از بهاییها چندان چیزی نمیدانم و برخورد زیادی هم با آنها نداشتهام. شاید بارزترین آنها مربوط به پژمان باشد. پسری که در کوچه پشتی ما زندگی میکرد و بر خلاف اکثر ما مشهدیها لهجه “تهرونی” داشت. من و او و دهدوازده تا از بچههای دیگر جزو گروه تئاتر مدرسه بودیم. پژمان قصهگوی نمایش بود. بعد از چندی او و چند تا از بچهها از گروه کنار گذاشته شدند و نقش قصهگو را به من دادند که تا قبل از آن نقش گرگ را بازی میکردم. یکی دیگر از کنارگذاشتهها کیانوش، پسر همسایه ما بود که خیلی شر بود. یکی دیگر پسری بود فوقالعاده بیاستعداد در تئاتر. اما حذف پژمان دلیلی نداشت جز آنچه که سالها بعد فهمیدم: پژمان “بهایی” بود.
بیشک در طول این سالها من با بهاییهای زیادی برخورد داشتهام که بهایی بودن خودشان را رو نمیکردهاند. سهل است دوستان سُنی زیادی هم داشتهام که وقتی مدتها بعد از صمیمی شدن با جمعی با احتیاط فاش کردهاند که سنیاند، خیلیها کمکم از آنها فاصله گرفتهاند. با این اوصاف تکلیف بهاییها روشن بوده است لابد.
اما بهائیت کم ذهن مرا در این سالها مشغول نکردهاست. قدیمیترین کتابی که در مورد بهاییها در دوران نوجوانی خواندم، کتابی بود جیبی از کتابخانه پدرم که شاید در دهه چهل چاپ شده بود و علیه بهائیت بود. کتاب به قلم کسی بود که نوشته بود چرا از بهائیت برگشته است. شاید اسمش “چرا بهایی نیستم” بود و تنها چیزی که از آن به خاطرم مانده این است که نویسنده درجایی مدعی شده بود کشف کرده است که دو زنی که برای تبلیغ بهائیت به شهر آنها آمدهاند و میهمان خانواده او شدهاند روابط جنسی نامشروعی با بعضی از مردان برقرار کردهاند و از این حرفها.
یکبار هم معلم تاریخمان در دوره دبیرستان که از آن خانزادههای طرفهای فردوس بود برایمان گفت که در دوره کودکی همسایه بسیار مهربان و خوشاخلاقی داشتهاند که بهایی بوده و پسرشان که دوست معلم ما بوده بعضی از وسایل مربوط به آیینهای مذهبی بهایی را در خانهشان به او نشان داده. از جمله یک صندوق مقدسی را. البته معلممان آخرش تایید کرد که بچهها خوب بودن آدمها دلیلی بر خوبی عقایدشان نیست ها!
در تمام این سالها برای من عجیب و حتی بهتبرانگیز بود که چطور آدمهایی عاقل و بالغ –هرچند معدود- حاضر میشوند ادعاهای آدمهایی مثل باب و بهاءالله را –که به نظر من با چند تا سوال ساده میشد بطلان آنها را ثابت کرد- باور کنند و به آنها ایمان بیاورند.
اما این بهتزدگی وقتی به منتها درجه خود رسید که داشتم برای تز فوقلیسانسم درباره “مکتب تفکیک” تحقیق میکردم و رسیدم به انجمن حجتیه که روابط نزدیکی با تفکیکیها داشته و دارد. در آنجا خواندم که انجمن حجتیه اساسا برای مقابله با “خطر روزافزون بهائیت” به وجود میآید و آنها در اوج فعالیتها خودشان تصمیم میگیرند سه آخوند جوان باسواد معتقد مومن امروزی را، خوب تربیت کنند و وقتی در عقاید شیعه و فنون جدل ملا شدند برای مبارزه ریشهای با بهاییها به میان آنها بفرستند تا چند سالی در بین آنها تمام اعتقاداتشان را زیر رو کنند. یعنی بهائیت را از خود بهاییها هم بهتر یاد بگیرند تا آنوقت بتوانند خوب و مستدل بکوبندش (کاری که تفکیکیها برای کوبیدن فلسفه صدرایی معمولا انجام می دهند). نویسنده متن که خودش یک تفکیکی حسابی بود اعتراف کرده بود که از میان این سه نفر شوالیه دوازده امامی، یکی بهایی سفت و سختی میشود و به تبلیغ آن میپردازد؛ دیگری پس از بازگشت اصولا دور این کارها را خط میکشد و به حرفهای آبرومندانه (شاید کشاورزی، درست یادم نیست) رو میآورد و فقط یک نفر موفق به انجام ماموریت میشود.
از آنجا به چند نکته تکان دهنده رسیدم:
اول آنکه پس معلوم بود بهاییها نه فقط “عده معدودی” نبودهاند، بلکه آنچنان جمعیت آنها رو به افزایش بوده که واکنشهایی چنین وسیع را باعث شده. دوم اینکه شاید آنقدرها هم که فکر میکردهام نشان دادن بطلان اعتقادات بهاییها ساده نبوده است و شاید بهائیت هم دینی باشد مثل سایر ادیان. سوم اینکه پس حالا کجا هستند آنهمه بهایی؟
از میان این سه نکته، سالهای سال ذهنم درگیر نکته دوم بود. البته نه به خاطر بهاییها، بلکه اصل دین ذهنم را مشغول کرد و همچنان مشغول داشته. در تمام این سالها بهائیت البته در ذهن من همان دین دستسازی بوده که بود اما به این نتیجه هم رسیدهام که هر دین دستسازی – با هر تعداد اصول متناقض و حتی مضحکی که داشته باشد- اگر در بستر چند بخت و اقبال تاریخی قرار بگیرد میتواند صدها میلیون پیرو پیدا کند و طبعا پیروان آنها هرچقدر که بیشتر باشند بیشتر برای خودشان حقانیت قائل میشوند. (به نظر نمیرسد آوردن مثال چنان لازم باشد)
حالا من فکر میکنم که بهاییها هم دیندارانی هستند مثل بقیه و بهایی بودن یک بهایی میتواند همانقدر عادی یا غیرعادی باشد که شیعه بودن یک شیعه و بودایی بودن یک بودایی. عقاید پیروان هیچ دینی به ما مربوط نمیشود و ما جز در عرصه نظر و روشنگری مجاز به فعالیت علیه هیچ دینی نیستیم مگر آنکه پیروانش را به اعمال ضد بشری تشویق کند.
در اینباره البته حرف زیاد است که مجالش اینجا نیست. این یادداشت را برای نکته سوم نوشتم که مدتیست ذهنم را به خود مشغول کرده و هرچه میگذرد بیشتر شرمندهام میکند چون بیشتر و بیشتر متوجه میشوم که من در بطن جامعهای بزرگ شدم که در یکی از ضدانسانیترین واکنشها در مقیاس جهانی، در تمام این سالها نه فقط در آن به طور سیستماتیک به معتقدات دینی عده کثیری توهین شده و حرمت آنها شکسته شده که حتی از ابتداییترین حقوق شهروندی شان هم محروم شدهاند.
بهایی ستیزی در تمام این سالهایی که به خاطر میآورم با چنان قدرتی در تمام سطوح و به ناجوانمردانهترین روشها علیه بهاییها جریان داشته که کمتر در تاریخ میتوان سراغی برای آن یافت و هرچه میگذرد اسناد و حقایق بیشتری از جنایاتی که علیه آنها انجام شده فاش میشود. حقایقی به بزرگی اعدام دست جمعی زنان معلم مدرسه بهائیان در شیراز پس از انقلاب 57.
تازهترین خبرها از به آتش کشیدن خانههای تعدادی از بهاییان در ایران ننگ دیگریاست که هرچند من و امثال من کوچکترین نقشی در آن نداشتهایم اما اگر در مقابل این قبیل کارها ساکت بنشینیم در مقابل وجدانمان شرمندهایم. درست است که بسیاری از ما از حقوقی چندان بیشتر از بهائیان برخوردار نبودهایم اما ای بسا که ناخواسته اما ناحق جای آنها نشسته باشیم. مثل همان نقشی که به من رسید.
و حالا من میخواهم با صدای بلند و خیلی شفاف و بدون هیچ “اما” و “البته”ای به تمام بهائیان ایران بگویم که بابت آنچه تا به حال برآنها رفته عمیقا متاسفم. و دوست دارم که تمام آنهایی که از ظلم و بیعدالتی خسته شدهاند، به خصوص آنهایی که جزو جنبش سبز هستند هم در این ابراز تاسف با من همصدا شوند. میدانم که خیلی جاها و در این موقعیت بغرنج کنونی خیلیها نمیتوانند علنا ابراز تاسف و عذرخواهی کنند –و اگر هم بتوانند شاید در بعضی جاها به صلاح نباشد- اما میتوان که در دل متاسف بود. نمیتوان؟
ایران برای همه ایرانیان، شاید اجر گرانبهای همین تاسفها باشد که روزی آن را خواهیم دید.
