامی عزیز …
لینکتان را اضافه کردیم که منبعد بیشتر مزاحم اوقات شریف قلمیجاتتان بشویم !
اما سواتمان به پیدا کردن آدرس آر اس اس سایتتان قد نداد که در گوگل ریدرمان هم بیفزائیمتان افزودنی !