امروزه، طنز مکتوب، و به خصوص طنز مطبوعاتی ما بیشتر عاملی شدهاست برای ریشخند کردن، انتقام گرفتن از دیگران و مجموعه فعالیتهای افشاگرانهای که به " دراز کردن" معروف شده است. شخصا هیچ مشکلی با این چیزها، یعنی ریشخند کردن، انتقام گرفتن و رسوا کردن دیگران در قالب طنز ندارم. چه بسا که بخش مهمی از رسالت طنز در مطبوعات همین باشد و اصولا در عرصهی طنز جز با همین سلاحها نمیتوان به جنگ وقاحتها، سواستفادهها و نامردمی هایی که هر روز در عرصهی سیاست و جامعه ظاهر میشوند رفت. اما سخن آن است که نه این تمام کارکرد طنز است و نه باید باشد. نمی خواهم مثل بزرگترها متر و معیار بردارم و انواع طنز و نوشتهی طنزآمیز را طبقهبندی کنم. نه در این حدم و نه به این مترها و معیارها و طبقهها معتقد. اما همینقدر می دانم که طنز اگر فقط در خدمت خندیدن به افکار و کردار دیگران باشد (دیگرانی که شاید مستحقش هم باشند) نقش اصلاحی چندانی در جامعه نخواهد داشت. و بر همین اساس گمان میکنم طنزی بهتر و اثرگذارتر است که در کنار رعایت مسائل تکنیکی طنزپردازی، نقایص بزرگتر و ریشهدارتر انسانی را بنمایاند.
چنین طنزهایی لازم نیست حتما “فاخر” باشند. لازم نیست علنا دربارهی معضلات بزرگ تاریخ بشر یا شخصیتها و وقایع بسیار مشهور و با اهمیت باشند. لزومی ندارد حتما “به روز” باشند و حتما درمورد موضوعاتی باشند که به قول امروزیها “تاریخ مصرف” نداشتهباشند. به قول بزرگی که نامش را به خاطر ندارم “میتوان دربارهی کل جهان فیلمی ساخت که به اندازهی مگسی ارزش نداشتهباشد و می توان دربارهی بال یک مگس فیلمی ساخت که به یک دنیا بیرزد.”
آنچه فراتر از مولفههایی چون درشتی و نرمی زبان و کلمات و حتی خود موضوعات است، دغدغه و تکنیک است. دغدغه جز با زندگی در متن، کشیدن رنج و درک عمیق و متفکرانهی مشکلات و معضلات به وجود نمیآید. و وقتی دغدغههای انسانی با ظرافت و هنرمندی درهم بیامیزند حاصل شاهکار خواهد شد. نمونههای عالی چنین طنزهایی در آثار کسانی چون حافظ و عبید فراوانند. حافظ در متن جامعه و زمانهی خود به چنان جهانبینی رندانهای رسیده که وقتی ریاکاری مردمان زمانهی خود را به سخره میگیرد گویی ریاکاری تمام زهدفروشان عالم را همزمان توصیف و نقد و به سخره میگیرد. تاریخ مصرف نداشتن، بر خلاف آنچه که امروزه در اذهان جا افتاده به فاصله گرفتن از زمان و زمانهی خود، نیست. حافظ و عبید، که تقریبا همعصرند؛ با زبانهایی متفاوت غالبا کسانی را به تلویح یا تصریح هجو میکنند که کاملا مشخص و معین هستند، اما بنمایهی هجو و ریشخند آنها غالبا آنقدر انسانی و عمیق و ظریف است که نه تنها با مرگ و بلاموضوع شدن رفتار آنها، کهنه نمیشود بلكه همچون ستارههای درخشانی در آسمان ادب ايران و جهان هميشه مي درخشند.
از این منظر، چندان تفاوتی میان حافظ با آن زبان پالوده و اشارات غیرمستقیماش با عبید که زبانی صریح و تند وبعضا سرشار از کلمات رکیک و اشارات مستقیم دارد نیست. در این مقام، طنز حافظ با آن زبان نرم و موزون و استفاده از شراب و شاهد و ساقی ، فخری بر طنز عبید با آن کلمات غیرقابل نقل ندارد. طنز فاخر اینجا بیمعناست. تصویر ریا و سستعنصری و قدرتپرستی و فسادهای دیگر اخلاقی یک جامعه خوب و دقیق و در عین حال دلنشین و اثرگذار باید منعکس میشده که شده. و البته هر یک به بیانی و با دیدگاهی مخصوص.
طنز امروزهی ما از این منظر است که در جایگاه خوبی قرار ندارد. وضعیت کتابهای منتشره در حوزهی طنز که غمانگیزتر و از نظر تعداد کمتر از آنست که بتوان در مورد آنها نظری داد. وضعیت طنز مطبوعاتی هم اگر چه چندان مناسب نیست اما در همین وضعیت نامطلوب از نظر تولید و نشر طنز مطبوعاتی، هر روز چندین طنز سیاسی به گرایشهای متفاوت در روزنامهها و وبسایتهای خبری منتشر میشوند که تقریبا همهی آنها محتوایی انتقادآمیز علیه شخصیتها و گروههای سیاسی دارد و در میان آنها به ندرت میتوان طنزی را یافت که بنمایهاش نقد رفتارها و اعتقادات غلط مردم (یعنی خود ما) باشد.