هر دم از این باغ بری میرسد
دفاع از صهیونیزم رو که چند پست قبل انجام دادی
این هم دفاع از بهائیت
البته تعجبی نداره
به هر حال مرکز بهائیت اسرائیله
بهایی ها سالهای سال قبل از تشکیل کشور اسراییل (شاید 50 سال یا حتی بیشتر) به آن منطقه رفتند و آنهم در اثر کوچ اجباری ناشی از تبعید ناخواسته بوده است. شما که عاشق تئوری های مزخرف توطئه هستی حداقل برای آنکه تئوری ات به اندازه بقیه عقایدت مسخره و متناقض نباشد حداقل تقدم و تاخر زمانی را رعایت کنید.
پیشنهاد من این است که از این پس بگویی: بهایی ها اسراییل را بوجود آوردند تا صهیونیست ها را بپروندند تا آنها هم بعدا بیایند ایران امل القرای اسلام را نابود کنند بدون آنکه دست خود بهایی ها به طور مستقیم و علنی در کار باشد.
حق الزحمه تئوری من فراموش نشود. میتوانی از محل بالاکشیدن ( مصادره ) اموال بهایی های شریفی که در ایران هستند پرداخت کنی
دوست عزیز حق مطلب را ادا کردی. متأسفانه من خودم ترجیح میدهم که چنین بی پروا جواب این متعصبان را ندهم تا که دستشان برای اذیت و آزار بیشتر احبا باز نشود، اما وقتی که جواب شما را به این همه چیز دان هیچی ندان دیدم، اقلا دلم خنک شد. درسته, حالا که در مسابقه توطئه بازی افتاده اند باز یک توطئه قشنگ یاد بگیرند و بنویسند. مؤیّد باشی
دوست عزیز،
هر دم از گنداب جمهوری اسلامی جنابعالی هم رائحه چندش آوری مانند کامنت جناب مهدی به مشام میرسد. اعدام ۲۰۰ بهایی بیگناه در کنار ۴۰۰۰ جوان رعنای ایران زمین، در سالهای مخوف دهه ۶۰، چهره کریه این حکومت خون آشام را به تصویر کشید. غارت اموال صدها خانواده بهایی در کنار فساد مالی و اداری که در عمق نسوج این رژیم جنایتکار ریشه دوانده، نیات وقیحانه گروه حاکم را از اسلام مداری نشان داده است.
اذیت و آزار، شکنجه و زندان صدها شهروند بهایی در گوشه کنار این سرزمین در راه آزادی عقیده و بیان ایشان را در کنار خیل عظیم رهروان راه سبز آزادی قرار داده است و تاریک اندیشانی چون تو که پیام آور کینه و نفرتید در مقابل خواست و آرزوی مردم قهرمان ایران ایستادهاید.
اولا که نمیشود از از اینکه در این سالها به طرز ناجوانمردانه ای به بهایی ها طلم شده نتیجه گرفت که پس باید با آنها کنار بیاییم و آنها را مثل برادرمان بدانیم. درست است که طلم کردن به آنها کار درستی نیست و من هم تایید نمیکنم اما معنی اش این نیست که آنها را همچون بقیه بدانیم و فرقی بین آنها و یک شیعه قایل نشویم. برای روشن تر شدن قضیه یک مثال میزنم: تصور کنید که شما یک محصولی را تولید میکنید (البته متوجه کنید که این یک مثال است و من دین را یک محصول نمیدانم) که اتفاقا خیلی هم مرغوب است و دارد گسترش میابد. حالا در این میان دشمن شما یا کسانی که از محصول خوب شما به خشم آمده اند. محصولی دیگر شبیه محصول شما و کپی شده از روی محصول شما تولید میکنند که نه تنها مرغوب نیست بلکه باعث چیزی است ضد محصول شما و چیزی است مانند یک سم برای مردم تا باعث شود هم شما بازارتان را از دست بدهید و هم مردم دیگر از آن محصول خوب بهره مند نشوند. اینجا کاری که شما میکنید مطمئنا این خواهد بود که شروع به اطلاع رسانی میکنید و سعی میکنید تا مردم را از فروش آن محصول نا مرغوب آگاه کنید و بگویید که این یک محصول مثل من و یا بقیه محصولات نیست بلکه یک سم مهلک برای جامعه است که در صورت فراگیری باعث نابودی همه میشود. اینجاست که حکومت هم به عنوان یک نهاد مهم و تاثیر گذار وارد میدان میشود و نه تنها مانع فروش آن محصول میشود بلکه دارندگان محصول فاسد را آگاه میکند از چیزی که دارند واز استفاده آن در ملا عام و یا تبلیغ آن برای دیگران را قدغن میکند چراکه حکومت علاوه بر اینکه باید محافط سلامت جامعه از هر لحاظ باشد.
آقای SAM
عجب اسم با مسمایی!
لطفآ برای روشن شدن اذهان، برخی از چیز هایی که نماد مرغوبیت شیعه و سم مهلک بودن بهائیان هست رو اسم ببرید که ما هم یاد بگیریم. من هم به سهم خودم کمک میکنم. علاوه بر صیغه و سنگسار و قطع دست و از کوه پرتاب کردن و چم از حدقه در آوردن و اعدام های گروهی ، این هم یک نشان کوچولو از مرغوبیت شیعه فقهی با مدرک:
http://www.youtube.com/watch?v=e3xeST5bTek
آقای موسوی در نظر دارند ایران رو به دوران طلایی “امام” خمینی بر گر دونند. وای بر ما.
آقای حمید عزیز !
در مورد حسن نظرتان راجع به اسم بنده از شما تشکر میکنم. باید گفت اسم شما هم خیلی مسما است!!
اما اثبات مرغوبیت شیعه به خودی خود نیازمند مباحث مفصلی است که فکر نکنم در این مجال کوچک فرصت آن باشد. اما در مورد مرغوبیت شیعه نزد مردم همین بس که سی سال پیش رای به جمهوری اسلامی دادند. هرچند که حکومت از اعتماد مردم سو استفاده کرد و به جای یک جمهوری اسلامی یک حکومت شبه دیکتاتوری غیر اسلامی درست کرد. اما با این وجود فکر نمیکنم که نظر اکثریت مردم نسبت به اسلام تغییری کرده باشد
دوست گرامی ،
اول ثابت کنید که مطاع شما اصلی تر و گرانبهاتر و مرغوبتره و اون یکی هم نامرغوب و سم و غیره؛ بعد مثال بزنید.
در مورد مطاع مرغوب این مردم هستند که تصمیم میگیرند که دوست دارند کدام دین دین رسمی مملکتشان باشد و یا اصلا دینی رسمی وجود داشته باشد یا نه. مردم ایران هم سی سال پیش اعلام کردند که یک حکومت دینی میخواهند و دین مورد نظرشان هم اسلام است (شاید بگویید الان وضع با سی سال پیش عوض شده اما متاسفانه بدلیل اینکه هیچ نظرسنجی معتیر دیگری به جز همان رفراندوم سی سال پیش موجود نیست من ترجیع میدهم اصل را بر همان رفراندوم بگذارم کما اینکه فکر میکنم هنوز هم اکثریت ایرانیان دین اسلام را قبول دارند.) حالا کاری با این ندارم که حکومت از این اعتماد مردم سو استفاده کرد یا نه اما این قضیه چیزی از موضوع اصلی که همان انتخاب دین اسلام توسط مردم است کم نمیکند
سم عزیز
استدلال شما مشابه استدلال همه جنایتکاران تاریخ است. با همین استدلال بود که مسیحیان و مسلمانان اولیه و مزدکیان و پروتستانها و شیعیان اولیه و صدها مورد مشابه دیگر در تاریخ در معرض فشار و نقض حقوق انسانی و حتی قتل عام قرار گرفتند . این استدلال از بن غلط و ستمگرانه است . هر انسان خود خواه و بی فکری چنین می اندیشد که عقیده خودش خوب است و عقیده دیگران فاسد و بعد به خود حق می دهد که به عقاید دیگران حمله کند .
