به نظرم باید توصیف دقیقتری از رفتار و کردار رقیب داشت تا بتوان بهتر گفت چه کاری بهتر است. در مورد میزان پایبندی حضرات به اخلاقیات و قانون و شرافت و انسانیت و شرم و حیا که دیگر حرف ناگفتهای نمانده است. کافیست اسمهایی مثل جنتی و احمد خاتمی و شریعتمداری و رسایی و کوچک زاده و کلهر و دانشجو و کردان و رحیمی و محرابیان و اعلم الهدی و حداد عادل و الهام و رجبی و… را در کنار اسم احمدینژاد بگذاریم تا به معجون گدازندهای برسیم که یک قطرهاش میتواند یک اقیانوس عرق شرم را تبخیر کند.
نکته مهم در این میان آشنایی با رفتار و کردار لاشه لاتی آقایان است. اگر در فرهنگ کوچه و بازار ما لاتها موجودات بزنبهادر و بددهن و بیفرهنگ و قانونشکنی هستند اما در عوض به بعضی چیزها مثلا قول و قسم و رفاقت و ناموس بعضا پایبند هستند. از این رو لاتها قاموس خودشان را دارند و میتوانند به نوعی با آنها کنار آمد و کار کرد. اما لاشهلاتها (یا لاتهای لاشی) موجوداتی هستند بدون هیچگونه پایبندی به هیچ مرامی. آنها نه فقط قانون و ادب و مدارا و فرهنگ سرشان نمیشود بلکه از هرگونه قانون و مرام صنفی و حتی شخصی هم معاف هستند. به راحتی آدمفروشی میکنند و قول و قسم و غرورشان را میشکنند و حتی ناموس را هم پایش هم که بیفتد میفروشند. اگر گنده لات شکمش دریده میشود چون فحش ناموسی را تاب نمیآورد اما لاشه لات خطر را که جدی ببیند الدرم بلدرمش را قورت میدهد و چشم دیدن تعرض به ناموسش را هم دارد. (سهل است منافعش خوب باشد مدد هم میرساند!)
همین لاشهلات پای ضعیفکشی برسد یلیست برای خودش. بگویی بالای چشمت ابروست یا حتی اگر دیر سلام کنی روزگارت را چنان سیاه میکند که خوابش را هم ندیده باشی. پای لاف زنی هم که برسد رودست ندارد.
اگر لاتها را میتوان از روی توصیفها و نوشتهها شناخت و حتی منطقشان را فهمید، برای شناختن لاشهلاتها حتما باید با آنها زندگی کرد. چون نه منطقی دارند و نه در بیشرافتی و تناقض رودست دارند که بتوان توصیفشان کرد. اگر لات عربده میکشد و سر گذر میایستد و باج میگیرد در عوض وقتی آژان میبیند کتککاری میکند یا دست بالا فرار میکند. اما لاشه لات میتواند پنج دقیقه بعد از اینکه سرگذر ایستاد و به عالم و آدم فحش ناموسی بار کرد همینکه یکی قویتر از خودش یقهاش کرد، به پابوسی بیفتد و بعد مثل دختربچهها گریه کند اما فردایش برای همانها که شاهد آن آبروریزی بودهاند نطق کند که دیدید چطور مادرش را به عزایش نشاندم؟
نگاهی به عملکرد تیم احمدینژاد و حامیانش بهترین تماشاگه برای دیدن یکی از نمونههای عینی و شگفتآور رفتار لاشهلاتها در مقیاس بزرگ و ملی است. ناپایبندی آنها به تمام مرام و مسلکهای انسانی و ملی و دینی و “حتی” خودساخته و رفتارهای به شدت متناقض به حدی عظیم است که بعید است نسلهای بعدی بتوانند باور کنند روزگاری نه چندان دور چنین مردمانی هم میزیستهاند.
اساس موفقیت لاشه لاتها سه چیز است: 1- اعتماد به نفس 2- فرصتطلبی 3- عدم پایبندی به هر نوع مرام، مسلک، خط قرمز…
بر همین اساس هرچند پیشبینی رفتار آنها سخت است اما برنامهریزی برای مقابله با آنها آسان است. در کوچه و خیابان میتوان از شر لاتها با باج دادن، احترام گذاشتن، “هر چی شما بفرمایید” یا “گه خوردم” و اکثر مواقع با سکوت خلاص شد اما لاشه لاتها برعکسند. هرچه بیشتر به آنها احترام بگذارید بیشتر حرمتتان را میشکنند. هرچه بیشتر بدهید بیشتر میخواهند. اگر کتکتان بزنند و هیچ کاری نکنید تا شرمنده بشوند بیشتر تحریک میشوند و کتکتان میزنند.
