در ازدحام هول و هیاهو
در میان صد کرور جاندار و بی جان
در سراشیب آرواره تا اسید
در غار حلقوم نهنگی
تاریک
آن
اسب دریایی کوچکی که
با چشمان نیمه باز مغمومش
سر در گریبان
به آزادی فکر می کند
منم!
————
محمود فرجامی – 27 شهریور
Previous Article
بنده خدا! حالا چه موقع شعر گفتن؟ بلند شو برو ميان مردم! نترس ستون طنزهای بی مزه ات رو نمی بندند.
سلام…الان دقيقا سه ساعت است دارم زور ميزنم از طريق فيلتر شکن وبلاگم را باز کنم که نميتوانم…ياهو مسنجر به کل قطع است و ايميل ها نيز باز نمی شود…واقعا مستاصل شده ام…دستم به دامنت…اين گزارش امروز من است که ميخواستم روی وبلاگ بگذارم که نشد…اینجا میگذارمش تا لااقل دو سه نفر که تهران نبودند و ميخواهند بدانند تهران چه خبر بوده کمی خوشحال شوند:
((روز ايران…))
گور بابای ضرغامی و تلویزیون بی مقدارش و هر زرت و زورتی که میخواهد بکند…امروز تهران یک 25 خرداد دیگر را تجربه کرد…امروز در تهران باز عصای جنبش سبز بر زمین افتاد و جمعیت اژدها شد و بلعید هرچه ریسمان و رسن دروغ و شامورتی و فریب که شعبده بازان حکومتی برای فریفتن افکار عمومی به زمین انداخته بودند…امروز نه روز فدس که روز ایران بود…
راستش خودم زیاد امیدوار نبودم…این بی تحرکی جنبش سبز در این چند وقته کمی باعث دلسردی ام شده بود…ولی گفتم هرچه بادا باد…باید بروم و لااقل تکلیف خودم را با خودم و با اجتماع ایران روشن کنم…که لااقل بدانم هنوز مردم برای حقوق از دست رفته شان فریاد میزنند یا غبار زمان روی همه چیز را پوشانیده و زخمها را کهنه کرده و به قول اخوان آبها از آسیاب افتاده است…
حدود ساعت هشت و نیم به اتفاق خانم شین راهی شدیم… هنوز هیچ خبری نبود…خیابانها خلوت بود و تقریبا تا خود انقلاب را تخته گاز رفتیم…ته دلم شور میزد که نکند باز هم خبری نشود…ماشین را جایی اطراف پارک لاله گذاشتم و به اتفاق خانم شین به سمت میدان ولیعصر حرکت کردیم…روی چمنها جا به جا عده ای نشسته بودند…در میدان ولیعصر تجمعات پراکنده اما کمی معنا دار تر بود و جا به جا نشانه های سبز به چشم میخورد…اما هنوز خیلی خلوت بود…تاکسی گرفتیم و به سمت میدان هفت تیر حرکت کردیم…جایی که قرار بود کروبی ساعت 11 از آنجا حرکت خود را شروع کند…بالاخره جمعیت سبز و پرچمهای سبز و بادکنک های سبز را دیدیم…تقریبا دو سه هزار نفر در داخل خیابان بدون آنکه مسیر حرکت خودروها را مسدود کنند ایستاده بودند و شعار میدادند…به جمعیت پیوستیم…اتوبوسهای حامی طرفداران احمدی نژاد از سمت بالا به آرامی از میان جمعیت تظاهرات کنندگان رد میشدند و باران شعار بود که بر سرشان می بارید…روی اتوبوسها با پارچه هایی مبداء حرکتشان را نوشته بودند…شهرک محلاتی..شهرک امید…شهرک شهید افشار…داخل اتوبوس بعضا برخی با بیرون آوردن عکس خامنه ای به جمعیت معترض دهن کجی میکردند…اما بیشتر چشمهای مسافرین اتوبوس پایین بود…نکته جالب این بود که تقریبا بیشتر اتوبوسها با نصف ظرفیتشان به راه افتاده بودند و خیلی از صندلی ها خالی بود…منهای اتوبوس های حامی هواداران احمدی نژاد که هر از گاهی میگذشتند و نیروهای پلیسی که گوشه ای از میدان مستقر شده بودند در میدان هفت تیر همه چیز سبز بود…ساعت ده و بیست دقیقه جمعیت که کم کم بر تعدادش افزوده شده بود شروع به حرکت کرد…من نگران بودم که مگر قرار نیست منتظر کروبی شویم و هی داد و قال میکردم که نروید و بایستید…اما به هر حال جمعیت گوشش بدهکار نبود و از یکجا ایستادن خسته شده بود…شروع به حرکت کردیم…نزدیک پل کریمخان بود که تازه متوجه انبوهی جعیت شدم…پشت سرم را نگاه که میکردم تا خود میدان هفت تیر همه چیز سبز بود و روی پل کریمخان و زیر آن و خلاصه همه جا سبزها بودند…شعارها خیلی متفاوت و متنوع بود و به تنها چیزی که ارتباط نداشت روز قدس و اسرائیل غاصب بود…قبل از پل کریمخان ناگهان فریاد شادی و جمعیت به هوا رفت و پشت آن شعارهای احساسی به نفع کروبی بود که داده می شد…شیخ شجاع راهش را از میان جمعیت باز میکرد و جلو می آمد و تقریبا از سه چهار متری ما هم عبور کرد…به روی پل کریمخان که رسیدیم لحظه ای جمعیت متوقف شد و ظاهرا آن جلوها اجازه عبور نمیدادند…جمعیت آنقدر متراکم بود که کسی نمیتوانست ببیند آن جلو چه خبر هست و امکان جلو رفتن هم به علت تراکم زیاد جمعیت وجود نداشت…خلاصه چند دقیقه ای ایستاده بودیم که ناگهان راه باز شد…درست مثل رودخانه ای که به هر حال راهش را باز میکند جمعیت هرچه که آن جلو بود را شست و با خود برد…تا میدان ولیعصر حاشیه ای وجود نداشت ولی از میدان ولیعصر به بعد جا به جا بسیجیها و بعضا پلیس ایستاده بودند که با توجه به حجم جمعیت حضورشان بی اهمیت به نظر می رسید و حماقت بود که بخواهند درگیری و تنشی ایجاد کنند…ما تقریبا در ردیفهای جلوی جمعیت بودیم ولی باز آنقدر آدم جلوی ما بود که هرچه سرک میکشیدیم جز سبزهای پرچم به دست چیزی نمیدیدیم…عقب که دیگر فقط خدا میدانست تا کجا جمعیت می امدند …چیزی که جالب بود این که حدود ساعت دو و نیم – یعنی تقریبا دو ساعت بعد از آنکه ما رسیده بودیم به تقاطع کشاورز و کارگر و دیگر از هسته اصلی جمعیت جدا شده بودیم و داشتیم به سمت ماشین میرفتیم که برگردیم خانه – با مادر خانمم تماس گرفتم و او میگفت تازه رسیده اند به پل کریمخان و همچنان از شلوغی و ازدحام بیش از اندازه مردم میگفت…!
درست روبروی خیابان شانزده آذر جمعیت تقریبا متوقف شد و علتش هم جمعیت طرفداران احمدی نژاد بود که سپر انسانی درست کرده بودند و پشتشان هم عده زیادی از طرفداران احمدی نژاد روی زمین نشسته بودند و سجاده هایشان را پهن کرده بودند…ما خودمان را درست به نوک جمعیت رسانده بودیم…درگیریهای پراکنده ای اتفاق می افتاد و بعضا گاز فلفل بود که به سمت مردم اسپری می شد و چشم همه را می سوزاند…جمعیت قصد درگیری نداشت که اگر درگیر میشدند واقعا معلوم نبود با توجه به تراکم جمعیت از هر دو طیف عاقبت کار چه میشود…احمدی نژادیها با اینکه جای کمی در اختیار داشتند اما متراکم ایستاده بودند و نفوذ به داخلشان عاقلانه نبود…یعنی اگر جمعیت میخواست به زور راهش را از میان بسیجی ها باز کند ممکن بود موفق شود اما حاصلش با توجه به اینکه زنان و کودکان