نه دوست عزیز بنده این حرف را در مورد بقیه ادیان الهی نگفتم. بنده مشخصا راجع به بهاییت صحبت کردم که اصلا یک دین الهی نیست و یک چیز من در آوردی است که توسط یک فرد تحت حمایت انگلیس بوجود آمده (این یک جور توهم توطئه نیست بلکه کاملا بر اساس مدارک موجود است) و کاملا پیداست که انگلیس به منظور تضعیف اسلام و تفرقه افکنی میان مسلمانان اقدام به ایجاد آن کرده است. بنده مخالفتی با تبلیغ ادیان دیگر در یک جامعه اسلامی ندارم و اصلا موافق اینگونه بحث ها در یک جامعه هستم چراکه اساسا از دل چنین مباحثی است که مسلمانان هم به درک درست تری از دین خود میرسند و هم جامعه تبدیل به جامعه ای پویا میشود. اما بهاییت مقوله ای متفاوت است که نمونه ای جعلی از اسلام است که البته با طرح آن میان نخبگان جامعه مخالفتی ندارم اما تبلیغ آن را میان همه اقشار جامعه مضرر میدانم . به طور مثال آیا شما تبلیغ مواد مخدر و ایجاد فروشگاه هایی برای توزیع آن را صحیح میدانید ؟ آیا حکومت را موظف به جلوگیری از پخش آن نمیدانید ؟ بهاییت هم در یک جامعه اسلامی و حکومت اسلامی حکم مواد مخدر را دارد
آقای سم،
شما میگویید بهاییت یک چیز من در آوردی است که توسط یک فرد تحت حمایت انگلیس بوجود آمده (این یک جور توهم توطئه نیست بلکه کاملا بر اساس مدارک موجود است). بهاییان، این ها رو ۱۶۰ سال است که شنیده اند بدون اینکه هیچکس مدرکی بدهد. شما این مدارک رو لطفآ همین حالا با ما در میان بگذارید. فقط اول مدارکتان رو با جواب های این کتاب که با دلیل و مدرک آکادمیک (نه من در آوردی) این اتهامات رو رد میکنه مقایسه کنید که خودتون رو بیش از این شرمنده نکنید!! این رو یک جوان ۱۹ ساله بهایی نوشته! وقتی بهترین اتهامات شما رو یک جوان ۱۹ ساله بهایی با مدارک غیر قابل انکار رد میکنه، تکلیف خودتون رو بدونید!
http://brli.squarespace.com/storage/debunking-Persian.pdf
لحن شما لحنی توام با تحکم و تمسخر است و پیداست که نه در جستجوی حقیقت بلکه به دنبال اثبات خود و عقاید خود هستید حتی به قیمت تمسخر و تحکم و نگاه عاقل اندر سفیه. اینگونه مباحث نه سودی به بنده خواهد رساند و نه شما که از پیش خود را عاقل برتر میدانید. برایتان آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم کمی در لحن صحبت تان تجدید نظر نمایید. خداحافظ
آقای سم
بنده با احترام میپرسم: آیا برای اتهام وا بستگی بهاییان به انگلیس یا روسیه مدارک مستندی دارد؟ اگر موجود هست، میشود که با ما هم در میان بگذارید؟ البته تاکید بر کلمه مستند است که منابع بی طرف از آن به عنوان مدرک علمی یاد کنند. من این کتابی رو که حمید ذکر کرد به قسمت روس وا انگلیسش نگاه کردم.(صفحات۲۱ – ۱۳) به نظر خیلی منطقی میاد. نظر شما چیه؟
سم عزیز
ادامه استدلال شما نیز مشابه استدلال همان کسانی است که شیعیان و پروتستانها و مزدکیان و مسیحیان و سایر اقلیتهای مذهبی را تحت ستم و آزار قرار می دادند. آنها هم عقاید متفاوت را مانند مواد مخدر می دانستند و پیروان آنرا مورد هجوم و حمله قرار می دادند.
خوشبختانه ایران عزیز ما در مدارج ترقی و مدنیت به سرعت در حال حرکت است و افکار عمومی مردم دیگر این تصورات جنون آمیز و خودخواهانه را در مورد دگر اندیشان بر نمی تابد.
با تقدیم احترام
علوی
یک نکته دیگر را هم باید اضافه کنم و آن اینست که بهائیان در بیش از یکصد و پنجاه کشور جهان ، جامعه های سازمند و پیشرو و مترقی خود را بنیان گذاشته اند و اکثر قریب به اتفاق این کشور ها بهائیان را جامعه ای مترقی و خیرخواه و خدمتگزار جامعه بشری شناخته اند و در همه امور به آنها آزادی داده اند. حتی عملکرد بهائیان در جمهوری اسلامی نیز نشان از خیر خواهی و سلامت نفس آنان دارد. تصورات مالیخولیائی ” سم ” تنها از ذهنی گوشه گیر که یا در پستو های حوزه علمیه قم از جهان بی خبر مانده و یا در سردابهای جهنمی زندانهای امنیتی به شکنجه بهائیان مشغول است ، مایه می گیرد. بجز این دو نکبت سرا ، جای دیگری را نمی توان یافت که اندیشه های ” سم ” در آن خریدار داشته باشد.
SAM گرامی، ما در دنیایی زندگی می کنیم که پلورالیسم را ارزش می داند، تنوع را عامل زیبایی و بقای دنیا و البته آزادی عقیده را از جمله حقوق اساسی همه انسان ها. آن وقت شما به تک فکری و دیکته کردن یک فکر و تقلید و تعصب استناد می کنید و به خیال خود نقض حقوق بهائی ها را توجیح می کنید؟ اگر ما بخواهیم با وجود تنوع عقاید و فرهنگ ها با احترام به هم و کنار هم زندگی کنیم و کشورمان را بسازیم کی را باید ببینیم؟
شما را ارجاع میدهم به پاسخی که برای نوشته دوستمان علوی نوشتم.
اما چند نکته :
۱- گفته اید «در دنیایی زندگی میکنیم که …» و از آن نتیجه گرفته اید که چون من خلاف اش را گفته ام (هرچند به نظرم خیلی هم خلاف آنها نیست) پس من در ضلالت آشکار به سر میبرم. اینجا لازم به ذکر است که بشریت از ابتدای خلقتش تا کنون اشتباهات زیادی کرده و مسائل زیادی را درست میپنداشته که بعد از مدت ها متوجه نادرست بودن شان شده و چه بسا هم اکنون هم مسائل زیادی به عنوان ارزش در جوامع غربی مطزح شده باشد که سالها بعد بشریت متوجه غلط بودنشان بشود. پس نمی شود از اینکه دنیا یک چیزی را درست میداند نتیجه گرفت که پس همان کار درست است و ما به تبع از آن باید از آنها پیروی کنیم و اگر تبعیت نکنیم دچار خسران شده ایم.
هرچند همانطور که بنده در پاسخ به آقا یا خانم علوی متذکر شدم بنده مخالف تنوع و تضارب آرا در جوامع و بالاخص جوامع اسلامی نیستم و اتفاقا آن را باعث پویایی جامعه میدانم اما در مورد بهاییت همانطور که به ایشان گفتم وضعیت متفاوت است که میتوانید در همان پاسخ دلیلش را بخوانید
پس با این حساب شما، اسلام هم کپی از مسیحیت و یهودیت است، پس آنها هم باید با مسلمانان همانطور رفتار کنند؟! نه! دین هر کس به خودش مربوط است.
رجوع کنید به پاسخی که برای بقیه دوستان نوشته ام.
اما در مورد جمله دین هرکس به خودش مربوط است من یک سوال دارم:
آیا به نظر شما سلامتی هرکس مربوط به خودش نیست ؟ جوابتان به احتمال قریب به یقین مثبت خواهد بود. بله سلامتی هرکس مربوط به خودش است اما آیا من میتوانم با استفاده از این گذاره نتیجه بگیرم که پس حکومت حق ندارد جلری مواد مخدر در جامعه را بگیرد ! چرا ؟ چونکه سلامتی هرکس مربوط به خودش است و به همین دلیل حکومت حق دخالت در مسائل شخصی مردم را ندارد !! من مخالف آزادی بیان نیستم اما هر آزادی نیازمند نظارتی است
به یک چیز دقت نکردی سم یا نادیده اش گرفتی:آن سه روحانی آموزش دیده انجمن حجتیه آنقدرها بی اطلاع از اصول شیعه نبوده اند همین طور آنقدرها ساده. این طور که توبین جنس مرغوب و نامرغوب فرق می گذاری که انگار اظهر من الشمس است لابد فکر هر آدم عادی هم به همین نتیجه می رسد. پس به من بگو چرا برای دو تن از آنها اتفاقی غیر از آنچه باید افتاد؟شاید حجتیه هم جنس نامرغوب دیگری ست و گمراه به بار می آورد…
در ضمن وقتی می خواهی به رفراندوم 57 ارجاع بدهی به اطرافت هم نگاهکی بینداز.من مسلمان زاده ام و اعتقادی به اسلام ندارم و از این دست اطراف خودم بسیار می بینم.
دوست عزیز شما با تفکرات و عقاید بهاییان چقدر آشنایی دارید که انرا سم مهلک می دانید
شما در مورد شکل گیری آن چقدر اطلاعات دارید ؟ با محمدعلی باب چقدر آشنایی دارید ؟
آقای سم،
من انقدر آشنایی با باب دارم که حد اقل اسمش را بدونم. شما که باب و بهاءالله رو تحقیق کرده اید، اسم او علی-محمد باب بود نه محمد علی. سالی که نکوست از بهارش پیداست. لابد با همین دقت کتاب های بابیان و بهاییان رو هم خونده اید!