تنها راه خلاصی از دست لاشه لاتها گرفتن زهرچشم از آنهاست. مهم نیست این زهر چشم چقدر هزینه داشته باشند، اگر نگیرید دمار از روزگارتان درمیآورند اما اگر بگیرید میفهمند “نه بابا… یارو اینکارهس… نمیصرفه”. آنهایی که در زندان به بند “زندانیان خطرناک” تبعید شدهاند می دانند که اگر در همان ابتدای ورود لغز نخوانند و دعوا راه نیندازند شب اول را باید به دادن سرویسهای جنسی بگذرانند. در چنان شرایطی بسیار احمقانه خواهد بود که یک ناظر بیرونی بر اساس منطق و قوانین اجتماعی و انسانی عادی شروع به خرده گیری از زهرچشم گرفتن تازه وارد بدبختی بکند که به محض ورود دعوا راه می اندازد و کتک هم میخورد تا خودش از شر عواقب بعدی خلاص کند. به عبارتی باید در برخورد با لاشهلاتها بیشتر از هزینه کنونی به حاشیه امنی که این هزینه در مقابل هزینههای بیپایان بعدی به وجود میآورد فکر کرد.
مقایسه عملکرد موسوی و خاتمی به درستی نشان می دهد که اشتباه گرفتن لاتها و لاشهها لاتها چه عواقبی میتواند داشته باشد. خاتمی که با رای و حمایتی بزرگتر از موسوی رئیس جمهور شده بود و تا مدتها جناح راست و حکومتی در بهت و شوک ناشی از رای بیست میلیونی او بود، آنقدر با لاشه لاتهای حکومتی راه آمد و به آنها رو داد که در عرض مدت اندکی نه تنها به جای سابق برگشتند بلکه اقدامات بی سابقهای مثل ترور اصلاح طلبها، کتک زدن وزیر، بستن فلهای مطبوعات، زندانی کردن فعالان اجتماعی، رد صلاحیت بی سابقه نمایندگان مجلس و در مجموع فلج کامل اصلاحات به قیمت زمین گیر کردن کشور پرداختند و هربار هم جری تر شدند.
اما موسوی که حریف را میشناخت از همان نخستین ساعات کودتا زهرچشم گرفت و خودش را رئیس جمهور اعلام کرد و به شهادت تمام اسناد و مدارک این یک سال، یک گام هم از موضعش و حق ملت عقب ننشست. بر همین اساس بسیار بی انصافی و بلاهتآمیز است بدون درنظر گرفتن ماهیت لاشهلاتی حریف که در ده سال گذشته عیان بوده رفتار موسوی را صرفا با در نظر گرفتن آداب و قوانین کشورهای مترقی با حکومتگرانی شریف و بافرهنگ -یا دست کم عاقل- تحلیل کرد. در این باره گفتنی زیاد است که در وقت خودش با دوستانی که از این منظر موسوی انتقاد میکنند مفصلا خواهم گفت.
اما در حال حاضر میخواهم بگویم در مقابل دستگیری موسوی هم با توجه به ذات لاشهلاتی حریف ضروری است. درست است که نمیتوان رفتار حریف را که به هیچ مرام و مسلک و منطقی پایبند نیست به خوبی پیشبینی کرد اما میتوان با دقت و صراحت گفت که کوتاه نیامدن در مقابل آن و رو ندادن به او حتی به قیمت دادن هزینه گزاف بهترین راه است. سکوت در مقابل دستگیری موسوی نه فقط ناجوانردانه و غیر انسانی است که در عمل هم منجر به دیکتاتوری سیاهی صدها برابر سیاهتر از اکنون خواهد شد.