زیادی هم آنجا بودند می توانست فاجعه بار باشد و صدها مجروح و احیانا کشته در پی داشته باشد…داخل خیابان شانزده آذر را هم خودشان پر کرده بودند و قدم به قدم سجاده پهن کرده بودند و نشسته بودند و دوربین صدا و سیما هم بدون توجه به ما مشغول فیلمبرداری از زوایای مختلف از آنها بود… تنها راه جمعیت برای اینکه بدون درگیری عبور کنند حرکت از پیاده رو سمت راست و یا داخل پارک لاله به سمت بلوار کشاورز بود…ما نیم ساعتی آنجا بودیم که عاقبت کار را ببینیم و خوشبختانه سبزها تا ان زمانی که ما بودیم با اینکه از نظر تعداد قابل قیاس با طرفداران احمدی نژاد نبودند اما به خشونت دست نزدند و فقط بعضا زد و خوردهای پراکنده ای را شاهد بودیم…ما که تقریبا از ساعت 9 صبح پیاده راه رفته بودیم و هر دو خیلی خسته بودیم تصمیم گرفتیم برگردیم…ساعت نزدیک دو بود که باران خوبی هم گرفت…از جمعیت جدا شدیم…داخل پارک به طرز غریبی خلوت بود…به ماشین که رسیدیم داخل خیابان کارگر هم سبزها بودند که بالا می آمدند…پایین را به سمت میدان انقلاب که نگاه میکردی باز جمعیت فشرده بود که به سمت بالا می آمد و بادکنکهای سبز و پرچمهای سبز مشخص میکرد که طرفداران موسوی هستند…و البته تک و توک بینابینشان پرچم های سه رنگ هم بود که این روزها شده است نماد احمدی نژادیها…ولی واقعا عجیب بود…فکر نمیکردم از آن سمت هم سبزها آمده باشند…پرس و جو که کردم میگفتند توی خیابان انقلاب به سمت آزادی هم حسابی شلوغ بوده و سبزها آنجا هم بوده اند…اینهمه آدمی که دیده بودیم فقط یک سمت ماجرا بوده…!
اگر کسی از سمت آزادی و یا چهار راه ولیعصر به میدان انقلاب هم خبر دارد بگوید…من فقط از مسیر هفت تیر – ولیعصر – کارگر خبر دارم که تقریبا به طور مطلق در اختیار سبزها بود و اصلا نمیتوانم تخمین بزنم که چقدر آدم آمده بود…یک میلیون…دو میلیون…سه میلیون…چیزی که مشخص بود از 25 خرداد چیزی کم نداشت…
از ساعت دو به بعد هر اتفاقی افتاده را دیگر من بی خبرم…اگر کسی خبری چیزی از درگیریهای احتمالی بعد از ساعت دو دارد خبر رسانی کند…
پ.ن: الان یک ساعت است که سعی دارم این نوشته را پابلیش کنم و نمیتوانم…اینترنت تقریبا قطع است…گاه گداری یک صفحه گوگلی را به زحمت میتوانم باز کنم و دیگر هیچ…فیلتر شکن ها که به کل تعطیل شده اند…بدبختها ترسیده اند که تصاویر امروز ارسال شود به همه دنیا…باز هم سعی می کنم ببینم آخر موفق به پابلیش این گزارش کوتاه از امروز تهران می شوم یا نه…!
محمود عزیز سلام!
علی پیرحسینلو دوست قدیمی و نامآشنایمان را به همراه همسرش فاطمه ستوده دستگیر کردهاند. همت کنید و با نوشتن چند خط در این باره به این دستگیری اعتراض کنید. لوگویی هم به همین منظور تهیه شده که در وبلاگ ف.م.سخن عزیز موجود است. آن را هم اگر مایلاید در وبلاگتان اضافه کنید. باید دست در دست یکدیگر یکپارچه از وجود و موجودیتمان دفاع کنیم.
یا حق
دروغگو! دروغگو! شصت و سه درصدت کو؟!
سلام ممنون از شراگيم عزيز چه خبر رسانی محشری . خيلی اميدوارتر شديم در اين دوران سخت خبررسانی . دمت گرم . خاک پای همه ی سبزها .