ر.ک آخرین پاسخ به شما
کدام مرجع، به چه حقی و با چه حسابی تصمیم میگیرد که فلان عقیده باعث تخریب یا مسمومیت جامعه میشود؟ تمام شواهد و قراین نشان میدهد بخش بزرگی از بدبختی ها و نکبتی که مردم و کشور ما را فرا گرفته از همین مذهب شیعه اثنی عشری مرغوب ناشی می شود. حالا فرض کنید سایه شوم جمهوری اسلامی برچیده شد و مردم متفق القول به این نتیجه رسیدند که تشیع موجب مسمومیت جامعه بوده است. در این شرایط خود شما انتظار دارید دیگران با عقاید ظاله تان چگونه برخورد کنند؟
محمود جان نتیجه گیری نوشته ات به نظر می رسد که حدس من را نقض می کند ولی چرا فقط بهاییت را دست ساز می دانی؟ یعنی بقیه به واقع فرستاده اند؟ یعنی در دین شریف اسلام مخالف خوان به قدر کافی نبوده؟ ابوالحکم عموی دانشمند پیامبر مکرم اسلام به خوبی متوجه دست ساز بودن دین مبین شد و مرتب به برادرزاده ش هم گوشزد می کرد با همان دو سه سوال ساده مدنظر شما. اینکه تاریخ اسم وی را به ابوجهل عوض کرده تغییری در مخالفت طولانی و دایمی آگاهان از دست ساز بودن اسلام نمی دهد. کاش لااقل می نوشتی که فقط بهاییت را دست ساز نمی دانی.
موفق باشی
عزیزجان فکر می کنم در متن به صراحت توضیح داده شده
دوباره متن را خواندم. سپاسگذارم.
ممنون.فوق العاده بود.
مركز جهاني بهايي در اسراييله.خوب نيازي نيست كه براي بار ده هزارم توضيح داده بشود كه پيامبر آيين بهايي خيلي قبل تر از تشكيل كشور اسراييل در آنجا سرگون بودند.و بعد در همانجا صعود كردند و دفن شده اند.عزيز دل يكم چشماتو باز كن
http://negahedigar9.blogfa.com/post-98.aspx
http://negahedigar9.blogfa.com/post-95.aspx
با سپاس از دید باز و فارغ از تعصب صاحب بلاگ در حوزه حقوق بشری. امیدوار هستم اعضا جنبش سبز این دو یادداشت بالا از حقیر را نیز بخوانند. زیربنای ایدئولوژیک بهائی ستیزی بینش و طرح مطرح شده در دین بهائی است.
محمود عزیز، درود به شرف و وجدان پاک تو. به اون هموطنی که هنوز اسیر تهمت های زد بهایی آخوند هاست پیشنهاد میکنم که کمی هم مستقل برای خودشان فکر کنند و تاریخ اون زمان رو بخونند و برای خودشون تصمیم بگیرند. خلاصه اینکه دو سلطان مسلمان ناصر الدین شاه قاجار و سلطان عبد العزیزعثمانی بها الله رو به به فلسطین اون زمان فرستادند تا شاید او و آیینش در سکوت خاموش شوند، که نشد. صهیونیسم سالها پس از فوت بها الله بوجود آمد.اسراییل هم حدود ۵۰ سال بعد. انشالله انتظار ندارید که ۵۰ سال بعد از فوت شخصی، ایشان رو از قبر خارج کرده به سر زمین مادری بر گردانند تا حمل بر خیانت و همکاری با صهیونیسم نشود. اگر هم چنین انتظاری دارید لطفآ اول با مقامات جمهوری اسلامی صحبت کنید که ببینید جایی برای موسسس “فرقه ضاله بهائیت” در سر زمینی که حتی سنی های عزیز ما اجازه ساختن یک مسجد در پایتخت آنرا ندارند وجود دارد یا خیر. اگر دارد به بهاییان ایران بگوئید تا نه فقط زندگان بلکه مردگان آنها در قبرستان ها هم احساس آرامش کنند. اگر دنبال حقیقت هستید، یک نگاهی هم به این مطلب بکنید:
http://brli.squarespace.com/storage/debunking-Persian.pdf
http://brli.squarespace.com/storage/debunking.pdf
سلام محمود خان،
شجاعت تو قابل تحسین است، تبریک میگم بهت و رشک میبرم به این شجاعت.
به عنوان به یک بهایی که سالها در ایران زندگی کرد (۲۴ سال) و چند سالی هم خارج از کشور، برام خیلی ارزشمنده که ببینم یه نفر غیر از همکیشان من هم درد من رو دیده و سعی کرده حسّ کرده.
شرمنده نباش، امیدوار باش که روزی ایران رو برای همهٔ ایرانیان داشته باشیم. با هر عقیده و تفکری، و اخیرا هم باید بگیم با هر مدل مویی، که هر دم از این باغ بری میرسد.
شاد زی و سربلند.
من مطالب شما رو همیشه می خونم ولی این دفعه اوله که نظر میدم. من هم مثل وضع شما رو داشتم و از بهای ها به جز کتاب بهاییگری احمد کسروی و یه چند تا مطلب در مورد فساد اخلاقی عجیب و غریب اونها که معلم های دینی مدرسه و اساتید معارف دانشگاه میگفتند که مثلا توی مهمونیها زنها شون رو قرعه کشی می کنند و از این شر و ور ها که خودت میدونی. تا اینکه اومدم استرالیا و اینجا با خیلی هاشون آشنا شدم. من فقط می تونم بگم الان فقط در برابر رفتار حیوانی که ما با این بیچاره ها داشتیم احساس شرم میکنم. همین که نمی دونستیم چه بلاهایی سرشون اوردن خودش شرم آوره. من به هیچ مذهبی اعتقاد ندارم و تنها به حقوق برابر انسانها باور دارم و از این زاویه به مسائل نگاه میکنم. خجالت آورترین قسمت داستان اینه که اینها اصلا آدم های سیاسی نبودند و کار سیاسی کردن توی دین بهایی نهی شده و حتی یه تفنگ بادی هم توی خونه هاشون نبوده ولی خیلی هاشون اعدام، شکنجه و زندانی شدند و اموالشون مصادره شده. خانواده ای رو میشناسم که پسر هفده سالشون توی همین مشهد شما اعدام شده و پدرش فردای اعدام پسرش فوت کرده و یکی از دخترهاشون هم مدت زیای شکنجه شده که سه سال بعد که با مادر و خواهر های کوچیکشون با شتر (بعد از مصادره خانه و تمام دارایشون) از ایران فرار کردن اینجا در اثر بیماریهای ناشی از شکنجه فوت کرده. همه اینها با توجه به این نکته شرم آوره که این خانواده اصلا نمی دونسته سیاست یعنی چی! من اصلا نمی تونم تصور کنم که یکی بیاد مادرم رو از خونش بزور بیرون کنه. میگن خیلی از مردم آلمان اصلا نمی دونستن که کوره های آدم سوزی دارن و بعد از جنگ فهمیدن وتا مدتها سرشون رو از خجالت بالا نمی آوردن. متاسفانه اکثر این به اصطلاح ادم های روشنفکر ما هم وقتی اسم بهایی ها میشه و یا باهاشون بحث میکنن اول یه چند تا فحش به مقدساتشون میدن و بعد هم با یه ژست روشنفکری میخوان ثابت کنن که این دین ساخته انگلیس و یهودی هاست و طبیعتا هر بلایی هم تا قرن ها سرشون بیاد حقشونه!! من واقعا خیلی از مردم خودمون رو درک نمی کنم و این قساوتشون رو نمی فهمم. به فرض یا اصلا به یقین همه این دین تقلبی و قلابی باشه تقصیر اون بچه ای که توی دهات مشهد و ساری و سمنان، صد سال بعد از عبد البها از والدین بهایی به دنیا اومده چیه! حق کی رو خورده! تاوون چی رو باید پس بده! من خودم به شخصه دین بهایی رو مثل بقیه ادیان قبول ندارم و هر وقت بحث تخصصی دینی باشه نکات غیر عقلانی اون رو مثل بقیه ادیان میگم ولی قبل از شروع بحث با اون بهایی هایی که اهل بحث کردن هستن، اول یه معذرت خواهی و اظهار شرمندگی از رفتار غیر انسانی که با اونها شده میکنم و میگم که این اشکالاتی که من به دینشون میگیرم یه بحث صرفا کلامیه و از نظر من دین و اعتقادات انسان هیچ حقی رو نباید ازش بگیره و یا برعکس هیچ حق اضافی نباید بهش بده. اما محمود جان باور کن که همین مسائل ساده و پیش پا افتاده رو که توی همه دنیا مردم میفهمن، خیلی از ماها نمی فهمیم. البته اینم بگم که به خاطر این ظلم فراوانی که در حق اونها شده، خیلی دل خوشی از ماها ندارن و از بقیه ایرانیها فاصله میگیرن و توی برنامه های خودشون هستن که من این رفتار رو واکنشی می دونم و بهشون حق میدم. خلاصه کلام اینکه من سر این مسئله معذرت خواهی خیلی حساسم و این مورد رو خیلی مهم میدونم و تا وقتی از این زاویه انسانی به این مسئله (و مسائل مشابه) نگاه نشه ما به هیچ جا نمی رسیم و این نکته (دیدگاه انسانی) مهمترین تفاوت کشورهای جهان اول با کشورهای عقب مانده هست. موفق باشید
باورش براي من سخت است كه جايي كه سخن از سوختن خانه هاست كسي از جنس مرغوب نامرغوب سخن ميراند. تشخيص مرغوبيت يك ايين با كيست؟! با كساني كه به جوانان درزندانها تجاوز ميكنند؟! اكر إز كسي كه نه اسلام و نه بهاييت را ميشناسد ببرسيد كدام مرغوبتر است، انكه شكنجه و تجاوز و قتل و دروغ را روا ميدارد يا انكه صلح و مدارا را ترويج ميكند؟! قضاوت با خوانندكان
از بعضی از این جوابها آدم احساس درموندگی میکنه به خدا. بابا بنی آدم که هستن؟ چرا برادر ندونیمشون؟ عجب.
