پیشرفتهای فرهنگی و آموزشی در کنار رشد انفجاری ارتباطات باید آنقدر به درک و شعور ما افزوده باشد که بدانیم زاده شدن در یک مکان جغرافیایی و با نژادی خاص، تقصیر آدمها نیست. توهین به سایر اقوام و کوچکشمردن نژادها امروزه رسما در قوانین بینالمللی جرم محسوب میشود و در عرف متمدن از آدمی که دست کم متصف به “قابل احترام” هیچ انتظار نمیرود سخنان درشتی درباره نژادها و ملیتها بگوید. یک اهانت شخصی به راحتی ممکن است بخشیده و فراموش شود درحالیکه همان اهانت وقتی به طور کلی بیان میشود به صورت غیرقابل بخششی بر روح و روان فرد و هزاران نفر دیگر اثر بگذارد. پیرزن آلمانی به همسایگان ایرانیاش اگر بگوید ” شما آدمهای بسیار بیملاحظه و بیادبی هستید” آزردگی ناشی از حرفش هرگز قابل قیاس نیست تا آنکه بگوید “شما ایرانیها آدمهای بسیار بیملاحظه و بیادبی هستید”. مورد دوم به راحتی در دادگاه قابل پیگیری است.
توهینهای نژادپرستانه بعضی ایرانیها به سایر اقوام و ملل، به ویژه اعراب و افغانها هم در همین زمرهاند. بعضی اعراب البته کمتر از تازیان مهاجم صدر اسلام پاچهورمالیده نیستند و مقابله به مثل میکنند. از بازرسی فرودگاه دوبی، توریست های ایرانی، یعنی کسانی که با جیب پر پول روانه آنسوی خلیج “فارس” میشوند تا در فضایی اندکی آزادتر نفسی بکشند و لبی ترکنند و بازارها را آباد کنند (و نه مثلا کارگران غیرمجاز یا تبهکاران بینالمللی)، خاطرات تلخی از توهینها و تهمتهای نژادی گزارش کردهاند. خوشبختانه افغانها مردمانی شریفترند یا دست کم میدانند ریشههای مشترک تاریخی و فرهنگی بسیار زیادی بین ایران و افغانستان وجود دارد.
اما آیا مساله به همین راحتی است و با همین متر و معیار اخلاقی میتوان به طور مکانیکی متون و گویندگان را تحلیل کرد؟ نرمافزارهای بسیار برای تحلیل محتوا وجود دارند که هزاران صفحه از متن را به طور کمی و کیفی آنالیز میکنند. یعنی نه فقط میتوانند مثلا تمام کلماتی را که حاوی توهین و تحقیر است را در یک کتاب بشمارند بلکه بر اساس الگوهایی که محققان برای آنها تعریف میکنند و بر اساس ساختار مبتی بر هوش مصنوعیشان، حتی مفاهیم و کنایههای توهین آمیز مستتر در عبارتها، جملات، پاراگرافها و فصلها را گزارش کنند.
اما آیا قرار است قضاوت اخلاقی ما مطلقا بر اساس تحلیلهای و دادههایی از این دست باشد؟
آیا کسی نیست که گفتههای مرا به تمام اعراب برساند،
به کسانی که زندهاند و به کسانی که زیر خاک آرمیدهاند؟
و بگویند که من از نژادی والایم، نیایم خسرو (انوشیروان)
پدرم ساسان و دائیم قیصر روم است
من چه پدران تاجداری داشتم!
دلاور سربلندی که در مجلس او مردم زانوی ادب بر زمین میزدند.
او با گوهرهای درخشان به جایگاه خود میرفت،
و لباسی از پوست قاقم به تن کرده در پشت پرده مینشست.
ندیمان با جامهای زر به نزدش میشتافتند
و او هرگز از نوشیدنیای که از شیر گوسفند و شتر درست شده
و بدویان از مشگهای کوچک مینوشند، نمینوشید.
هرگز پدرم به دنبال شتر گر آوازخوانان راه نپیمود
و از فرط گرسنگی میوه درخت حنظل را نخورد، هرگز زنبورش روی گیاه بد ننشست.
او هرگز سوسماری را از دمش نگرفت و بریان نکرد
یا آن را بر روی زمینهای سوخته از آفتاب، نگرفت و نبلعید
هرگز پدر من با دیدن آتش از دور به سویش نشتافت.
