این آخر سالی، آنهم چنین سالی حیف است که یک خانه تکانی مختصری به مغزهایمان ندهیم. البته خانه تکانی مغز “شَک” است که نمیتوان به زور وارد مغزش کرد. باید خودش آرام آرام وارد شود بعد توفان به پا کند و افکار و عقاید آدم را زیر و زیر کند تا بعدش که آرام شد، شاید از لای آن ویرانهها گنجی پیدا شود. من زندگی ام را مدیون همین شکها هستم که بعضی از عقاید غلطم را ویران کردند.
امروز می خواهم سه باور اشتباهی که داشتم را برایتان اعتراف کنم. بعد به روال بازیهای وبلاگی از دوستانم دعوت کنم آنها هم همین کار را بکنند. بازی جسورانهای میشود نه؟ گمان می کنم شرکت در این بازی وبلاگی هم هیجان انگیز باشد و هم مفید. بگذار دیگران اشتباهات ما را بدانند مبادا دچار آنها شوند، یا اگر به آنها معتقدند اندکی شک کنند و اگر شک کردهاند بدانند تنها نیستند.
البته اعتقادات اشتباهی که من داشتهام و دیگر به آنها معتقد نیستم خیلی بیشتر از سه تاست اما این شما و این سه باور نادرستی که من داشتم:
1- اواخر دهه 70، من گمان میکردم “فلسفه اسلامی” منظومهای از افکار فلسفی متعالی است که می تواند پاسخگوی همه سوالات و تاملات فکری ما باشد. این گمان آنقدر در من قوی بود که در سال آخر رشته کامپیوتر، همزمان که داشتم در آن رشته فارغالتحصیل میشدم و متاهل هم بودم، با مشقت زیاد به طور متفرقه دروس رشته فلسفه اسلامی را خواندم و در مقطع فوق لیسانس این رشته امتحان دادم. در اولین ترم تحصیل در این مقطع (دانشگاه آزاد تهران) به اشتباه بودن آن باور پی بردم و طی یکسال به این نتیجه رسیدم که چیزی به نام “فلسفه اسلامی” اصلا وجود ندارد. یک سری بحث وجودشناسی است که از یونان باستان ترجمه شده و مسلمانان هم البته به آن چیزهایی افزودهاند… چیزیست بیشتر در مایههای الهیات اسکولاستیک مسیحی که به درد مطالعه در تاریخ فکر بشری میخورد تا انسان مدرن امروزی.
2- من هر چند که لااقل در ذهنم مدافع حقوق زنها بودم و هستم اما جریان فیمینیسم ایرانی را جریانی کم اثر و کم فایده می دانستم که همینجا اعتراف می کنم اشتباه میکردم و به احترام تمام فعالان حقوق زنان و فیمینستهای ایرانی میایستم. طی دو سال گذشته من به این نتیجه رسیدهام که یکی از ضروریترین جنبشها در ایران کنونی جنبش زنان است و به ویژه از خرداد امسال به بعد به عینه هم دیدیم که فعالیت زنان و دختران شجاع ایرانی صرفا در مسائل نظری و امضا کردن بیانیه خلاصه نمیشود. (که البته همین ها هم مفید و جسورانه است)
3- من به هنر متعهد و ایدئولوژیک اعتقاد داشتم و اعتراف می کنم که حتی در زمینه تولید این نوع هنر بدسلیقه و تحکمگرا هم فعالیتهایی داشتم. بیشتر این فعالیتها در زمینه تئاتر و در دهه 70 بود که باعث شد میزان زیادی از وقت خودم و بعضی از دوستانی که دنبال من افتاده بودند تلف شود. برای آن دوستان و همینطور برای خودم که –صادقانه و مخلصانه وقت بسیار بیشتری از خودم نسبت به آنها را تلف کردم- بسیار متاسفم؛ هر چند که از این بابت که هیچ نوع امکانات دولتی و حکومتی برای فعالیتهایم دریافت نکردم و صرفا برای اعتقاداتم هزینه کردم خوشحالم. هر چند که همچنان سعی میکنم در نوشته ها و سایر کارهای هنریام از زشتیها انتقاد کنم، نگاه واقعبینیداشته باشم و در نهایت چشمم به نیکی و مهربانیست اما صراحتا اعلام میکنم که نه “تعهد” هنرمند به چیزی یا کسی را قبول دارم و نه به هنر فاخر اعتقادی دارم.