مرسی محمود عزیز که به جای مصلحت به اخلاق بیشتر اهمیت دادی.
من دوستان بهایی زیاد دارم اما چند تایی خیلی نزدیک هستن. به خدا تو این همه سال یک عمل غیر اخلاقی ازشون ندیدم. نمیگم همهشون خوبن که خوب و بد در هر جا هست اما واقعا” آدمهای درست و خوبی هستند در مجموع. چیزی که به دفعات در مسلمانها با تمام ادعاشون ندیدم. حالا گذشته از مذهب انسانیت باید برامون حرف اول رو بزنه.
یادمه کوچک که بودم دوستان مدرسهام که دو خواهر بهایی بودن نهار اومدن خونهمون. مادر بزرگام هم اونجا بود. وقتی رفتن خونهشون مادربزرگام گفت پاشو برو بده این بشقابها رو آب بکشن! من حدود یازده سالام بود، باور کن از غصه این حرف مادربزرگ میخواستم بمیرم. البته اون که پیر بود و سنتی و با تحصیلات مکتبی. یعنی امروز هم ما باید مثل اون فکر کنیم؟
دوست عزیز، اول برایتان بگویم که من نه بهایی ام و نه مسلمان و نه مخالفتی با هیچ دینی دارم نه موافقتی. آنچه می نویسم صرفا از این جهت است که این آتش زدن در حوالی شهر من اتفاق افتاده و خبر را چنان تحریف شده منتشر کردند که من سراسیمه به ایران و خانه ی پدری زنگ زدم تا جریان را بدانم.
من هم مثل شما، و خیلی های دیگر که خبر را خواندند، بر این گمان بودم که خانه های بهاییان را بر سرشان خراب کرده و یا نابهنگام و بی خبر به آتش کشیده اند. در متن خبر آمده بود که “این روزها از هر خانه ای صدای شیون و گریه بلند است” و طبعا من که در ساری بزرگ شده ام سخت متعجب بودم. چرا که ساری دقیقا به علت فرهنگ باز و بالای ساکنانش مامن خوبی برای بهاییان بوده است. من در تمام سال های سکونتم در ساری، از تولد تا 25 سالگی، دوستان بسیاری داشتم که بهایی بودند. خانواده های بسیاری از بهاییان را می شناختم که با ما یا با دوستانمان در رفت و آمد بودند. پزشکان بهایی ای را می شناختم که خودمان یا دوستانمان بیمارشان بودیم. نه کسی می گفت آن ها نجسند نه کسی ظرف ها را پس از رفتنشان آب می کشید نه کسی از ایشان دوری می کرد. شنیدن این خبر و این اتفاق در آن منطقه واقعا حیرت انگیز بود.
اما اصل خبر را که شنیدم از این همه تحریف خبری متحیر ماندم. بهاییانی که صاحب آن خانه ها بودند، بیش از سی سال بود که در آن روستا زندگی نمی کردند و ساکن ساری یا شهرهای دیگر بوده اند. هر سال تنها در زمان برداشت محصول چند روزی به آنجا می رفته اند. گویا مسوولان روستا بارها به اینان تذکر داده اند که خانه های خالی متروکه شده اند و اگر فکری به حال خانه ها نشود، مجبور به تخریب خواهند بود. این طور که خودشان در خبرهای تکمیلی گفته اند “برای پیش گیری از تخریب به دادگستری هم مراجعه کرده اند”، این مشخص می کند که از پیش باخبر بوده اند.
قطعا من نمی گویم که آتش زدن خانه های متروکه ای که صاحبانشان هنوز زنده اند، کار درستی است، اما قطعا اصل ماجرا به این شکل که منتشر شده، نبوده است. من نمی گویم که شرمنده ی تمام آزارهایی که بهاییان این سال ها دیده اند نباشیم، اما قطعا در این یک مورد که به شهر و همشهریان من مربوط می شود، کسانی که سالها بهاییان را در میان خود پذیرفته و با آنان به خوبی برخورد کرده اند، نمی توانم تحریف خبر را به خاطر “مظلوم نمایی” ندیده بگیرم.
رنجنامه یوسفعی احمدی، از اهالی روستای ایول
http://khabarnavard.blogspot.com/2010/07/blog-post_05.html
ای ولله. آبروی هر چی مشهدی بود خریدی. هستم باهات.
درود به همه روشنفکران. من همه دیدگاه ها رو خوندم. به غیر از بعضی از متعصبان که با تعصبشون باعث از بین بردن دین و اعتقادات خودشون میشه نظرات همه خوندنی بود. من سوالم از خودم اینه که همه ما انسانها چه هدف مشترکی داریم؟ چرا همیشه به دنبال اجتماع میگردیم؟ چرا نمیتونیم تنها زندگی کنیم؟ مگه روح خداوند که در درون همه ما انسانهاست نمیخواد که ما به یک اتحاد برسیم، که همه با هم خوب باشیم ، با هر اعتقاد و مذهبی که داریم؟ این همه پیامبر اومدند که چی رو به ما بفهمونند؟ آیا اومدنند که با ادیان مختلف بین آدما تفرقه بندازند ؟ مگه اونا فرستاده های خدا نیستند؟ چرا فرقه هایی مثل آلت پرستها ( ببخشید) تو هند با عقایدی که دارند دعاهاشون مستجاب میشه ولی ما با ادعا هایی که داریم همیشه دست به دامن بنده های خداییم به جای خدا ، و بازم طلبکار خدا میشیم که چرا دعاهامون مستجاب نمیشه؟ عیسی، موسی ، یحود ، زرتشت، کریشنا ، بودا ، بهاالله ، باب و همه کسانی که خودشون رو پیام رسان خدا معرفی کردنند و همه روشن فکرانی که توی دنیا هستند از قبیل خودتون ( آره همین شماهایی رو میگم که نظر مینویسید) ، فقط هدفشون و هدفمون و هدفتون اجتماع و اتحاد روح های درونمون هست که همون شکل دهنده خدایی پر قدرته که همه رو دوست داره. یک مثال شفافش اینه که وقتی یه مرد با یه زن ازدواج میکنند کامل میشند و از عشقشون نسبت به هم به جنین هم زندگی میبخشند. ما انسانها هم اگه همه با هم باشیم و یا لااقل از دور هم همدیگه رو دوست داشته باشیم و به اعتقادات هم احترام بذاریم به همدیگه و به دنیا زندگی میبخشیم… از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ؟ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم. درود به روح های پاک درونتون
مهروش عزیز آیا اطلاع دارید که چرا بهاییان این روستا با داشتن زمین که می فرمایید در سال چند روزی به این روستا می آمده اند سی سال قبل روستا را ترک کرده اند؟ لطفا حقایق را مخفی نکنید. این خانواده ها سی سال قبل از این روستا اخراج شده اند.
درود بر محمود بزرگوار که شجاعت بیان افکار و اعتقاداتش را دارد.