قبلا نوشته بودم و دوباره تکرار می کنم موسوی پرچم جنبش سبز است. نباید به دست دشمن بیفتد به هر قیمتی. او ناموس جنبش سبز است و پایش که بیفتد باید برایش جان داد. این یک ادعای احساسی و هیجان برانگیز نیست، بلکه بنا به آنچه گفته شد کاملا منطقی و عقلانی هم هست. فراموش نکنیم که ماجرا دیگر نه یک رقابت انتخاباتی که یک جنگ تمام عیار است و چه کسی فرماندهای را دیده است بدون سربازان و دلاورانی که گرد او جانبازی کنند؟
———–
پیافزود: نباید فراموش کرد که همیشه نیاز نیست برای خلاصی از دردسرهای لاشهلاتها با آنها درگیر شد. ترساندن و تهدید ضمنی و نگه داشتن آنها در حالت تعلیق از اینکه مزاحمتهایشان با چه واکنشی روبرو خواهد؛ بهترین و کم هزینهترین راه برای امنیت داشتن از شر و زیان آنهاست. در این باره بیشتر خواهم نوشت.
× باز انتشار این مطلب در هر رسانه دیگری آزاد است به شرط رعایت امانت و نام منبع. در این صورت توصیه میکنم از نسخه سیمیلی که هم میانتیترهای مفید دارد و هم تیتری عالی برای آن انتخاب شده است استفاده کنید.
×× در 23 بهمن 89 دوباره ویرایش شد.
سبز بودیم
سبز هستیم
سبز خواهیم ماند
ما بیشماریم
از اينكه طنز پردازي چون تو در مقام مبارزه سياسي مجبور ميشود ادبياتي سخيف تر از محمودخان را به كار گيرد، فهميدم آوردگاه سياسي جاي مقايسه ادب و دولت نيست. پس چندان بر گنده لاتها و لاشهلاتها خرده نميگيرم. آن ها چون مهارت قلمي نداشته اند با بازويشان كلام تو را مجسم ميسازند.
سید فرید جان برو خونتون پسرم ادبت رو رعایت کن، ببینم اون موقع که تانکهای سپاه تو خیابون میچرخن ادبت رو باید به کجات فرو کنی
جناب فرجامی نوشته اید:
“بسیار بی انصافی و بلاهتآمیز است بدون درنظر گرفتن ماهیت لاشهلاتی حریف که در ده سال گذشته عیان بوده رفتار موسوی را صرفا با در نظر گرفتن آداب و قوانین کشورهای مترقی با حکومتگرانی شریف و بافرهنگ -یا دست کم عاقل- تحلیل کرد. در این باره گفتنی زیاد است که در وقت خودش با دوستانی که از این منظر موسوی انتقاد میکنند مفصلا خواهم گفت.”
“موسوی پرچم جنبش سبز است. نباید به دست دشمن بیفتد به هر قیمتی. او ناموس جنبش سبز است و پایش که بیفتد باید برایش جان داد. این یک ادعای احساسی و هیجان برانگیز نیست، بلکه بنا به آنچه گفته شد کاملا منطقی و عقلانی هم هست. ”
موسوی مدینه فاضله اش دوران امام است و از او یک بت ساخته و او را می پرسند و هدف جنبش سبز را بازگشت به دهه نورانی 60 و آرمان های خمینی کبیر می داند و در هر بیانیه و مصاحبه اش 10 بار از امام راحل و روش و منش او می نویسد و می گوید بلاهت است یا انتقاد کردن از آنطور که نوشته اید “بلاهت” و “بی انصافی” است؟ انتظار دارید مردم جانشان را کف دستشان بگذارند برای موسوی و رمان های امام. یعنی مردم اینقدر احمق هستند یا شما آنها را اینقدر احمق فرض کرده اید که بعد از 30 سال دوباره در راه خمینی کشته شوند و تاریخ را تکرار کنند؟ بهتر نیست قبل از اینکه از مقام یک طنزنویس به مقام یک فراخوان دهنده جنبش اجتماعی تغییر کنید و جان و خون ستانی کنید از مردم و به سبک شریعتی شهادت را تبلیغ کنید اول پاسخ “مفصل” خودتان به منتقدان به زعم خودتان بی انصاف و ابله موسوی نظیر اینجانب را بدهید؟؟ به نظر من که نوشته تان بر خلاف نظر خودتان کاملاً احساسی و ناشی از هیجان زدگی است. مثل رفتارهای احساسی دیگر دوستان سبز. مثل انقلاب 57: مردم می دانستند چه چیز را نمی خواهند اما نمی دانستند چه چیزی را می خواهند!
