برادرم مهرنامه ماه پیش را برایم فرستاد. پرونده‌ای دارد درباره “ترجمه” که خوب و خواندنی‌است. از میان گفتگوهایی که انجام شده بود گفتگو با محمد قائد بسیار من را خنداند. این قسمتش:

س.با نویسندگان اصلی مكاتبه‌ای داشته اید و با توجه به این كه ایران در جمع كشورهای حمایت‌كننده از قانون كپی‌رایت نیست، برای آنها چه توضیحی داده‌اید؟

ج.تماس گرفته‌ام اما نه با سربلندی و اشتیاق. مترجم‌بودن در غرب شغلی است مشخص در خط تولید بنگاههای‌ انتشاراتی، و مجزا از تألیف و روزنامه‌نگاری و داستان‌نویسی و حتماً شاعری. اینکه كسانی همزمان تمام یا حتی چندتا از اینها باشند باید اسمش را ایرونی‌بازی گذاشت. تا آنجا كه می‌دانم عربها هم چنین چیزی ندارند. حالا شما به‌عنوان نموﻧﮥ زندﮤ جانوری عجیب و مظهر نامعقول تداخل صنفی بر‌دارید به مستر جك یا مادام سوزان در خارجه بنویسید اینجانب یك فقره متفكر معاصر در جایی به اسم آی‌رَن می‌باشم و از شما دربارﮤ كتابتان كه بدون اجازه ترجمه می‌كنم سؤال دارم، و در ضمن ما داریم كار فرهنگی می‌كنیم پس یك شاهی به شما پرداخت نخواهد شد، و ناشر كه او هم از فرط كار فرهنگی روی پا بند نیست در هر تجدید چاپ احتمالی قدری از حق بوق كم می‌كند چون نظرش این است كه روشنفكر چاره‌ای جز روشنفكری ندارد و یك بار زور می‌زند چیزی غیرقابل‌فهم و پر از غلط‌وغلوط سر هم می‌كند و تمام، اما ایشان باید برای كتابهایی كم‌خواننده سالها خرج انبارداری بدهد در حالی كه می‌تواند سرمایه‌اش را در بانك بگذارد و با بهره‌اش خوش باشد. و تمام اینها در یكی از شنزارهای نفتی كه دلار از زمین می‌جوشد اما مردم و دولتش حاضر نیستند سهم مؤلف خارجی را بپردازند چون قویاً اعتقاد دارند حقشان را خورده‌اند و تا ابد از تمام دنیا طلبكارند.

برای من كه نه از فروتنی بهرﮤ چندانی برده‌ام و نه آن حرفها را جدی می‌گیرم راحت نیست به فرنگی بنویسم مترجمان ما هم به‌عنوان موجوداتی كثیرالاضلاع و همزمان شاعر و محقق و مؤلف و نقاش و مجسمه‌ساز و فیلمساز و فیلسوف و نمایشنامه‌نویس و منتقد و داستان‌نویس و هنرشناس و روزنامه‌نگار و اقتصاددان و مدرس چند دانشگاه و غیره مثل ﺑﻘﻴﮥ هموطنانشان گرفتار چنان مزخرفات خودساخته‌ای‌اند‌، اما اثر وزین شما را ممكن است بپسندند و وقتی ترﺟﻣﮥ كتاب مسروقه از ممیزی گذشت و چاپ شد، با ما به‌عنوان مشاهیر معاصر مصاحبه می‌كنند و برای سخنرانی دعوت می‌شویم (البته هر دو كار رایگان) و پشت میكرفن و در برابر ضبط صوت دربارﮤ هر چیزی هرچه به نظرمان رسید به بشریت ابلاغ می‌كنیم، از جمله اینكه خارجه خیلی بیخود كرد در شاهراه مدرنیته از ما سبقت گرفت. امواج مغز‌ طرف را می‌توان از آن سر دنیا احساس كرد: اوه مای گاد، اینها چرا به جای نوشتن دربارﮤ اشخاص عجیب و اوضاع غریب آی‌رَن به كتاب من دستبرد می‌زنند؟

باری، زمانی به مؤلف كتاب قدرتهای مطبوعات جهان فكس زدم و درخواست كردم برای ترﺟﻤﮥ فارسی مقدمه بنویسد. استقبال كرد اما گفت برای نوشتن این كتاب بیش از یك سال وقت گذاشته و باید با او قرارداد ببندیم. در جوابش مهملاتی پوزشخواهانه نوشتم كه امیدوارم در میان كاغذهایم گم شده باشد چون دلم نمی‌خواهد بار دیگر مجسم كنم گیرنده پس از خواندن آن ممكن است بی‌اختیار چه عباراتی در توصیف ایران و ایرانی بر زبانش جاری شده باشد.

0 Points


Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *