دست کم از سال 82 ذهن من درگیر یک شبکه تلویزیونی ماهوارهای بوده است که هم بتواند طبقه متوسط ایرانیان را به خود جذب کند و هم فرهنگ آنها را ارتقا بدهد. یعنی اگرچه سلیقه آنها را مد نظر قرار میدهد اما صرفا پیرو افکار و سلایق آنها نباشد و در واقع نخبهها آن را بگردانند. دست کم یک سالی هم دنبال این طرح بودم و چند یادداشت همان زمان در گویانیوز و وبلاگم دراینباره گذاشتم. حرف اصلی من این بوده و هست که امیدبخشترین سنگری که در مقابل ضدفرهنگ عظیمی که از یک سو جمهوری اسلامی و از سوی دیگر لمپنهای موسوم به “لسآنجلسی” به ذهن و روان ایرانیان تزریق میکنند، میتواند به وجود آید شبکهای است که بتواند با رویکردی نخبهگرا همزمان هم برنامههای سرگرم کننده پخش کند هم خبرهای شسته رفته تحویل مردم بدهد و هم جریانهای روشنفکرانه را پوشش بدهد.
آنزمانها هنوز شبکه عظیم و قدرتمند بیبیسی فارسی راه نیفتاده بود. بیبیسی فارسی به نظر من تا حدود زیادی همان چیزیست که باید باشد و بعضی برنامههایش حتی فراتر از حد انتظار است (مثل برنامههایی که در سری جدید تماشا پخش میشود و معمولا یک پای ثابت آنها حامد یوسفی است). بیشتر برنامهها، مجریان و حتی گرافیکی که در این شبکه استفاده میشود هیچ دست کمی از بیبیسی جهانی ندارد و از این جهت ما فارسی زبانها بخت خوبی داریم که مالیاتدهندگان انگلیسی قرار شده بخشی از فضاحت رسانهای عظیمی را که سازمان عظیم صدا و سیمای ایران با صدها میلیارد دلار سرمایه و مایملک و بودجه سالیانه مشغول پراکندن آن است را جبران کنند. در پی اینها هر قصد و غرضی هم باشد قطعا از قصد و غرض اربابان صدا و سیمای ج.ا.ا. بدتر و کریهتر نیست.
با این حال من همچنان فکر میکنم جای آن رسانهای که حرفش آمد همچنان خالیست. بیبیسی فارسی –به درستی- دنبالهرو استانداردهای بیبیسی جهانی به عنوان یک “شبکه خبری” است و قرار نیست برنامه سرگرمکننده پخش کند. همین چند سریال مستند تاریخی و تک و توک برنامههای سرگرمکنندهای هم که پخش میکند مازاد بر آن خط و ربطی است که بیبیسی ورلد دنبال میکند و احتمالا نهایت زور گردانندگان این شبکه باشد.
انگلیسیها به محافظهکاری مشهورند و افزون بر این بیبیسی هم بر خلاف همتایان آمریکاییاش که خصوصیاند، دولتی است. هرچند که هیچ دولتی در انگلیس نمیتواند برای این معتبرترین شبکه خبری جهان تعیین تکلیف کند اما اداره آن تحت نظارت هیات مدیره و ارتزاقش از بودجه عمومی، طبعا آن را شبکهای “رسمی” و “محافظهکار” میسازد. همچنان که هست. در عمل و به زبان ساده، این یعنی آنکه هر خبری برای انتشار در بیبیسی باید از صافیهای متعددی بگذرد تا صحت آن تایید شود. این یعنی آنکه درباره موضوعات مهمتری نقد دین و حتی سایر دولتها باید با احتیاط –و در موارد حاد سیاسی، “با همانگی بالا”- عمل شود. این یعنی آنکه طنز و کمدی در آن جای چندانی ندارد و همان اندک جایی هم که دارد چنان محافظهکارانه تعیین شده که اصولا خندهای برنمیانگیزد.
اینها نقص بیبیسی فارسی نیست بلکه ویژگیاش است. به تعبیر یکی از دوستان رسانهای، وقتی سوار تانک میشوی دیگر نمیتوانی کوچه به کوچه دنبال تکتیرانداز بگردی.
