(این نقد بر بیانیه اخیر دکتر سروش, در سایت بی بی سی فارسی با وبرایش و ملاحظات آن وب سایت منتشر شده است. متن کامل آن، این است که در پی می آید و ممنون می شوم در نقل و ارجاعات احتمالی مطلب زیر استفاده شود. م ف)
نامه یا بیانیهی دکتر عبدالکریم سروش درباره حکم ارتداد/تکفیر و واجبالقتل شمردن شاهین نجفی دست کم از یک جهت در خور تحسیناست: بر خلاف بیشتر منتقدان دیندار شاهین نجفی، دکتر سروش سراغ نیتیابی نمیرود و به جای پرداختن به این مطلب که هنرمند چرا و با چه انگیزهای این کار را کرده است مستقیما به سراغ خود کار و تاثیرات آن میرود. میتوان امیدوار بود دکتر سروش به عنوان یکی از اثرگذارترین اندیشمندان تاریخ معاصر ایران، به روشنفکران دینی، طرفداران اسلام رحمانی، اندیشمندان مسلمان و سایر کسانی که مستقیم و غیرمستقیم همچنان از وی تاثیر میپذریند آموزش یا دست کم نشان دهد میتوان کمتر نیتخوانی و روان کاوی کرد و بیشتر به محتوای اثر یا تاثیرات فرهنگی و اجتماعی آن پرداخت. همین چند سال پیش بود که یک استاد دانشگاه نسبتا مشهور ایرانی که از محتوای کتاب “لولیتاخوانی در تهران” به خشم آمده بود چنان تهمتهایی را نثار نویسندهي آن کرد و انگیزههایش را یک بهیک شمرد که خبرگزاری فارس با اشتیاق آن را نقل کرد.
علاوه بر این، دکتر سروش صراحتا حکم ارتداد و قتل به هر دلیلی، چه توهین و چه غیر آن را نفی و محکوم میکند. باز هم یک نکتهی مثبت و درسآموز دیگر؛ طبعا برای جامعهای که در آغاز قرن بیست و یکم همچنان درگیر فتوا و ارتداد و مباح بودن بعضی خونهاست. و شاید در ردیف خاطرات ما که برای دیگران جُک محسوب میشود. خوشبختانه زبان فارسی گسترهای محدود دارد و حاصل ترجمه ابزارهایی مثل مترجم گوگل هم عملا بیمصرف است، یعنی حرفها بین خودمان میماند، وگرنه آگاهی دروهمسایه از ذوقزدگی ناشی از محکومیت حکم ارتداد توسط یک اندیشمند تاثیرگذار، بیشتر از افتخار باعث سرشکستگی میتواند باشد.
با این حال آقای سروش در آن بیانیهی تقریبا همان قدر که به محکومیت حکم قتل و هتاکیهای بخشی از اهل ایمان پرداخته است در به محکوم کردن اهانت و تمسخر بخشی از سکولارها و منتقدان دین قلم زده. چند نکتهای در این باب:
1- حتی با فرض اینکه هرآنچه در نقد دین و دینداران گفته شود، مشمول اهانت و تمسخر است باز هم دو کفهی ترازویی که ایشان سعی دارد همزمان هردو را محکوم کند برابر نیستند. یک طرف اهانت و تمسخر است و طرف دیگر خون و سینه ی شکافته و سر بریده و هزاران آزار جسمی و روحی. محکوم کردن همزمان طرفین وقتی عادلانه و انسانی است که میزان جرم و خطا برابر یا نزدیک به هم باشد. شاید بتوان دو همسایهی دعوایی را که یکی سنگ به شیشهی دیگری زده و دیگری گلهای باغچه این یکی را لگد کرده همزمان سرزنش کرد اما اگر یکی از طرفین، به تلافی، دست بچه همسایه را قطع کرده باشد چه؟ میتوان در میانهی چنان وضعیت هولناکی در میانهی کوچه سینه صاف کرد و لحنی مطنطن و حکیمانه گفت اینجانت همزمان لگد کردن گلهای باغچه و قطع کردن دست کودکان را محکوم مینمایم؟ محکوم کردن همزمان طرفین همیشه نشانهی خرد و خونسردی و حکمت و ریشسفیدی نیست.