خانم مهروش ساروی
(۱) فرمودید «آصل خبررا که شنیدم ازاین همه تحریف متحیر ماندم». راستی نفرمودید که «اصل خبر» را از کجا و که شنیدید؟ از کسانی که خانهها را تخریب کردند؟ از بخشدار کیاسر، که به بهائیان اطمینان داد که مشکلی پیش نخواهد آمد ولی بعد از زیر مسئولیت شانه خالی کرد؟ از اطلاعات ساری که خود مسئول دستگیری فلهای زنان و مردان، و حتی نوجوانان بهایی و ارعاب خانوادهها و ایجاد فضای پلیسی و ترس و هراس دائمی در جامعه بهایی استان است؟ از که شنیدید؟
راستی شما که با «اصل»اخبار در رابطهاید، یک زحمتی بکشید و اصل خبر زیر را در بیاورید تا ما به جمهوری اسلامی و مردم مهمان نواز ساری هی تهمت ظلم و ستم نزنیم:موضوع حراج قبرستان بهاییان روستای ایول:
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-51050
حال که صحبت از تحریف حقیقت به میان آوردید، بگذارید که چند کلمه از تحریف حقیقت هم بگویم: این که فرمودید«بهاییانی که صاحب آن خانه ها بودند، بیش از سی سال بود که در آن روستا زندگی نمی کردند» نوع تحریف حقیقت است. حقیقت این است که در تابستان ۱۳۶۲ مردم با غیرت ایول کندس بن و احمد آباد، همانها که «بهاییان را در میان خود پذیرفته بودند» حدود ۳۰ تا ۳۵ خانواده بهایی این آبادی ها را از خانههایشان بیرون کردند. نه به کودکان صغیر رحم کردند و به پیران سالخورده. عدهای را به پشت تراکتورها بستند و در محل گرداندند تا رسم مهمان نوازی از نوع ساروی یادشان دهند. مقاله زیرمیتواند به شما کمک کند
http://domjonbanak.blogspot.com/2008/09/blog-post_19.html
داستان تکان دهنده دیگراز سنگدلی مردم مهربان اطراف ساری، که بهاییان را در میان خود پذیرفته بودند:
http://www.radiozamaaneh.com/friday/2008/09/post_147.html
فرزند این بهایی به آتش کشیده شده را چند بار در منزلمان ملاقات کردم. مردی بود خوش قیافه و باسواد. آنچه از او در ذهن دارم تصاویر زجر و شکنجههای وارد بر مادر و خانواده اش بود که با آه و اشک تعریف میکرد.
فرمودید «گویا مسوولان روستا بارها به اینان تذکر داده اند که خانه های خالی متروکه شده اند و اگر فکری به حال خانه ها نشود، مجبور به تخریب خواهند بود.» در اینجا هم شما فاعل جمله را حذف فرمودید «خانه ها مجبور به تخریب خواهد بود» راستش این تحریف کوچک به قیمت تحریف دستور زبان فارسی هم تموم شد. این جمله متاسفانه خالیبندی دیگری است برای تطهیر دست چپاولگران. حد اقل قربانیان این فاجعه میگویند که بخشداری کیاسر به آنها اطمینان داده بود که این شایعه دروغ است و اتفاقی برای مایملک آنها نخواهد افتاد.
http://khabarnavard.blogspot.com/2010/06/50.html
حتما داستان را از زبان یکی از قربانیان هم شنیدید، شاید شما آنرا «اصل خبر ندانید» ولی برای سایرین شاید جالب باشد
http://www.youtube.com/watch?v=VhCdZnGEGa0
و انتها هم شعر ناتالی، از بهائیان ایولی ساکن ساری در رثای خانه پدری
ای خانه های خوب
ای سنگ ها و چوب
ای خشت های خام
ای پرکشیده بام
ویرانه ای ولی
آباد من سلام!
ای خانه چون شدی؟
کی سرنگون شدی؟
دورت بگردم، آه !
غرقاب خون شدی
ای سرپناه مهر !
ای رفته تا سپهر !
ای سرزمین مام !
ای روح بی کلام !
رفتی ولی بدان ،
دیوار تو هنوز
در خشت جان ماست
ویرانه های تو
گویای بی صداست
ای خانه گفته اند
باید چو ما شوید
یا ترک سر کنید
یا زین سرا روید
ای خانه شرمم است
در عصر اتحاد
در قرن ارتباط
با ما چنین کنند
این فکر بسته را
در پای دین کنند
ای خانه ها چه سود!؟
حتی اگر جویی
حرف عقیده بود
در تو چرا چنین
آتش کشیده اند !
الوار بسته را
از هم دریده اند !؟
این بازوان جهل
گاهی که می شود
در خویش پرغرور
پا می زند به عقل
رو می کند به زور
ای خانه ها چه سود !؟
ای خانه ها چه سود !؟
ای خانه ها شما
این سال های سخت
از دوری و فراق
از درد این نفاق
سختی کشیده اید
لب ها گزیده اید
بر رنج هجر ما
خود مرهمی نبود
زخمی به بسترت
این درد کهنه بود
دیگر مرا دل
جان کندنت نبود
ای خانه وا شدی
از دیدن ستم
دیگر رها شدی
ای خانه یادت هست
کنج تراس تو
یک جفت چلچله
پر برد و لانه کرد
زان پس پدر بزرگ
بر کودکان خویش
انذار می نمود
اینجا پرنده ای
کاشانه کرده است
کوچکترین ستم
نفرین خانه است !
زان لانه جوجه ها
رفتند و آمدند
آن خانه را هنوز
پروانه می شدند،
ای خانه کودکان
اکنون جوان شدند
اما چو جوجه ها
بی خانمان شدند
نفرین خانه را
هرگز ندیده ام
کاش از پدر بزرگ
پرسیده بوده ایم !
ای خانه ها اگر
پاهایتان شکست
آن خشت ها و چوب
از یکدگر گسست
الوار تو هنوز
بر شانه های ماست
دیوار تو بلند
در پای ما بناست
ای خانه درد تو
دیگر گواه ماست !
رفتی ، بدان خدا
هردم پناه ماست !
در دیدگان روز
ای خانه برفروز
تا روشنای صبح
آرامتر بسوز
ای خانه زنده ای
با خشت اگر که نه
در خون ما هنوز !!
بی نظیر بود. شعر ی به این جان داری نمی تواند از دل یک مظلوم نما جوشیده باشد! من شعر را می شناسم
سلام محمود خان
نوشتاری بسیار زیبا و جسورانه بود در این وانفسای تیره و تار زندگی. شاید نکته مهمی که بایستی در ابتدا آن را بیان کرد این باشد که انسان ها ورای تفکر و گرایش های مذهبی و اعتقادهای درونی شان انسان اند و لاجرم بایستی که از حقوق انسانی یک سان همانند سایرین برخوردار باشند. چنان که شیخ خرقانی بزرگ می فرماید: “هر که به این خانه درآید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید، که هر که نزد حضرت حق به جانی ارزد، البته که نزد ابولحسن به نانی ارزد” و این یعنی این که وقتی صحبت از حقوق انسانی می شود، بر چسب هایی مانند بهایی، شیعه، سنی و … بی مورد و بی معنی است. حقوقی که هیچ انسان دیگری نبایستی به خود اجازه دهد آن را از دیگری بگیرد و یا آن را ملک طلق خود و گروه خود بداند.
آفرین محمود!
سال ۱۳۶۲ رفته بودیم نزدیک باغی در جنوب غرب شیراز، کنار یک تعمیرگاه ماشین های سنگین. تعمیرکار گفت که تعدادی بهایی را اینجا خاک کرده اند. گویا اعدامشان کرده بودند. هر از گاهی یاد آن باغ می افتم.
تعدادی از بهایی ها را هم همان هفته های اول انقلاب کشته بودند.
در مدرسه همکلاسی هایی داشتم که با بهایی ها رفتاری واقعا زشت داشتند. محرومیتشان از رفتن به دانشگاه دردناک بود. تحقیر بوسیله معلم های احمق دینی…نجس خوانده شدن…
سلام. آقای فرجامی عزیز! من البته بر خلاف شما تا دلت بخواهد در باره بهاییان مطلب خوانده ام و تا دلت هم بخواهد دوست و آشنا و حتی فامیل بهایی دارم. اما اگر زمانی خواستی با لب کلام «پلورالیسم» در بین جامعه مذهبی و سنتی آشنا شوی توصیه می کنم کتاب جیبی«گفتار خوش یارقلی» نوشته علامه «محلاتی» را بخوان . انتشارات فراهانی . نمی دانم ایران هستی یا نه ولی فقط کتابخانه مرعشی در قم دارد. یا حق
دسترسی به این کتاب ندارم. لطفا اگر می شود درباره ان توضیح بیشتر بدهید. عنوانش که جذاب است.
ممنون محمود جان که شجاعت حرف دل زدن را داری ؛ همین شجاعت، در ایران امروز، فضیلت است.
من 30 سال در این آب و خاک که می پرستمش و مردمش که قرنها زیر این آسمان و فرهنگ و تاریخ ودرد و شادی و مشترک زیسته اند، نفس کشیده ام.
به هر مرحله ای از زندگی که رسیدم بک حقوق دیگر از من گرفته شد و این ” من” نمادی از کودکی بهایی ست که در ایران زاده می شود و می بالد. در کودکی در پی پدرم بودند و او آواره . درست نمی دیدمش. چندین بار به خانه مان ریختند . در مدرسه دوستان خوبی داشتم و کودکی را در کنارشان به شیرین ترین شکل تجربه کردم اما سر کلاسهای تاریخ و دینی و زنگ پرورشی از تیرهای زهرآگین معلم و مدیر و ناظم در امان نبودم.
کلاس چهارم دبستان به خاطر اعتقادم از مدرسه اخراج شدم و کلاس پنجم سر امتحانات ثلث دوم گفتند نمی توانی اینجا درس بخوانی چون بهایی هستی. کار مادرم شده بود مرتب به اداره آموزش و پرورش برود و از این اتاق به آن اتاق شوت شود.