بیبیسی اگر قرار باشد هم و غمش را بگذارد تا مشتری فارسی وان و پارازیت صدای آمریکا را به خود جلب کند از هویت خودش هم دور میافتد. با این حال من فکر میکنم نباید مشتریان آنها را هم به حال خود گذاشت. چرا نتوان شبکهای تاسیس کرد که سریالهای خانوادگی پخش کند، اما نه با آن آببندی سریالهای کرهای فارسی وان، و طنز داغ و انتقادی داشته باشد اما نه به آن خشمآلودگی و هتاکی پارازیت؟ و خبر پخش کند اما نه با آن سختگیری بیبیسی که در نهایت به تکرار مکرر و ملالآور چند خبر مهم اما محدود، بدل میشود؟ و از آن سو ویدئوهای خبری و غیر خبری مخاطبان آماتور و گمنام را پخش کند اما با نگاهی حرفهای و نظارتی دقیق که دوغ را از دوشاب جدا کند و به طور غیر مستقیم سطح کیفی کارها را بالا ببرد؟
شبکهای که نگاهش فقط به شجریان و ابی و محسن نامجو نباشد، حجم عظیمی از کارهای خوب و “رو به بهبود” نسل جوان موسیقی را هم ببیند و در مستندسازی به جای سیاست “یا خوبه پخشش میکنیم، یا بده بر پی کارت” جوانها و حتی نوجوانها را تشویق کند تا کارهای بهتری بسازند. شبکهای که زبان فارسی دغدغهاش باشد. شبکهای که از نقد دین نترسد و آنوقتی هم که با احتیاط به آن نزدیک میشود همه چیز را صرفا آکادمیک نبیند.
شبکه ایران ندا به نظر من میتواند چنین شبکهای باشد. دور نشستن و پوزخند زدن کار سادهایست. در انتخابات میتواند دستی هم از دور بر آتش نگرفت و با پوزخندی فیلسوفانه و “شما چه سادهاید…” گویان، هم سر به سلامت برد و هم هر نتیجهای که شد، به دوراندیشی و درستی رای خود تاویل کرد. اما حتی مهمل بودن انتخابات را هم همانهایی ثابت کردند که آن را جدی گرفتند و گوش به حرف مهملگویان ندادند. همهی کارهای بزرگ و کوچکی که نفعی جمعی و بلندمدت (و به ویژه فرهنگی-اجتماعی) در آنها موجود است را کسانی با همین جسارت، فروتنی و بعضا از خودگذشتگی انجام دادهاند.
با عینک بدبینی میتوان هیات مدیره ایرانندا را نامتنجانس دید و با خوشبینی میتوان خوشحال بود که ترکیبی چنین گوناگون از داریوش آشوری و رامین جهانبگلو و محمدرضا نیکفر بگیر تا رضا علامهزاده و نیکآهنگ کوثر و رضا دقتی و مهدی جامی گرد هم نشستهاند. فراموش نکنیم که فقط همین یک مهدیجامی، رادیو زمانهای ساخت که در طول یک سال بدل به یکی از تاثیرگذارترین رسانههای فارسیزبان شد. رسانهای که در روزهای اوجش در آن از ابراهیم نبوی و مانا نیستانی بگیر تا محمدرضا نیکفر و مهدی خلجی و دهها نویسنده و برنامهساز خوشذوق آماتور از داخل ایران برای آن قلم میزدند و برنامه میساختند. نگویید “پول هلند”… مگر دیگران با همان پولها و بسیار بیشتر از آنها چه کاری کردند؟
نخستین طرح ایرانندا مستند جمعی یک روز از زندگی ایرانیان است. طراحانش گفتهاند این طرح پاسخی است به رفتار تبعیضآمیز ریدلی اسکات که ایرانیها را از طرحش “یک روز از زندگی” بیرون انداخت. قرار است ایرانیها در هر کجای دنیا که هستند و با هر وسیلهای که در اختیار دارند در روز هشتم آذر 89 از زندگی خودشان فیلم بگیرند و برای ایران ندا بفرستند تا تحت نظر رضا علامهزاده، فیلمساز ایرانی، هم فیلم بلند خوبی از آن درآید و هم استعدادهای ایرانی شناسایی شوند.
شرکت ما در این طرح میتواند قوت قلبی باشد برای ایراننداییها که مثل طراحان هر طرح خودجوشی، تمام نگاهشان به این است که چقدر استقبال از فراخوانشان میشود تا چشمانداز بهتری برای آیندهشان داشته باشند. و قرار است مثل انتخابات، نگوییم “ای بابا دیگران به قدر کافی هستند” چون بزرگترین آفت کارهای مردمی دقیقا همینطرز فکر است که بعضا – شوخی شوخی- شکستهای بزرگی را رقم زده است.