2- آقای سروش روشنفکر عرصهی عمومی است و روشنفکر عرصه ی عمومی، وقتی به جای/ در کنار چاپ مقاله ی تئوریک در ژورنالهای دانشگاهی، در مورد مسائل روز جامعه نظرش را منتشر میکند، نمیتواند از مسئولیت عواقب اجتماعی اثرش حتی در آینده شانه خالی کند. ایشان از یک سو حکم ارتدادو قتل و خشونت را محکوم میکند و از سوی دیگر دائما تکرار و تاکید میکند که فلان کار مصداق اهانت و تمسخر بود و باعث رنجش مومنان، و مومن وقتی برنجد چنین و چنان میشود. در اوایل دوران اصلاحات که هنوز اندک پروایی از تشویق علنی به خشونت وجود داشت، روش مرسوم برخی روحانیون ایراد خطابههای سوزناک درباره اهانت به مقدسات دینی و افسوس از کم شدن غیرت دینی و انذار از بلایای آسمانی و … بعد هم اشارهای به نشانی آنها که باید نشان میشدند بود و طبعا نتیجه هم ریختن و زدن و بستنِ نشانشده ها به دست پامنبریها. پامنبریها به اندازه کافی خطرناک هستند و منبریهای خطرناک به اندازه کافی در ایران هستند، چه نیازی به زحمت اضافی روشنفکران و دانشگاهیان؟
تلقین توهینآمیز بودن و رنجش عمیق اهل ایمان از چند شوخی با اسامی و المانهای دینی گویا کم بوده که هشدار صریحی هم به آن اضافه شده که اگر این “کافران مسلمانخوار” در فردای آزادی از راه برسند چنین و چنان خواهد شد. اگر از تلقین رنجیده خاطر شدن، مدارا زاییده شود و ترساندن از کافران مسلمان خوار کمکی به آزادی و پلورالیسم کند، اتفاقی غریب و خرق عادتی بزرگ حادث شده و حتما جا دارد در سازمان ثبت معجزات به ثبت برسد. تجربه و تاریخ و منطق اما نشان از چیز دیگری دارد
3- مرز بین اهانت و نقد دین کجاست و چه کسی آن را تعیین میکند؟ اگر قرار است آن را مومنان تعیین کنند، چه کسی سخنگوی ایشان است؟ عدهای از همین مومنان دکتر سروش و بسیاری دیگر از دگراندیشان و نواندیشان (و حتی مومنانی را که صرفا جدیتر و غیرتقلیدیتر درباره دین فکر میکنند) را نفی و طرد و تکفیر کردهاند، آیا باید نظر آنها را برآیند نظر همهی مومنان گرفت؟ با کدام معیار، آنهایی که از تجربهی شخصی و غیرالهی بودن قرآن (نظر آقای سروش که طبعا منتج به باطل خواندن بعضی از مدعیات قرآن و پیامبر اسلام دارد) میرنجند نمایندهی اکثریت مومنان نیستند اما آنهایی که از ترانهای میرنجند نمایندهی اکثریت اهل ایمانند؟ اما اگر–آنگونه که آقای سروش و تقریبا تمام روشنفکران دیندار بارها تصریح کردهاند- اینها صرفا بخش تندرو و اقلیتی از دینداران هستند که نمیتوانند نمایندهی اکثریت باشند، از نظر آن اکثریت چطور میتوان آگاه شد؟
جامعهی ایران نه فقط از نظر رشد حیرتبرانگیز دینگریزی و دینستیزی با فضای انقلابی/اسلامی اوایل انقلاب و انقلاب فرهنگی بسیار متفاوت است که دیندارانش هم شباهتی به دینداران آن فضای عصبی و خشونتبار نمیبرند. سی چهل سال بعد از دورانی که جوانهای نخبهی شهرستانی در دانشگاه های تهران در حال کشف دکتر شریعتی بودند، حالا آدمهایی در دور افتادهترین شهرها هم میتوانند به راحتی سالی صد فیلم خوب و بدون سانسور تماشا کنند، کتابهای ممنوعه دانلود کنند، هر وبلاگی را بخوانند… پس بعید نیست کمکم قشر عظیمی از جامعه متوسط ایران به شعور و مدنیت و مدرای بیشتری دست یافته باشد. شاید نمایندهی اکثریت دینداران همین رفقای جوان ما باشند که بارها مسخره کردن دین و دینداران و پیامبران را در آثار جهانی دیده و خواندهاند و همچنان شاهین نجفی گوش میکنند. آدمهایی که نه فقط اهل تکفیر و خون نیستند که رنجشهای بیهوده. در دوقطبی “دینداری که میرنجد و بیدینی که نمیرنجد”ی که آقای سروش ترسیم میکند جای این گروه کجاست؟ دیندارانی که شعور و آگاهیشان اجازه نمیدهد خودشان را در حد نوجوانان هیجان زدهی پنجه بوکس در جیب و معتقداتشان را در حد “خوارمادر” آنها تنزل بدهند.