دوست عزیز
اشکالی که شما میگیرید وارد است (یا به عبارت بهتر: نگرانیتان بجاست) اما پاسخ دارد که به زودی درباره آن توضیح خواهم داد
آقای سید فرید، انگار شما کار و زندگی نداری می ری روی همه سایتها کامنت می گذاری که از اینها دفاع کنی. اگر انقدر به اینها معتقدی، دیگر چرا تنت می خواره می آی این سایت ها را می خوانی. آخر اینهم شد جواب که ادبیات تو سخیف است؟ آقای فرجامی برای مثالی که می آورد دلیل هم می آورد. فحش سر کوچه که نمی دهد. تحلیل می کند. می خواستی به این آقایانی که حداقلش هر روز به نوعی دین و مذهب را به لجن می کشند و همه چیز را به ابتذال کشیده اند بگوییم سرور و آقاو گرامی؟ اگر کسی همسر شما را کتک بزند و شما به قاضی بروید و بگویید این لات همسر مرا کتک زد و قاضی بگوید:” این آقا که همسر تو را کتک زد با بازویش تو را مجسم می سازد فقط مهارت زبانی تو را ندارد”
چه احساسی خواهی داشت. شما هم که مثلا طلبه هستی.
“لا يحب الله الجهر بالسوء من القول إلا من ظلم”
امیدوارم که هر چه زودتر خداوند دستی از آستین بیرون بیاورد و ما را از شر
وقاحت اینها و حماقت بعضی ها خلاص کند.
مطلب فوق العاده ای بود
حرف دل من رو زدین
ممنون از نوشته کامل و دقیقت. توصیفی کردی که مدتها میخواستم بگم و نمیتونستم.
سلام. آقا دم شما به قو ما جوجه لاتها گرم و خیلی هم گرم. اگرچه در توضیح مستوفای شما درباره ادبیات واخلاق وروانشناسی جنبش لاتیسم ما جوجه لاتها از قلم افتاده بودیم اما آنها که از قلم نیفتاده بودند الحق بسیار زیبا و شفاف مشمول عنایات قلم مبارک حضرتعالی شده بودند و خوب حالا جا دارد که ما به خاطر منافع صنفی دوستان که در نوشته شما تامین بود از منافع محدود و اندک خودمان که در نوشته شما تامین نشده چشم پوشی کنیم.بگذریم فرجام بسیار بدی خواهد داشت آنکه تصور کند بعد از آنهمه ویرانی و خرابی و وطن فروشی در قالب دفاع از دین می تواند «میر » ما را لحظه ای یا کمتر از لحظه ای از ما بگیرد. و فرجام نیکی دارند آنانکه در کنار سید مانده اند وخواهند ماند. یاعلی
جوجه لاتها در حکم همان لاتها هستند که هنوز اول راهند. لاشه لاتها همگیشان ادعای گندگی دارند.
آقاي ناشناس از اين كه پا منبري من هستيد از شما عذر ميخواهم(!).خدا را شكر حداقل شجاعت دارم با نام خودم بنويسم و از تاريكي سنگ نياندازم، ولي اگر ناخواسته در وبلاگ شماي ناشناس مزاحم شدهام بفرماييد رفع زحمت كنم. شما هم ميتوانيد از خواندن نوشته هاي ناگوار من رد وبلاگ ديگران صرف نظر كنيد كه نارحت نشويد، هيچ ضرورتي به خواندن آنها نيست.
اين آقا محمود هم اگر امر كنند ديگه مزاحم نميشم.
اما هر موقع نوشته هاي تندوتيز را ميخوانم ياد داستاني از عزيز نسين ميافتم كه هنرمندان را قاتلان بالفطرهاي ترسيم كرده بود كه جنايتشان را در آثار هنريشان انجام ميدهند و به اين وسيله مبتلاي به جنايت فيزيكي نميشوند.
من ترک هستم ولی عزیز نسین نیستم. وبدون اینکه بدانم حضرتشان مرتکب چنین بیان زیبایی شده اند درپایان ریاست آقای خاتمی بر “علامت سؤال تاریخ” به محمد قوچانی نوشته بودم که خاتمی هنرمند است وهنرمند ها هیچ گاه “مچاله” نمی شوند چرا که قبل از مچاله شدن؛ فعل مچاله شدن دیگران را می نویسند، نقاشی می کنند، فیلم می سازند، سخنرانی می کنند و…
البته از محمد خواسته بودم که حالا بعداز8 سال که خاتمی تن به مصاحبه نداد یک مصاحبۀ چالشی را قبول کند با مثلاً فیلسوف مرتضی مردیها یا دکتر حاتم قادری……….خب طبیعی است که راه بجایی نبردم ونبردیم ونخواهیم هم برد با امثال موسوی….