او نه پیامبری را تایید کرد و نه بتی را سجده
پدر من هرگز به پالان شتر سوار نشد
ما در روزگار گذشته همیشه پادشاه بودهایم.(1)
تحلیل محتوای مکانیکی چنان شعری بسیار آسان است: سرشار از کلمات و اشارات توهینآمیز و نژادپرستانه که بسیاری از آنها اصولا به واقعیت هم اشاره نمیکند. اعراب را سوسمارخوارهایی بدوی که دنبال شتران گر میدویدهاند میبیند و خود را ایرانی والامقامی که پدر تاجدارش شیر گوسفند نمینوشیده و از پشت پرده با مردم سخن میگفته! سرودن چنین شعری از نظر اخلاقی بسیار نکوهیده، مطلقا نادرست و حتی قابل تعقیب قضایی است. البته “امروزه”.
تمام سخن همینجاست.
گویندهی این شعر عربی، شاعری ایرانیتبار به نام بشار ابن برد طخارستانی است. شاعری چیره دست که عناصر جدیدی را به شعر و زبان عربی افزود. او سرایندهی بسیاری هجوها علیه اعراب و تفاخرنامهها برای ایرانیان است. مولف اغانی نقل میکند روزی عربی بادیهنشن به مجلسی وارد میشود و بشار را میبیند. میپرسد این کیست. میگویند شاعریست. میگوید از عرب است یا موالی (بندگان)؟ میگویند موالی. میگوید موالی را با شعر چه کار؟!
بشار در همان مجلس، یعنی در همان مجلس پر از عرب و اعرابی شعری بداهه میسراید با مضمونی مشابه: به رخ کشیدن اصل و نسب پادشاهان ایرانی و تحقیر اعرابی که تا چند سال پیش برهنه به دنبال اشتران میدویدند و با سگشان از گودالی کثیف آب مینوشیدند و حالا با پوشیدن پوست خزی که حاصل غارت ملتهای دیگر است گمان میکند که اربابِ مردمان مغلوباند.
بشار را عاقبت به خاطر یک هجویه به دستور خلیفه المهدی آنقدر شکنجه کردند تا کشته شد.
آنهایی که با جدا کردن متنها از زمینههای مختلفشان، سادهانگارانه درباره محتوا نظرات اخلاقی میدهند قضاوتشان چیست: بشار یک نژادپرست احمق متوهم بود یا مردی آزاده و دلیر که تا پای جان ایستادگی کرد؟
فردوسی سرود:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار
که تخت کیانی کند آرزو تفو باد بر چرخ گردون تفو
در مورد این چه میتوان گفت؟ حق با آنهاست که این قبیل اشعار را علم میکنند برای توهین به چند صد میلیون خاورمیانهای، یا آنهایی که از چنین رجزخوانیهایی نتیجه میگیرند ابولقاسم فردوسی نه فقط حکیم نبوده بلکه آدمی نژادپرست، دشنام ده و شایسته شماتت بوده است؟
“هیچکدام”. یا دست کم در مورد دوم: به این راحتی نمیتوان قضاوت کرد.
این نسبیگرایی قابل تعمیم است بویژه در کانتکس اجتماعی و فرهنگی که مسائل انسانیتر و پیچیدهترند. کسانی میکوشند در دکان کورش پرستی تازه، ایرانیانی که “اولین منشور حقوق بشر… اولین منشور حقوق بشر”شان میرود که گوش عالم را کر و حوصلهاش را سر ببرد را دست کم از محتوای واقعی روی آن استوانه آگاه کنند. خواندن ترجمه امانتدارانهی نوشتههای روی آن استوانه که ربط چندانی به حقوق بشر به معنای امروزین ندارد، چه بسا که بادهایی را خالی کند و عدهای بیشتری بفهمند که نظریهی سرآمدی ایرانیان در حقوق بشر (و بسیاری امور دیگر) افسانه است. اما آیا به طریق مشابه میتوان هر کس را که به منشور کورش اشارههایی متفاخرانه میکند به یک اندازه متوهم و نژادپرست خواند؟ شاید ایرانیانی از پس پاسخ منصفانه برآیند که یکبار تجربهای مشابه تحمل توهینهای خردکننده پاسبان عربی که ایرانیها را مشتی قاچاقچی کمفرهنگ میخواند داشته باشند.