خیلی دوست دارم این رفقای وبلاگ نویس در این بازی وبلاگی شرکت کنند: 1- مهدی جامی 2- پارسا صائبی 3- داریوش محمدپور 4- یاسر میردامادی 5- حامد قدوسی
البته راستش را بخواهید دوست دارم همهتان در این بازی شرکت کنید. بازی خوبیست و حتی میتواند به نوعی خودسازی جمعی روشنگرانه هم نزدیک شود که این روزها برای جنبش سبز سخت لازم است. اگر وبلاگ دارید در وبلاگتان بنویسید و ما را هم خبر کنید. اگر وبلاگ ندارید یا نمیخواهید با اسم خودتان به باورهای نادرستی که دیگر ندارید اعتراف کنید میتوانید همینجا کامنت بگذارید یا برای من ایمیل کنید.
پ.ن: میگویند یک بابایی اسم بچهاش را گذاشت “قدرت” که همه از او بترسند؛ خودش می ترسید صدایش کند! حکایت من است که قاعده گذاشتهام 5 نفر؛ حالا نمی دانم اسم سایر رفقا را کجا بنویسم. به هر حال اگر جزو این بلاگرهایی هستید که اسمشان آمده بدانید خیلی دوست دارم نوشتههای شما را هم در این زمینه بخوانم: آرش کمانگیر، زیتون، محمدعلی مومنی، سراج میردامادی، عبدالقادر بلوچ، پوریا عالمی، بهمن هدایتی، امین عزیزنیا، حسین وحدانی، شراگیم زند، نیک آهنگ کوثر و البته علی معظمی و حتی زبانم لال رویا صدر!
پ.ن2: آه اصل جنس داشت یادم می رفت. سمیه توحیدلو اگر در این بازی شرکت نکند مزه ندارد. آدم زن باشد، مذهبی باشد، دانشگاهی باشد، زندان تظام اسلامی را هم دیده باشد حتما باید برای ما از تجدید نظرهایش بگوید. به قول معروف تمام دنیا یک طرف تو یک طرف سمیه… سمیه!
پ.ن3: اکثر دوستانی که دعوتشان کرده بودم پیغام داده بودند که در بازی شرکت خواهند کرد “اما زمان میبره”! فکر نمیکردم این بازی اینقدر سخت باشه که بعد از سه روز هنوز زمان ببره ولی به هر حال کم کم دارد نوشتههای دوستان شناخته و ناشناخته در این خصوص شروع میشود. در اینجا به آنهایی که خبر داده اند لینک میدهم:
- بانوی نویسنده وبلاگ در جدال باترس به این سه دیگر باور ندارد: توهم توطئه – حجاب – بهشت کردن دنیا
- آتبین محبتی هم در بازی شرکت کرده و از سه باور سابق نوشته: جزمیت دینی – صحت بالای علوم تجربی – سرخپوشی هاشمی رفسنجانی
- سمیه بانوی توحیدلو هم سرانجام وارد بازی شد؛ هر چند که نه آنطوری که انتظارش می رفت: از جزمیت شروع کرده به خورش فسنجان رسیده! ولی به هر حال کاچی به از هیچی و البته باید موقعیت خطرناکش را هم درک کرد.
- مهدی جامی هم سرانجام به بازی آمد. آمدنی!
- آقای بابایی می خواسته در این بازی شرکت کند اما معلوم نیست چرا منصرف شده. همچنان مشتاق خواندن نوشته این دوست حوزه دیده هستم.
- داریوش محمدپور هم نوشته ای روی وبلاگش در پاسخ به دعوت من گذاشته. از داریوش که با سی و چند سال سن آرامش و محافظه کاری لاهوتی هفتاد و نه ساله ها را دارد متشکرم!
- نوشته این دوستمان کوتاه اما در عوض صریح و روشن است و به خواندنش می ارزد.
- بهرام که از طریق رضا بابایی وارد بازی شده به این چیزها باور داشته و دیگر ندارد: فلسفه – استقلال – انقلاب به عنوان مامای تاریخ
آره راست میگی دیگه همه چی داره از باور میفته !
من در مورد فمينيسم و هنر متعهد اصلا اهل نظر نيستم. اما دربارهفلسفه اسلامي ميتوانم بگويم كه قضاوت شما ناشي از فراگيري سطحي و ناقص آن بوده است. تحولاتي كه فارابي و ابن سينا در فلسفه يوناني ايجاد كردند بسيار بنيادين بوده و در گام بعدي فلسفه صدرايي بر اساس تقرير مستقل آن نظام ذهني و معرفتي مستقل و منحازي را پايه گذاري كرده است.
اينكه آيا اين فلسفه قادر به پاسخ گويي تمامي نيازهاي فكري و معرفتي بشر باشد بنده نيز مطمئن نيستم و ممكن است اين نظام فكري در بخشي از پرسش هاي فكري توانمند باشد. به طور مثال برخي ميگويند فلسفه صدرايي براي پشتيباني عرفان و خداشناسي سامان يافته و براي ورود به عرصههاي علوم طبيعي و دانش هاي انساني تناسب ندارد.