4- آیا دینداران حق دارند عوام باشند اما بیدینان باید حتما روشنفکر یا دست کم اهل مطالعه و تعقل باشند؟ آقای دکتر سروش چنان بزرگوارانه منتقدان را به نقد عالمانهی خدا، دین، اسلام و شیعه دعوت میکند که مخاطب به شک میافتد نکند نامهای که قرار بوده به دپارتمانی دانشگاهی یا انجمنی متشکل از سی چهل اندیشمند برود، نشانی گیرنده اشتباه خورده و سر از سپهر عمومی درآورده. واقعیت آن است که با قرائت اسلامی، در دنیا صدها میلیون کافر (خداناباور، آتهئیست) وجود دارند، دست کم دو میلیارد مشرک (بودیست، هندو… و بسیاری از ادیان کوچکتر)، بیش از یک میلیارد دیندار خداپرست نامسلمان (مسیحی، یهودی)، صدها میلیون مسلمان غیرشیعی و میلیونها شیعهی غیردوازده امامی. در چنان جمعیت عظیمی، گروه بزرگی عوام وجود دارند که هرچند آنقدر هتاک نیستند تا اشعار وقیح در سالمرگ بزرگانی دینی هسمایه بسرایند یا در منبرشان هر کس که حب بزرگان دینی خودشان را در دل ندارد زنازاده بنامند، اما به خاطر عوام بودنشان کارهای عوامانه میکنند. افسوس خوردن به حال آنها که کاش مثل “هیوم وکانت و هگل و مارکس و فویرباخ” از ناقدان محترم دین بودند بیشباهت نیست به دریغخوردن بر حال سینهزنان زینبیهی حاجباقر سلففروش که کاش دست کم اگر نمی توانند ابنسینا و ابن رشد باشند مطهری و طباطبایی میبودند! اگر مسلمانان میتوانند از عبدالکریم سروش تا سعید تاجیک گسترده باشند، گسترهی کافران هم میتواند از محمدرضا نیکفر تا فرود فولادوند باشد. وسط کشیدن پای فویرباخ وسط معرکهی شاهین نجفی و گریززدن به لمپنهای ضداسلام لسآنجلسی شبیه است به ذکر خیر از شیخ اشراق در تحلیل برادر کویتیپور و مخلوط کردن هر دو با عیدعمرگیران. از قیاسش خنده آمد خلق را.