یک ایرانی به شدت معترض به خودبرزگبینی فرهنگی ایرانیها، تعریف میکرد که در مالزی وقتی افسر پلیسی به ناحق او را به پاسگاه برده و در آنجا به تحقیر گفته اینجا مالزی است و نه ایران (با لحنی قریب به این معنا: اینجا کشوری با فرهنگ و قانونمدار است و نه ایران بدوی و بیفرهنگ) علیرغم تمام خطراتی که برایش داشته به طرف یادآوری کرده که چنین شکرخوردنهایی به کسانی که تا چند صد سال پیش بر روی درختها زندگی میکردهاند نیامده و بهتر هر کاری میخواهد بکند اما در مورد تاریخ و فرهنگ چند هزار ساله ایران حرف مفت نزند.
این نوشته حرف تازهای ندارد و اگر تکرار بدیهیات نباشد نهایتاچند کلامی درباره الفبای هرمنوتیک و نسبیگرایی اخلاقی است. با اینحال به نظر میرسد غفلت از همین نکات ابتدایی باعث قضاوتهای اشتباه و واکنشهای بیانصافانه میشود.
هدف هرگز وسیله را توجیه نمیکند اما شاید در نظر گرفتن کانتکس بتواند قضاوت دربارهی متن را تغییر دهد. در قضاوتهای اخلاقی از یاد نباید برد که بسیاری از ایرانیان، امروزه وضعیت آن شاعر طخارستانی را دارند که به جای مدح گفتن و صله بردن هجو کردن و جان دادن را انتخاب کرد؛ چون گهگاهی تمام شرافت و هویت آدم در همان آب دهانیست که به صورت تحقیرکنندهاش پرتاب میکند.
———————–
پانویسها:
1) ترجمه حسن جوادی به اختصار از دیوان بشار ابن برد؛ به نقل از تاریخ طنز در ادبیات فارسی با اندکی ویرایش.
توصیه میشود: بابـِل، بابـُل و يك جعبه شكلات
در مورد بحث فوق اجازه بدهید بگویم دو مثال بالا اگر دقیقا به آن توجه شود (بشار و فردوسی)جز آن گفته ها و اظهار نظر ها ،چه می شد کرد فراموش نکنیم هنگامی که شخص بشدت مورد تحقیر قرار می گیرد ،چه واکنشی بجز آن چه که نشان داده شد می تواند نشان بدهد.بویژه که این اهانت و سر کوفت نه تنها به شخص که به یک ملت و قوم صورت گرفته باشد.به قول سعدی :نبینی که چون گربه عاجز شود برآرد به چنگال چشم پلنگ.از سوی دیگر یک نکته مهم دیگر را هم نباید ندیده گرفت.وقتی که ما می گوییم :”عرب سوسمار خور”آیا آن عرب در خوردن سوسمار مخیر بوده ؟یعنی شما به او چلوکباب دادید و او نخورد و رفت سوسمار خورد؟خب می دانیم که تغذیه آن روزگار بسیاری از اعراب بسختی می گذشته.و حتی با آرد کردن هسته خرما روزگار می گذراندند.این در واقع شاید از نظر آن عرب که سوسمار میخورده توهینی نبوده بلکه از نظر ما اکنون توهین بنظر می رسد.و مطلب آخر اینکه همیشه در مواقع بحران ،انسان چون به آینده خود اطمینانی ندارد،منظورم آینده روشنی را با توجه به شرایط موجود برای خود نمی بیند ،جز گذشته آن هم از نوع افتخار آمیز آن ،که خوشبختانه داشته ،چه میتواند بکند .دلخوشی به گذشته ای که در قاب آرزو بجای آینده در گذشته جستجو می کند.در پایان این را هم اضافه کنم که چندی پیش در اینترنت عرب هایی را نشان میداد که در صحرا بدنبال سمسمار بودند و آنرا گرفته ،پس از پوست کندن و مخلوط با چیز های دیگر پختند و نوش جان کردند.حالا نگید:خوی بد در طبیعتی که نشست نرود تا بروز مرگ از دست
در همین ادبیات خودمون بیتی داریم که همگی بلدیم :
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل
واقعا الان ما کجای ادب و فرهنگ این جهانیم
به نظر من بهتر به جای فخر فروختن گذشتمون , حالمون رو درست کنیم که این همه مورد بی مهری و بی ادبی و توهین دیگر ملل نشیم.
مایی که اینجا به هموطنمون با انواع و اقسام جکها که دیگه از حد جک هم گذشته و به توهین رودررو کشیده , چرا باید انتظار احترام از دیگران داشته باشیم؟
همین عرب مارمولک خوری که ورد زبونمونه
تاپای جونش از خواستش دفاع می کنه
اما ما فقط بلدیم حرف بزنیم و حرف بزنیم و حرف