دبیرستان با وجود معدل خوبم اجازه ندادند در مدرسه نمونه درس بخوانم آن هم با تحقیری که حسش می کردم.
بعد هم که اجازه نداشتیم به دانشگاه رویم. همان سال که وارد دانشگاه بهایی شدم، نیروهای امنیتی حمله کردند و هرچه کامپیوتر و میکروسکوپ و وسایل آزمایشگاهی بود به تاراج بردند، اساتید را دستگیر کردند و خانه ها را زیر و رو. موسسه کوچکی را هم که گاهی در آن کلاس تشکیل می شد پلمپ کردند.
اما درس من تمام شد. درسی که تنها برای فهم حقایق موجود در این دنیا خوانده می شد زیرا مدرکی در کار نبود.
آرزویم بود که معلم شوم و نویسنده اما اینجا هم راهم ندادند.
هر بار که حس نفرت می خواست به من روی آورد، باورهایم مرا باز می داشت. هر بار که فکر می کردم مگر من و هم کیشانم جز به آبادانی ایران فکر دیگری می کنیم و این مال پرستان و نان به نرخ روز خواران، ما را از هر حقوقی محروم کردند، باز به یادم می آمد که از کودکی مادرم زمزمه کرده بود و آموخته بودم:”در مقابل اذيّت و جفا نهايت وفا مجری داريد و در موارد ظهور بغضا به نهايت صفا معامله کنيد سهم و سنان را سينه ئی مانند آئينه هدف نمائيد و طعن و شتم و لعن را به کمال محبّت مقابلی کنيد “(عبدالبها)
من هم انسانم با تمام احساسات طبیعیش. ظلم مسئولان ایران چیزی نیست که کسی بخواهد انکارش کند تا بهاییان ” مظلوم نما” معرفی شوند. اما مردم ایران همیشه در قلب منند اگر آگاه یا نا آگاه ؛ که نا آگاهی بلای جان این مرز و بوم است و ریشه نفاق و جدایی.
این یک رنج نامه نیست زیرا که تمام این سی سال گرچه گاه با اشک و حسرت گذشت، اما لبریز از امید و سرور و فکر خدمتی به ایران و ایرانیان بوده.
آباد باش ای ایران
آزاد باش ای ایران
نگار عزیز، تو را از دور در آغوش میکشم و کاش میتوانستم درد التیام ناپذیر تو را کمی مرهم نهم. قلب ما به خاطر عشق بها در ارتباط است، و قطرههای اشکت را گوهرهای گران بها میدانم که هیچ گاه بی حاصل به زمین نیفتادند، بلکه هر کدامشان را فرشتگان ملأ` اعلی جمع کرده تا رودی شوند و ریشه امر را آبیاری کنند.
کاوه
محمودخان
ازاینکه ایران فرزندانی چون شما دارد به آینده اش امیدوار تر می شوم.
کتابی که آقا یا خانم “میم مثل میرحسین” به شما معرفی کردند یک ردّیه بهایی ستیزانه است که فرق اصلی اش با بقیه ردیه ها این است که به شکل گفت و گو نوشته شد و نویسنده درآن تا توانسته بهایی ها را دغلباز و نادرست و نادان جلوه داده.
برداشت من این است که “میم مثل میرحسین” تعصب شدید ضد بهایی خودش رابا معرفی این کتاب به عنوان “لب کلام پلورالیسم” نشان داد.
قبل ازسلام! هم تیترت؛ هم متنت؛ هم نثرت؛ هم شرحت؛ هم شکلت وهم محتوایت را دوست داشتم. حالا سلام. یا…هو
با سلامی دیگر و سپاس از لینکی که به نوشتهی من دادهای! و اضافه کنم که این نوشته را برای دوست بهاییام فرستادم.
عمو اروند عزیز،
نوشته شما را خواندم. بسیار زیبا و اثر گذار بود. این نوشته ها در آینده صفحهای از تاریخ غمانگیز میهنمان خواهد شد.
چندی پیش در دانشگاه UCLA به سخنرانی دکتر فیروز کاظم زاده استاد پیشین تاریخ دانشگاه یل و عضو پیشین محفل ملی بهاییان آمریکا رفته بودم. ایشان از فشارهای وارده بر جامعه بیدفاع بهاییان ایران سخن میگفت. در انتها نکتهای را یادآور شد که اگرچه میدانستم ولی یادآوری اش برایم جالب بود. ایشان گفت:
«…اگرچه بهاییان ایران مقاومت بینظیری میکنند، اما باید بیاد داشته باشیم که اگر بخاطر کمک، همدلی، و انسانیت بسیاری از اطرافیانشان نبود، این مقاومت غیر ممکن مینمود. کمک، همدلی و دلسوزی مسلمانانی که تحت بار عظیم تبلیغات منفی علیه بهاییان، همچنان با ما معامله میکنند، همچنان کارشان را به ما میسپارند، همچنان با ما رفت و آمد میکنند، و به ما قوت قلب میدهند. نباید انسانیت این انسانهای شریف را فراموش کنیم.»
به نظرم شما و محمود از این انسانهای شریف هستید.
سپاس از شما مسلمن همانطور خواهد شد که شما نوشتهاید. سکوت در برابر ظلمُ ظالم، همکاری و همدلی با ظالم است.
دیگر زمانی نیست که افترا و تهمتها بدون جواب و مصون بمانند. هر ادعأیی به سرعت برق توسط خواندهای دیگر بر رسی و موشکافی میشه و حقیقت و بطلان آن بیش از آنچه که فکر کنیم بر ملا میشه.
با سپاس از دوست عزیز طوبی که سریعا کتاب ردیه مورد ادعای میم مثل میرحسین را شناسأیی کردند دیگر کار را بر محمود عزیز ساده کرد تا که زحمت خواندن آن را به خود ندهد. تازه، خود میم مثل میرحسین هم گفته بود که این هر جایی پیدا نمیشه و فقط در فلان کتاب فروشی در قم هست که از همین جا پیدا بود کتاب از چه قماشی است. در گذشته هر بار کسی را ارجاع به خواندن کتابی میکردند تا آن شخص برود و آن را بخواند، دیگرانی که اطرافش بودند و این را میشنیدند یا میخواندند دیگر ذهنشان مسموم میشد و همین کافی بود که بشنوند که یک کتابی چنین چیزی گفته و آن را مسلم میشمردند، و امروز به برکت اینترنت به فوری میشود در یافت آیا این کتاب کیلویی بوده یا که یک نویسنده با شرف آن را نوشته.
کاوه
“در گذشته هر بار کسی را ارجاع به خواندن کتابی میکردند تا آن شخص برود و آن را بخواند، دیگرانی که اطرافش بودند و این را میشنیدند یا میخواندند دیگر ذهنشان مسموم میشد و همین کافی بود که بشنوند که یک کتابی چنین چیزی گفته و آن را مسلم میشمردند…” نکته بسیار درستی است.
سلام دوست عزيز
من سينا هستم از انگلستان
من قبلا در سايت آي طنز با مطالب شما آشنا شدم و پس از آن يكي از منابعي كه من هميشه مطالعه ميكنم سايت شماست . البته براي استفاده همه را سيو ميكنم. به نظر من بسيار زيبا و منطقي مينويسيد. افكار من دقيقا مثل خود شماست . البته شما مدل بسيار كاملتر و پيشرفته تر از من هستيد بدين دليل من خود را نيازمند استفاده از شما ميدانم.
البته حقير به لطف دموكراسي به اينترنت آزاد و پرسرعت دسترسي دارم و الحق كه در يك كلام نعمتيست ….
بگذريم. حقيقتا من خوشحالم كه شما در زندان نيستيد. و اميدوارم كه هميشه آزاد باشيد.
در مورد اين نوشته اتان بايد بگويم كه از قبل من نيز پس از آشنايي با نظريات مرحوم علامه فضل ا… و مرحوم ابوزيد قرآن شناس مصري مدت زياديست كه در فكر فرو رفته ام.
امروز كه مطالب شما را خواندم ديدم دست روي افكارم گذاشته ايد. واقعا خودم نميدانم در اين مورد گيج شده ام.
از شما خواهشمندم كه در صورت امكان كتابهايي در اين موارد كه نوشته ايد بمن معرفي كنيد.
البته من چندين ماه پيش كتاب كامل و بدون سانسور سينوهه پزشك فرعون را دانلود و بطور دقيق مطالعه كردم از همان زمان به فكر فرو رفتم و مطالعات زيادي انجام دادم. تا به امروز در فكر بودم كه مطالب جديد شما … و همچنان…
لطفا پاسخ مرا بدهيد و اميدوارم بازم بنويسيد…
درود بر شما محمود عزیز،
ضمن تشکر بسیار، معتقدم که برای اصلاح اوضاع ایران، یکی از اولین پیش نیازها آن است که ما مردم ایران خصلت انصاف را در خود پرورش دهیم، به چشم «خود» ببینیم و به گوش «خود» بشنویم و با قلب «خود» اطلاعات نامحدودی که دریافت می کنیم بسنجیم و به دور از حب و بغض نسبت به هر فرد یا گروهی قضاوت کنیم و تصمیم بگیریم. تبریک می گویم، افتخار می کنم به شما که این خصلت به وضوح در نوشته تان دیده می شود.
