آقای من
به دلم افتاده که میآیی
به همین زودیها
شاید غروب دلگیر همین جمعه
ای عصاره همه خوبیها
میآیی
با نامه اعمال همه ما در دستت
و وینستون قرمز پایه بلند لای انگشتان معصومت
بیآنکه جنین نارس و انگشتان پای سیاه شده روی پاکتش باشند
آری با معجزه خواهی آمد
و به زبان آدمیزاد
چنان حرف خواهی زد
که همه مردمان بفهمند
با تولبار مترجم گوگل
بی تولبار
سکوت آسمانیات اما ترجمان نمیخواهد
به ما نگاه خواهی کرد
لبخند غمگینی خواهی زد
و هالهای از دود پایه بلندِ بی جنینِ نارس
گرداگردت را فرا خواهد گرفت
“آمدهام که سوسن و تایگر و تمبک ببخشمتان
همه را به یکسان
چنین بود وعده خدا
که زمین را ببخشد
به دلمردهترینِ ضعیفان ”
نه وردی نه عصایی
نه رَجَزی
نه ادعایی
فقط
انگشت اسکرولت را حرکتی خواهی داد
و آنگاه
زمین فشرده خواهد شد
و ابرها فشرده خواهد شد
و کوهها فشرده خواهد شد
و آنگاه
جهان را شش و هشتی فراخواهد گرفت
که مردگان هم لرزیدن آغاز کنند
و انکارکنندگان خجل شوند
“اف بر شما
گمان بردید خدایی که شما را از نطفه آفرید
و خط سرانگشتانتان را گونهگون کرد
از جنباندن کمرهای شما عاجز است؟!”
از آسمان دو نقطه دی می بارد
وسعت به شامپاین نمیرسد
جویهای تکیلا و ردبول جاری خواهی کرد
و با آن سخاوت آسمانیات
به رایگان
فرمول میکس کردن آنها را
به همگان خواهی داد
سه تار فلامینگو برایمان خواهی نواخت
همانطور که گرم میشوی
تارتاروس را خواهی گشود
و هزاران پاپ و خاخام و کشیش و کاهن و موبد و مفتی و آیتالله را
بیرون خواهی کشید
بعد
تمام دودی که دل سیاهشان به آسمان پاشیده را
با پک سفیدی محو خواهی کرد
و فرمانی عظیم خواهی داد
“همه چاچا”
کمی مکث
“به غیر آیتللهها”
تو هم حالمان را میگیری
همیشه سوراخ دعایی هست
حالا حتی هنرنمایی عالیجناب پاپ هم لطفی ندارد
دیری نمیگذرد
هنوز بندبازان کلامی
سلسله الذهب بر لب
از بطلان عمل بی ولایت حرف میزنند
که قیامت میکنی
با فرمانی
“مورچه داره”
– نحن؟!
– مزاح ارواحنا له الفدا
– مِن باب ادخال سرور فی قلب موعمن…
که قیامت میکنی
با نعرهای
فقط نعرهای
اما نعرهای
که کوهها را منفجر کند
و دریاها بخار شوند
و ستارهها فرو بریزند
و اسرافیل بر خود بریند
و عمامهها کج شوند
“مورچه داره…
نه یک کلمه کم
نه یک کلمه زیاد”
لبادهها یک یک فرو میافتند بر پاهای پشمالو
شعف جهان را برخواهد داشت
و لبان دلمرهترین مردمان به خنده باز خواهد شد
“نوش”
گرم و خودمانی
همانطور که قهقهه سر دادهای
سکسکه میزنی:
“حالا ببینین با این نامه اعمالتون میخوام چه کنم
کاری کنم کارستون
نود شیش میلیارد صفحه نامه اعمالتون رو قورت میدم
اینم معجزهم”
بعد
جَلدی
همه نود و شش میلیارد صفحه تایپ شده با فونت 11 آریال جاستیفای شده را
در دهانت خواهی نهاد
و
فلش 40 گیگی بندانگشتی را خواهی بلعید
“نوش”
خوشی پاینده نیست
خوبان رفتنیاند
بنی هندل گواهند
و تو شاهد
هزار هزار تروجان در جانت میریزند
نامههای اعمال کثیف و ویروسی ما
کارت تمام است
این را من می دانم و
مردمکان گشاد شدهات
“مشغول باشین
من میرم مستراح
انگاری باید تگری بزنم”
آهسته دنبالت میآیم
پشت تخت سنگ سیاهی
مثل یک حریر
آرام و
بی صدا
فرو میوزی
اشکهایم روی صورتت میریزد
سرت روی پاهایم است
چشمت را باز میکنی به دلداری
– گریه نکن نرهخر
به جدم چیزیم نیست
نرهخرانه زار میزنم
کوتاه میآیی به وصیت کردن
“ماهی یه بار برو سفر
هفتهای یه بار سانفرانسیسکو
با بزرگترات مهربون باش
به میمونا احترام بذار
هنوز دومیلیون سال نیست از هم دور افتادیم
تو سرازیری نیمکلاچ نرو
به شادی عصر جمعه اعتماد نکن
سکس از خودارضایی بهتره
اون از خودآزاری
خودآزاری از تشرع
ماداگاسکار دو رو حتما ببین”
رمقی برایت نمانده
با آخرینهایش
پلاگین انفجار کوه و ریختن ستاره را برایم بلوتوث میکنی
و پیام کوتاهی میفرستی
من نمیمیرم
استندبای میشم
[چشمک. گل]
——————
محمود فرجامی/ فروردین 90
سلام محمود خان،
این شعر هم اونای قبلی خیلی زیبا بود و به نظر پخته تر، نمی دونم چرا این قدر کم اونا رو منتشر می کنی.
باز هم ممنون به خاطر شعر قشنگ تون
چرت بود و خیلی خنک وبی مزه ای
مذهبی نیستم ولی این کارتون درست نیست.فکر میکردم خیلی فهمیده تر و پخته تر باشید.به سخره گرفتن اعتقادات مذهبی یک ملتو میشه از آدمای بدون تحصیلات انتظار داشت ولی از شما آدم توقع چنین کاری رو نداره. این کار فقط و فقط(با تاکید!)از آدمای عقده ای برمیاد.