5- به طور مشخص تکلیف مقولهای به نام طنز انتقادی در مورد دین و دینداران چه میشود؟ آقای سروش تاکید دارد که جامعه ایران جامعهای عمیقا مسلمان و دیندار است و باقی خواهد ماند (و البته خود –خطاب به بیدینها و سکولارها- تصریح میکند یکی از دلایل این پیشگویی وعدهایست که قرآن دربارهی جاودانگی اسلام به مسلمانان میدهد! اهیهی شاهد به روش سنتی). با فرض قبول این دعا، سوال این است که به طنز گرفتن مقولهای تا این حد مهم و ریشهای آیا به نظر ایشان رواست؟ آیا در منظومهی فکری ایشان و “مردان و زنان و دختران و پسران بی شماری که عقدشان را در محضر قرآن بسته اند و به آیین محمدی بر یکدگر حلال شدهاند وباذن خدا ازیکدیگرکام گرفته اند ، فرزندانشان را محمد و فاطمه نام نهاده اند و الگوی مروّت و شجاعت را در علی دیده اند” کسی مجاز است در نوشتهاش، ترانهاش، کاریکاتورش، و کمدیاش خودِ دین و بزرگانش (و نه صرفا قمهزنان مهدیهتهران و قمهکشان فیضیه قم) را با طنز نقد کند؟ اگر چنین چیزی ممکن و رواست یک نمونهی مورد قبول ارائه کنند و اگر نیست قبول کنند که روش اصحاب ولایت فقیه را پیش گرفتهاند: اصل و اساس حکومت است و اجازهی اعمال نفوذ و قدرت در هر زمینهای دارد اما حق نقد و اشکال بر او به کسی نرسیده چه رسد به طنز.
اما تاریخ روشنگری چیز دیگری نشان میدهد، چه دیدرو و ولتر که همچون بسیاری از اصحاب دایرهالمعارف با زبان طنز و هجو به سراغ دین و مسیحیت و مسیح و کلیسا رفتند (و نام بردن آقای سروش در مقالهاش از آنها سخت بیربط و -همچون آغاز مطلب ایشان با “دل به دست کمانابروییست کافر کیش”- نقض غرض مینماید) و چه هزاران طنزپرداز و کمدین دیگر که در طول تاریخ ادیان و مقدساتشان را به ریشخند گرفتهاند، تاثیری که در مجموع در بیداری و تعقل تمدن بشری داشتهاند کمتر از سایر گروههای فکری و اجتماعی نبوده است.
و آنها هیچکدام در جامعهای که با چند نقی نقی شوخطبعانه با پوششی از گنبدی پستانشکل را نداشته باشد، متشرعش حکم به و سربریدن و متجددش حکم به “خفّت و خجلت” بدهد جایی ندارند. این همان چیزیست که روشنفکران دینی و نظریه پردازان اسلام رحمانی میخواهند؟
آقا ممنون از مقاله… در مورد موضوع اصلی که حرفی نیست… موافقم.
اما در مورد دباشی و کتاب لولیتا خوانی گفتم یه چیزی بگم. راستش 45دقیقه نشستم کامنت نوشتم که جدی و اصولی باشه در خور مقاله منظم شما، ولی دیدم موضوع متاسفانه خیلی بدوی تر از این حرفهاست. از دباشی دفاع نمی کنم چون فقط مقاله اش رو خوندم و نه کتاب رو (راستش فکر هم نمی کنم وقت صرف این کتاب بکنم)؛ البته آدم الکی ای نیست ولی من با کسی که میره اسلام شناس میشه سیمپتی ندارم کلا. توهم توطئه هم ندارم و به نظر من خاک تو سر دارندگانش. ولی متاسفانه زندگی در آمریکا به من آموخت که دنیا خیلی الکی تر از این حرفهاست و کاااااملا ممکنه که یک “ایرانی مقیم آمریکا” یک کتابی بنویسه که عمدا و سهوا در راستای فکر فلان سناتور جمهوری خواه باشه و از این راه میشه همین جا هم مثل استفاده از سهمیه بسیج به خیلی جاها رسید…یعنی واقعا خیلی جاها! آدم عاقل روش نمی شه این حرفها رو در مورد دنیای متمدن بزنه که یک وقت با دکترین های برادر دکتر عباسی اشتباه نگیرنش، ولی حقیقت اینه که نمونه های برادرها اینجا هم هست و اینها “واقعا” سعی می کنند از فیلم و کتاب و میدیا استفاده کنن برای هدفهای بیمار خودشون. حالا گیرم که گاهی مستقیم (مثل این فیلم ایرانیوم) یا غیر مستقیم از طریق تشویق کارها و دادن پست دانشگاهی و یا حتی از طریق آماده کردن افکار عمومی با امثال فاکس نیوزه(که نتیجه اش میشه پرفروش شدن کتابی که با اون جریان خوانایی داشته باشه). اینها چیزهایی که اینجانب دارم هرررر روز میبینم ولی تا ایران بودم باورم نمی شد.