—————————————————————————-
بعضی نظرات مطرح شده در بالا، دین و عقاید شخصی انسان ها را مورد قضاوت قرار داده. بنا به اعتقادات بهائی، هر فرد انسانی سه رتبه دارد: جسمانی، انسانی و روحانی. اولی که مشخص است مربوط به جسم ماست که در آن با حیوان مشترکیم. دومی به وجه تمایز انسان و حیوان یعنی عقل و احساسات قلبی مربوط می شود. و سومی یعنی جنبهء روحانی آن طور که من متوجه شده ام وجهی از وجود ماست که حد اعلای ارتباط دنیای ما انسان ها را با پروردگارمان فراهم می کند. دین و اعتقاد به خدا و پیامبرانش به جنبهء سوم یعنی روحانی مربوط می شود. فکر می کنم وقتی صحبت از جامعه است و حقوق افراد در جامعه، تا در جامعه مان حقوق مربوط به مراتب پایین تر یعنی مراتب جسمانی و انسانی انسان ها را فراهم نکرده ایم، تا امکان شغل آزاد، تحصیلات آزاد، آرامش و امنیت فکری و احساسی را به انسان های جامعه مان نداده ایم، نمی توانیم در مورد حقوق روحانی افراد جامعه و این که چه بلایی بر سر عقاید و ایمان آنها آمده و می آید سخن برانیم. نه به این جهت که این مرتبه روحانی مهم نیست، بلکه چون رسیدگی به مراتب پایین تر بیشتر به مسئولیت جامعه مربوط می شود، بر عکس دین افراد که یک مسئله شخصی است، و هر کس خودش می داند و خدای خودش.
اما در مورد حق روحانی انسان ها، آری، قبول دارم، چه بدبختی بدتر از آن است که انسان به دنبال آرامش روحی و روحانی بگردد و جواب نیابد، چه حالتی بدتر از آن است که وقتی می خواهی نیاز روحانی خودت را بر طرف کنی، با کسانی موجه شوی که به جای دین از جزئیات و امور ظاهری می گویند، آنقدر حرف هایشان مختلف است، که تو نمی دانی به کدام شان نگاه کنی، نمی دانی حقیقت نزد کدام شان است، آری به شدت باور دارم که هیچ سختی ای آنقدر زندگی انسان را تحت الشعاع قرار نمی دهد که جستجوی بی نتیجه اش به دنبال حقیقت.
اما راه حل تکفیر دیگران و احساس تفوق و برتری بر آنان نیست که به بیان حضرت بهاءالله «برتری و بهتری که به میان آمد عالم ویران مشاهده شد». عزیز من، امروز خدا دوست ندارد که ما دین را بهانه کنیم و با هم اختلاف پیدا کنیم، دینی که باعث اختلاف شود، بی دینی از آن بهتر است، چنین دینی چگونه می تواند وسایل پرورش «روحانی» انسان را فراهم کند، وقتی روابط «انسانی» ایشان را به هم می ریزد؟
اقای فرجامی عزیز: بقولی ” در بیابان لنگه کفش هم غنیمت است.” ما به ” شجاعتی” که نشان داده و بعد از اینهمه مدت از حقوق بهایی ها که بدیهی ترین حقوق شان زیر چمکه های شیعیان که خود مذهب قلابی و ساختگی است دفاع کرده اید باید از شما تشکر کرد. امیدواریم که با این سرعتی که شما می تازید یکی دو دهه بعد از حقوق پایمال شده اعراب ایرانی و تورک های ایرانی و کورد های ایرانی و بلوچ های ایرانی و ترکمن های ایرانی هم دفاع کنید. ما ها ملت های صبوری هستیم و می توانیم یکی دو دهه هم منتظرتان شویم. خدا قوت . موفق و تندرست باشید
دوست عزیز؛ من فکر میکنم “چون که صد آمد نود هم پیش ماست”. وقتی از حقوق بهائیان دفاع می کنیم یعنی از حقوق همه اقوام و پیروان مذاهب گوناگون در ایران دفاع میکنیم.
خوشحالم که به لطف این حکومت روز به روز حقایق بیشتر آشکار میشه و مردم ایران با تمام وجود دیگری را چون خود می پندارند! به عنوان یک بهایی از شما و باقی هموطنان شرمندم تشکر می کنم!:D
اقای فرجامی عزیز: با این منطق شما من فکر می کنم که اگر از حقوق مثلا بزهای کوهی و یا دولفین ها شروع کنیم بهتر نیست.؟ با اینکار نه تنها کار خودمان را راحت بلکه به همه مشکلات و تبعیضات هم پاسخی پیدا کرده ایم. اگر مثلا پس فردا زنی اعتراض کرد که چرا شما مردها از حقوق زنان دفاع نمی کنید بهش میگیم که اگز ما از حقوق بزهای کوهی دفاع می کنیم معلوم است که از حقوق زنان که بالاتر از بزهای کوهی هستند هم دفاع کرده ایم.
موفق باشید. منطق هم چیز بدی نیست– البته در کنار طنز و هزل و کارتون و کاریکاتور
جناب دهقانی،
از دردمندی چون شما بعید است که دنیا را منحصر در خود بداند. چنین عصبانی شدن، طعنه زدن، و طلب خواه بودن برازنده شما نیست.
اقوام ترک و عرب و کرد، مانند سایر کسانی که در ایران از «شیعیان خامنهای» نیستند، در فشار و مشقتند. از شما تقاضا میکنم که بجای اینکه لیستی از اولویتها و نورچشمی ها درست کنیم و دیگران را برای رعایت نکردن اولویتهایمان سرزنش کنیم، موضوع «حقوق بشر» را به صورت یک اصل کلی و جهانشمول برای همه در نظر بگیریم، برای همه کس ارزش مطرح شدن قائل شویم، و بر کسانیکه مصادیق نقض این حقوق را مطرح میکنند خرده نگیریم.
جناب فرجامی عزیز، بیدار دلی شما را تبریک میگویم که تابویی را که بیش از صد و پنجاه سال است ملاها ساخته اند را میشکنید. هموطنان بهائی ما نشان داده اند که انسان هایی صلح جو و شکیبا هستند. وقتی تاریخ را بدون تعصب میخوانیم (البته نه تاریخ دروغینی که ملاها و آخوندها بخورد ما میدهند) سراسر آزار بابیان و بعد هم بهائیان این سرزمین است. چه خون ها که به دلیل دگر اندیشی از آنها ریخته نشد، چه عذاب ها که نکشیدند بطوری که مستشرقین غربی را به فغان آورد و سر و صدای آن بیداد ها از قرن نونزدهم در اروپا پیچید. کسانی که علاقه دارند میتوانند کتابها و نامه های دیبلماتیک کشورهای اروپایی را که در ایران آنزمان کار می کردند یا به سفر رفته بودند را بخوانند، اما به عنوان یک ایرانی بگویم که خیلی درد آور است. در هر حال، دیر یا زود واقعیات از پس پرده های تعصب و بغض بیرون خواهد آمد و همه ی ما در مقابل تحمل درد و تعب این هموطنان ستمدیده خود سر تعظیم فرو خواهیم آورد و طلب پوزش خواهیم نمود. من شخصأ به وجود آنها در ایران افتخار میکنم، کارشان کلاس داره هرگز خشونت را مقابله به مثل نمیکنند که برای سازش و یگانگی تلاش میکنند. باید آنها را شناخت، با باورهایشان آشنا شد تا تعصباتی که آخوندها سال ها به ما تلقین کرده اند را ریشه کن نمود. آنها خواهران و برادران ما هستند. در همسایگی ما زندگی میکنند و صادق و نیکخواه هستند. بسیاری از ما خویشان بهائی داریم. مختصر آنکه آفرین به شما که از قدرت قلم خود برای ساختن جامعه ای بدون تعصب و تحجر استفاده میکنید.
من همه پاسخها را خواندم و نکتهای باید بگم اینکه همه ادیان در اصل یکی هستند.حالا اگر شما میتوانید با مدرک ثابت کنید این یکی من در آوردی است یا ساخت انگلیس برای اینه که جدیدتره و مدارکش مستند .اگر در مورد اسلام و مسیحیت و یهود وزرتشت به قدر کافی مدرک قابل استناد وجود داشت و افسانه وتخیل و تحریف آنها را نساخته بود میتوانستید آنها را هم به دور از تعصب نقد کنیدو کور کورانه از چیزی حمایت و دیگری را نفی نکنید.بهرحال ستمگری به انسانها با هر بهانهای قابل قبول نیست.
انعکاسات تازه تر این مقاله:
http://balouch.blogspot.com/2010/07/blog-post_10.html