واقعا تعجب می کنم از خبر رسانی شراگیم! اگر کمی منصف باشید تمامی شبکه های ایران به طور ثابت در میادین فردوسی ـانقلابـ ـ ولیعصرـبلوار کشاورزـمیدان فلسطین و سرتاسر خیابان انقلاب به طور زنده مستقر بوده و تحت پوشش داشته اند.حتی صدای آمریکا و بی بی سی فارسی نیز همانند شبکه های ایران خروش میلیونها تهرانی حامی ولایت فقیه و رییس جمهور احمدی نژاد محبوب را نشان می داد به طوری که ضد انقلاب و غافلان داخلی کاملا از جنبش به اصطلاح سبز وحضور تنها ۳-۴ هزار نفری(گیریم ۵۰ هزارنفر) آن که به قصد مخدوش کردن (حمایت از مظلوم ) که سفارش و عمل مولایمان حسین شهید(ع) می باشد آن هم با شعار( یا حسین،میر حسین) که خودشان هم می دانند استفاده نا مقدس از اسم مقدس حسین(ع) است کاملا نا امید شدند.نکندشما مصداق منافقینی هستید که در قرآن به آنها اشاره شده است که صم بکم (کور و کرو لال) می باشندکه این خروش عظیم ملت حزب الله رادر حمایت از انتفاضه قدس شریف ندیده و نشنیده اید.یا مصداق کسانی هستید که قرآن می گوید فی قلوبهم مرض (در قلب هایشان بیماری و مرض است) می باشید که اگر خدای نکرده اینگونه باشیدوبمانید ،همانند رهبرانتا ن موسوی و کروبی که پادر جای پای طلحه و زبیر گذاشته اند مصداق فزادهم الله مرضا(پس خدا نیز بیماری ومرض قلب آنهارا افزون نمود) خواهید شد. به خود آیید!
مشکل شما جناب حسينی و امثال شما اين است که خودتان را زيادی مسلمان می بينيد و هرچه تلويزيون ديکته ميکند شما نشخوار ميکنيد سبزها هرکدام برای خودشان متفکرند و با ايمان و عقيده آمدند ولی شما بر حسب تکليف و امری که به شما ميکنند می آييد اگر شما مثال از طلحه و زبير ميزنيد بنده هم ميگويم لشکر ابن زياد و عمر سعد هم از حيث قوا و نفرات بيشتر از ياران امام حسين بودند و اتفاقا به قصد رضايت رهبر و قربتا الی الله برای بريدن سر حسين آمده بودند و جالب آن است که آنها هم مثل شما بر حسب تکليف و آزاد سازی اسلام از دست خارجی ها (يعنی امام حسين ) آمدند و لابد آزاد سازی انتفاصه ! خنده دار است که حضرات در حالی دايه ی دلسوزتر از مادر برای فلسطينيان شده اند که تاکنون نه يک قطره خون از دماغشان برای فلسطين هدر شده و نه مستقيما رويارويی با اسرائيل ميکنند تنها عربها را تشویق میکنند که يکه و تنها جلوی اسرائيل بروند و از کشتار آنها جشن ميگيرند و فيلم پخش ميکنند ! راستی هرکس نداند فکر ميکند فيلمهای امروز صدا و سيما درس و مشق های نيروهای يگانه ويژه و لباس شخصی هاست ! ببيينم حالا بگوييد شما مرض داريد يا سبزها ؟ مشکل شما اين است که از بالا بجای شما فکر ميکنند تقصيری نداريد بايد هم اينطور خود را مطهر بدانيد !
آقا رضا هر کاری علامتی دارد هر ادعایی نشانه ای می خواهد.لشکر امام حسین بودن متاسفانه به قیافه ی رفقایتان نمی یاد.سطحی نگری نیست که از ظاهرافراد فقط صحبت با شدهر چند که ظاهر هم بروزی از باطن است.کسانی که روز جمعه هنگام نماز اغتشاش را به نماز ترجیح می دهندو جانماز مارا مسخره می کنند،افرادی که در سایت نظراتشان هست و علنی میگویند به هیچی اعتقاد ندارند،کسانی که جمهوری ایرانی شعارشان هست و جمهوری اسلامی ایران نمی خواهند.طرفدارانشان ماهواره های خارجی وقدرت های جهانی و به قول امام راحل شیطان بزرگ است.نه! اینها نه حسینی اند نه انقلابی،اگرچه رهبرتان موسوی ادعای یک فرد انقلابی را دارد و لی بویی از آرمان های امام نبرده.نه امام راحل را قبول دارد نه امام حاضر که مشکل لشکر عمرسعد و ابن یزد هم این بود.خود جانشین مشخص کردن!