محمودفرجامی عزیز؛ دوست ندارم نوشته های جدیت را بعدازشاهکار ادبی اجتماعیت “نامه به فرانک”.
درنوشته های سال جدیدت تعادل نداری وقلمت هرز است. بیشتر آدم احساس “بیایید مرا دستگیرکنید” دارد ازبی نجابتی قلمت. یا…هو
دمت گرم عالی بود.
رسوا کردن مارو این جماعت خرده گیر، اول که با پیش کشیدن 67 موسوی را خراب میکردند حالا هم گیر دادهاند به دوران طلایی امام!
Would you send an abstract of your writings in English, I have many foreign friends in Canada.
jonbesh e SABZ pirooz ast
سلام محمود عزیز. من با بسیاری از دیدگاههای شما در گذشته توافق نداشتهام و حتی امروز هم و در همین نوشته هم که به آن کاری ندارم. فقط اشارهام به نظریات بعضی دوستان و خوانندگان مطالب شماست. چه چیز به ما این حق را میدهد که از یک نویسنده بخواهیم چه بنویسد و چه نه و مدل و لحن نوشتههایاش چه باشد؟
به هر روی. موفق باشید.
هنوز میهن عزیز تشریف دارید؟
از مطلب قبلی به نظرم رسید شما هم تبعید خودخواسته رو پذیرفته اید
موفق و پیروز باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
1-سلام
2-موسوی دستگیر نمیشه چون با دستگیریش تبدیل به یک اسطوره خواهد شد. این مطلب رو توی سریال مشکوک سالهای مشروطه گفته شد.
3-با دوستی صحبت میکردم که محتاط بود اما میگفت: اگر موسوی دستگیر شود تو ماشینمو پر از ک. ملوتوف میکنم و میرم ماینارو میان مردم پخش میکنم. با گرفتن موسوی قیام میشود.
4-رضا خان نشان داد یک حاکم مستبد میتواند مردم را له کند.
نوشته تون گرچه قابل قبوله ولی کامل نیست.
داداش چرا ول نمیکنی ، ما هم باید خبر تو رو از اوین بشنویم ، فایده نداره ، میبرنت ها
مقاله بسیار جالب و به جایی بود.متشکرم.
man shoma ra nemi shenasam vali az nami ke be jenabe mosavi dadeie mishavad ta hododi be shakhsiyat botsazi va botparsti shoma pay boord ,va maloomast ke shoma damane fekri ya baste ya moghrezi darid .shah parsti kafi nabood emam parstiy kafi nabood natayej botparstiy ka baed az ghaarnha kafi nabood khedmat be moghol ,arab turk va doon sefati kafi nabod hala dastboose emam ra namoose jonbesh elam mikonid shakhsi ke nazer zeshtain ghtelam boode mardi ke be khater magham 20mahast mardoom ra be birahe keshide ,,,,,SHARM BAR SHOMA AJNABI PARSTAN VA BAR TAMAIE ARAB PARSTAN
موسوی و کروبی را تحسین میکنم اما وقتی به یاد میآورم که از امام راحل و حفظ نظام صحبت میکنند حالم به هم میخورد به هر صورت دستگیری موسوی و کروبی شوخی نیست و باید با آن مقابله کرد و بیشتر به شکل قیام و شورش. اصلا موافق نیستم که محلی تعیین شود بلکه هرکسی در هر جاست به سمت اصلی ترین میدان حرکت کند با هرچه که امکان دفاع از خود و یا حمله متقابل را فراهم میکند. این از آن فرصتهای یگانه و منحصر به فردی است که حتی اگر با موسوی مخالف هم باشی باید از آن استفاده کرد. در هر حالت به نفع مردم تمام میشود. یا عکس العمل مردم یک تغییر اساسی به وجود میآورد و یا اینکه فاتحه اصلاح طلبی خوانده میشود و آنوقت میشود امیدوارنه به سمت یک انقلاب برانداز حرکت کرد