گویی ما مردمانی هستیم بیعیب و نقص و تمام مشکلات و معضلاتی که در جامعه داریم تقصیر چند شخصیت سیاسی، احزاب و در نهایت دولت و حکومت است. از همینجاست که در مورد کوچکترین گاف فلان مسئول سیاسی دهها نقد و طنز می توان خواند و در مورد بزرگترین مشکلات روزمرهی جامعه، از ریا و تقلب و نژاد پرستی گرفته تا مسائل ملموستری مثل وضعیت رانندگی بد، آشغال ریختن در خیابان و جویها، وضعیت ظاهری بد و دلمردهی آدمها و شهرها… کمتر چیزی میتوان یافت.
شاید پرهیز از نوشتن در مورد چنین موضوعاتی بیش از هر چیز باز هم به وضعیت جامعه برگردد. طنزنویسی که –بر خلاف تصور عموم- درک میکند که امنیت نوشتن طنزهای تندی در نقد رفتار شخصیتها و احزاب سیاسی بسیار بیشتر از نوشتن دربارهی عادات زشت مردمان است و استقبال از آن تیپ کارها هم بسیار بیشتر است طبعا به آن سمت گرایش پیدا میکند. این مطلب در وهلهی نخست برای کسانی که تا کنون نوشتن طنز برای نشر را نیازمودهاند شاید عجیب باشد اما واقعیت آن است که علیرغم تمام مشکلاتی که در زمینه طنز و نقد بر جامعه و وضعیت سیاسی ما حکمفرماست؛ نوشتن دربارهی سیاست و به خصوص در راستای “دق دل خالی کردن” بسیار بیشتر مطلوب جامعه است تا نوشتن دربارهی معضلات ریشهای و اخلاقی جامعه.
آیا راحتتر نیستیم اگر به جای دادن تصویری واقعی یا طنزآمیز از میزان راستگویی و یا قبح دروغ در جامعه، در مورد دروغ فلان وزیر مطلب بنویسیم؟ آیا مخاطب بیشتری نخواهیم داشت اگر ارتباطات ولنگارانهی جنسی بهمان ورزشکار را به جای وضعیت بحرانی اخلاق جنسی در یک جامعهی به ظاهر اخلاقگرا به سخره بگیریم؟ آیا محبوبتر نخواهیم بود اگر رفتار بیادبانه یک مسئول با یک خبرنگار را به جای رفتار شوینیستی و توهینآمیز خودمان علیه یک ملت دیگر با بیانی طنزآمیز بازگو و نقد کنیم؟
پاسخ به تمام پرسشهای بالا و پرسشهای تاکیدی بسیاری از این دست مثبت است. اما آیا قرار است هنرمند و روشنفکر همیشه به دنبال سلیقه عموم و عوام باشد؟ طنزنویس هم قرار است فقط بخنداند و بچزاند و دل خنک کند؟
——————
بازانتشار از آی طنز
آفرین صحیح است
سوال دوره دكتري طنز پردازي – گرایش دراز کردن بدون درد و خونریزی :
كدام يك از موارد زير طنز تاريخ مصرف دار و كدام يك غير قابل مصرف هستند . در هر يك از موارد توضيح بدهيد( ۱۰۰۰ نمره )
۱. بلوتوث سوتي هاي گزارش هاي مردمي صدا و سيما
۲. شبهاي برره / مرد هزار چهره / مهران مدیری
۳. سريال چهل سرباز
۴. ويژه نامه هاي تبليغاتي آقاي … براي انتخابات رياست جمهوري ۱۳۸۸
۵. جمله : (( ما اول بوديم . يه چرت خوابيديم بلند شديم ديديم سوم هستيم ))
۶. انتخاب گوجه فرنگي به عنوان شاخص و ملاك سنجش ميزان امنيت ملي و رفاه عمومی در جمهوری اسلامی ایران
۷. آتش بس يكطرفه اسراييل پس از شخم زدن غزه
۸. محمود فرجامي
مدت پاسخگويی : خونه پرش دیگه ۱۰ دقيقه
با بيشتر بخشهای نوشته موافقم. به عبارت ديگه مطلبت برای من آموزنده بود، مرسی
برادر فرجامي،
خوب شعار مي دهيد! خودتان اگر سياسي نمي نوشتيد، سايت هاي…و … طنزهايتان را قبول مي كردند؟ بنده هم با آراي شما موافقم ولي خيلي نمي توان خلاف رودخانه شنا كرد. مگر اين كه ابر مردي بيايد و شخصاً سلايق خلايق را تغيير دهد!
ضمناً اين هرز دانشجوي افراطي هم كه گويا از مرحوم ويتگنشتاين به قواعد بازي هاي زباني وارده، بد گيري به شما داده!
تصحيح مي كنم: از مرحوم ويتگنشتاين وارد تره!