دلیل بسیار مهمی که من فکر میکنم حتی میتواند شرکت در این طرح را تا حد یک وظیفه فرهنگی (برای آنهایی که هنر و ادبیات و فلسفه و این طور موضوعات جزو دغدغههای اصلیشان است) بالا ببرد این است که به احتمال بسیار زیاد، میزان استقبال از این طرح برای سرمایهگذاران بالقوه، تعیین خواهد بود که سرمایهگذاریشان را بالفعل کنند. به عبارت دیگر، عدهای هستند که میخواهند در این طرح اسپانسر مالی شوند اما دودل هستند و سرمایهگذاریشان در ایرانندا منوط به این است که طرح “یک روز از زندگی ایرانیان” و امثال آن تا چه حد مورد استقبال قرار میگیرد. به گمانم مهدی جامی و رضا علامهزاده در گفتگو با اختر قاسمی این مطلب را به تصریح گفتهاند.
آنهایی که حرفهای ترند که خودشان میدانند چه کنند. آماتورهایی مثل من هم هیچ مشکلی ندارند. کافیست دوربین عکاسی دیجیتال یا حتی موبایلمان را در مورد فیلمبرداری بگذاریم و چند دقیقه فیلم بگیریم. نرمافزارهای ادیت هم که الی ماشالله در اینترنت و به خصوص روی سیدیهای نرمافزار 500 تومانی ایرانی ریخته است که یادگیری کار کردن اولیه با آنها معمولا یک ساعت هم زمان نمیبرد. تازه همان راش (یعنی فیلم خام گرفته شده) را هم ایران ندا قبول میکند. هر کس از دوستان داخل ایران که از دردسرهای (بعید) احتمالی بیم دارد میتواند نقاب بزند به صورتش و بدون معرفی کامل خودش فیلم بگیرد. خلاصه اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد و کار آنقدر ساده است که حتی به خاطر خواست کسانی چون آشوری و دقتی و جهانبگلو و نیکفر هم که هر کدام برای ارتقای فرهنگ و اندیشه و هنر ما زحمتها کشیدهاند میتوان چند ساعتی وقت گذاشت و ویدئویی فرستاد. من حتی اگر جای آنهایی بودم که کل پروژهی ایرانندا را از هماکنون شکستخورده و مهمل میدانند باز هم در این طرح شرکت میکردم. بگذار چند هزار ویدئوی کوتاه به آنها برسد تا حرفی مقابل اسپانسرهایشان داشته باشند آنوقت اگر هیچ کاری نتوانستند بکنند میتوان زبان سرشان دراز کرد. اگر در انتخابات 88 آنطور پرشور و پرتعداد شرکت نکرده بودیم نه تنها به دیگران که به خودمان هم ثابت نمیشد اوضاع چگونه است.
وای . . . .
سلام مش محمود …
کجایی ؟ دلم برات شده بود قد یه ارزن ….
چقدر خاطره انگیزند برام نوشته هات …
عمرا” اگه منو یادت بیاد … ولی خیلی حال کردم بعد از مدتها دوباره چشمم به جمال رعنات افتاد .
شاداب و موفق باشی در کنار خانواده
ایام بکام
شهرام صاحب الزمانی / اراک
آقا سپاس. لطف دارید
سلام
خسته نباشی پهلوان . در ادامه مطالب در مورد لزوم شبکه تلویزیونی این رو اضافه می کنم که گردانندگان این جور شبکه ای نباید ارتباط خودشون رو با داخل قطع یا کم کنند . باید روی مخاطب داخلی زوم باشند . این خیلی مهمه
یک اتفاق شاید در خارج یک بازتابی داشته باشه اما بازتاب و اثر اون رو باید در داخل دید . این خیلی مهمه
جالبه بدونی که بازتاب اخبار ویکی لیکس در داخل و در بین افرادی که کمتر با اینترنت درگیر هستند و به نوعی از ماهواره خبر هاشون رو می گیرند کاملا متفاوت با اون چیزی است که شما در خارج تصور می کنید .
توجه بیشتر رو شایعه سرطان خون است . در حالی که اون کم اهمیت تر از باقی خبرها است . حتی شاید به کل غیر واقعی باشه
این یک نمونه از تفاوت بازتاب اخبار است .