جناب سيد حميد عزيز … اينکه لشکر امام حسين بودن علامت دارد از آن حرفهاست لابد اين را هم شما و برادران ارزشی تعيين ميکنند که قيافه ی استاندارد لشکر امام حسين بودن چگونه است ؟ آهان شايد منظورتان لشکر امام حسين اصفهان است ؟ خب البته بعله بايد در آنصورت با موهای خاص و يقه های بسته و ريشهای آشفته و پيراهنهای روی شلوار و باتوم به دست در محل حاضر باشی تا در زمره ی لشکر امام حسين محسوب شويم !!؟ نه عزيز دل برادر اين ها تعاريف و چارچوبهايی است که در اين سی سال سمبل اسلام راستين معرفی شده و طبيعتا هم همانطور که در قبل گفتم ديکته هايی است که به من هم وقتی بسيجی بودم ميشد آن موقع هم فکر ميکرديم شلوار جيب دار و اورکت آمريکايی داشته باشيم عین لباس امام حسین است و فقط میماند اینکه آيات قرآن را زمزمه کنيم آن وقت ديگر ته ته بهشت بوديم و هرکاری هم که ميکرديم به قصد قربت اگر بود صواب بود ! وقتی حالا می بينم همان بسيجی با افتخار باتوم اش را به طرف زنان و پيرمردان بلند ميکرد و همان مداحان يا حسين گو با افتخار از ضرب و شتم و نابودی ميرحسين حرف ميزنند از خودم می پرسم اين همان بسيجی است ؟ آيا بقول شما آرمانهای امام راحل همين بود ؟ فکر ميکنيد هر چه رهبری فعلی بگويد عين قداست است و از آسمان به زمين آمده ؟ گيريم که همه ی سبزها حسين گو نيستند ولی در عمل خود صادق و آگاهند اينکه نماز جمعه تنها تريبون يک طرفه ی شما و امثال شما و طيفهای احمدی نژادی شده است بماند مسئله اينجاست که اين نماز جمعه که فحاشی و مرگ بر اين و آن شخص گفتن از جمله ی مناسک آن است حقيقتا بيشتر از يک نمايش مضحک نيست و وقتی که طیف مقابل حق بیان اعتراض و حضور در آن را بخاطر نیروهای بسیج و لباس شخصی ندارند جز یک مراسم ظاهری هیچ قداستی و ارزش معنویی ندارد . ائمه ی جمعه فرمايشی و مزد بگير حکومت شده اند و محراب پيامبر در دست مشتی مزور و مقام پرست و تملق گو افتاد است که وقتی احمدی نژاد با آن فضاحت تحقيرشان ميکند مثل بز اخفش تنها سر تکان ميدهند و حقارت خود را با بياناتی ذليلانه که حاکی از التماس است فرو ميخورند ولی وقتی موسوی و کروبی از حوادث ضرب و شتم و کشتار مردم و هوادرانشان دم ميزنند مثل کفتاری که به اشاره ی اربابش غرش ميکند بخيال خودشان شير جنگی ميشوند ! نه سيد عزيز اين دغل کاری و تناقض در رفتارها و گفتارهای مزورانه ی حضرات شايد برای نسل شما هنوز معنا و مفهوم دارد ولی برای خيلی از گرم و سرد چشيده ها آنقدر مسخره و احمقانه است که دير يا زود شما هم اگر واقعا حسينی بينديشيد به واقعيت کريه آنان بعد از آنکه نقاب از چهره شان کنار رفت پی خواهيد برد . حسينی بودن به ظاهر نيست به منش است و الا ريش کعب الاحبار يهودی از ريش علی و ابوذر بلند تر بود و غلظت والضالين گفتن اش از حسين بيشتر !
محمود عزيز و شراگيم عزيز بنده صميمانه و خالصانه از اينکه جسارت کردم و نقد خودم را عرض کردم عذر خواهی ميکنم .
سلام کتابهای طنزی که چند ماه قبل معرفی کردید را خواندم.مرسی از راهنماییتون.کتابهای نیکولا کوچولو رو که خوندم متوجه زحمات قاسم خانی و گروهش برای نوشتن شبهای برره هم شدم!!!
معرفی کتاب 16 مهر قرارمونه!