خلاصه اینکه بعد از انتخابات یک مشکلی پیش اومد و اون این بود که یک پدیده های داغونی مثل صدای آمریکا جون گرفتن و هر آشغال لومپنی را تنها به دلیل مخالف بودن با جمهوری اسلامی به خورد ملت دادند. مشکل ما توی ایران کمبود انتخابه. عموما انتخاب ما بین رو حوضی و نوحه، عرق خوری و مسجد رفتن، صدا-سیما و صدای آمریکا و خلاصه هر دو سر یک بیشعوریه… به نظر من تنها راه انتخاب نکردن است و منطق سالم داشتن. در مقیاس بزرگتر هم همینه…اگر کمونیسم بده دلیلی نیست که امپریالیسم بد نیست، اگر جمهوری اسلامی رو دوست نداریم دلیلی نداره دولت آمریکا رو خوب بدونیم. این وسط هم اگر یک کسی مثل دباشی سعی کرد با منطق و دلیل خودش حرفی بزنه، به صرف اینکه خبرگوزاری فارس از حرفش سو استفاده می کنه، شما که کارت درسته نباید بگی اینو نگو.حالا اینکه بگی منطقش غلطه و این کتاب اینقدر ها جانبدارانه نیست، یک حرف جداست و با دلیل و منطق خودت ،مثل همین مقاله در مورد شاهین نجفی، می تونی در موردش حرف بزنی و ما هم بخونیم و یاد بگیریم و حال هم بکنیم. ولی اینطوری در یک اشاره کوتاه، شیشکی بستن به مقاله 6500 کلمه ای آدمی که واسه خودش آدمه، تف سر بالاست. چرا که اگر به منطق ناقص آوردن باشه، محافظه کارها و آدمهای عوضی از من و شما این یک قلم رو بهتر بلدن و آلردی بازی رو باختی.
(در مورد “نیت خوانی” موافق هستم ولی سوال اینه که اگر کسی برای یک نیتی یک ظاهرسازی کرد و یک محصول “سیاسی” ارائه داد(نه ادبی) باید نیتش رو نادیده گرفت؟(میدونم زبان پیچیده است و مرز بندی کامل ممکن نیست…حرفم موارد تابلوتره) اون هم توی دنیایی که آزادی بیان هست، اگر شما نیایی بگی این داره دروغ می گه، این همه آدمهایی که این رو خوندن می گن خب اگر مخالفی نیست پس حتما درسته… البته حالا اینم بگم که دباشی از کتگوری “استادهای مستقل” آمریکاست که عموما زیادی نوام چامسکی می خونن و گاهی پیش داوری هم دارند توی نوشته هاشون)
مطلب بسیار جالبی بود!
جناب فرجامی سلام :>
من این متن رو نخوندم، این چیزی هم که مینویسم هیــــــــــــش ربطی به این قضایا نداره.
کلا یه مدت مـــــــــدیدی بود میخواستم بیام تشکر کنم ازتون که خوب موتوعسفانه به اینترنت دسترسی نداشتم :/
صـــــمیــــــــــمانــــــه از صمیم قلب ازتون تشکر میکنم ^_^
ایشون هم تقدیم به شما –>
http://1.bp.blogspot.com/_8vxjqEtikU4/SYG2S_gmR9I/AAAAAAAAANM/Xw_vQ7Wxwzs/s400/ThankYouCat.jpg
خوب باشید ؛)
فعلا @};-
سلام بر جناب محمود فرجامی عزیز بعد از مدتها موفق به خواندن نوشته های خوب شما البته به مدد فیلتر شکن شدم . در همین رابطه بنده مطلبی را در وبلاگم گذاشتم که چون از ترجمه ی شیوای شما بر کتاب بیشعوری استفاده کردم خواستم کسب اجازه ای کنم و دعوت به خوانش که بسی باعث امتنان خواهد بود