من برخي ديگر از دانشآموختگان فلسفه اسلامي را ديدهام كه به نتايجي مشابه شما رسيدهاند و پس از بررسي تفاوتهايشان با علاقمندان و باورمندان فلسفه اسلامي چنين فهميدهام كه درك صحيح از فلسفه سينوي و حكمت متعاليه نيازمند بهره گيري از اساتيد برجسته و ممارست ذهني براي تلقي تام و تمام آن است. بعيد ميدانم چنين اساتيدي در دانشگاه آزاد وجود داشته باشند و دوره كوتاه تحصيلات دانشگاهيي براي اين مهم كافي باشد.
من تورا توی “گوگل ریدر”م دارم ولی هروقت به هوای نوشتۀ تازه ات می آیم همیشه دوتاکامنت-بله دقیقاً همیشه وفقط دوتا کامنت- درزیر نوشته ات می یابم!
بعدهم چون ازمن بعنوان دلقک نخواستی که اظهار نظرم واعترافاتم مهم است. لذا فعلاً اعتراف نمی کنم وصبر می کنم که کلیسا کمی خلوت ترشود وشما فرصت آمرزش گناهانم را داشته باشید؛ آنموقع می آیم به اعتراف.
تا آمدن بعدی توی کابین اعتراف هم اعتراف می کنم که من به”نابودن”م درسی سال گذشته شک ندارم. الکی نه ها؛ با لمس همۀ آلات دقیقه ام که ازکارافتاده. پس تا برگردم. یا…هو
ای بابا دلقک جان من توی کابین نشسته ام به امید شماها. حالا اسم نبردم دلیل نمی شود که. زود باش با “همه آلات دقیقه”ات بیا اعتراف کن سبک شوی. تازه ما چند تا آمپلی فایر هم توی کابین گذاشته ایم که مزه اش را بیشتر می کند! یو…هو
ممنون آقا محمود. می نویسم حتما. البته کمی سخته و احتمالا سان سوری داشته باشه. البته کمی با تاخیر شاید 🙂
سلام حاج محمود، مرسی از اینکه چنین فکر زیبایی رو پیشنهاد دادی. وبلاگ من در دست تعمیر است اما به زودی من هم مینویسم.
خیلی فکر بکری بود .
اون فلسفه ی اسلامی رو گل گفتی
من اگه این زیر بنویسم به چه چیزهایی دیگه باور ندارم یا فیلتر میشی یا به جرم پرسیدن این سوال چوب تو آستینت میکنن
خبر روبوسی کروبی و مرتضوی رو شنیدید؟واقعیه؟
به نظرتون کروبی به روح اعتقاد داره؟
فرو کاستن یک نظام فکری فلسفی به “چیزی نیست جز!” چندان منطقی نمی نماید. البته در کارآمدی آن آنهم برای انسان مدرن امروزی می توان تردید کرد اما به صرف ناکارآمدی نمی توان اشتباه شمردش! به نظرم کسی که این نظام فکری را طی چند سال آنهم در این نظام دانش آهی ما بخواهد بخواند به همین نتیجه البته می رسد!
م. ف جان سلام
اولا ای عکس چیه سی خودت او بالا گذاشتی؟ آدم مترسه!
دوما مو فقط یه چی مگم: چی فکر مکردیم چی شد!
فکر خوبیه 🙂
آدم قوت قلب می گیره وقتی می بینه دیگران هم به اونچه که ما شک کردیم و یا دیگه باور نداریم،شک دارن.
من هم روزی فکر می کردم اسلام دین محبت است اما زرشک.
روزگاری تصور می کردم قرآن کتاب نجات بخش است اما افسوس
دورانی بود که تمامی لحظاتم در مسجد و هیات گذشت، چه سود
حجاب را مصونیت زن می دانستم، چه سفیه
مومنان را درست کار می پنداشتم، چه غلط
من خوش حالم که فهمیدم
سلام. بازي اي كه پيشنهاد داده بودين خيلي بهم چسبيد. سه تا باور من به طور خلاصه اينا بود ؛اتفاقات بدي كه در طول تاريخ افتاده ناشي از انحراف از راه اوليه درست بوده، ضرورت حجاب، مي شه و بايد كوشيد كه دنيا رو تبديل به بهشت كرد. مفصلش هم اينجاست http://paniiic.blogfa.com/post-37.aspx
البته چند تا چيز ديگه هم بود كه خوب كمي خودسانسوري بعضي وقتا ضروريه.
سلام محمود خان. این هم سه اعتقاد ما؛
http://atbinonline.blogfa.com/post-7.aspx
بازی باحالی است و خطرناک البته
سلام
چالش خوبي است براي قلقلك ذهن. ضمن تاييد نوشته هاي خانم توحيدلو .
اگر خود ستايي نباشد بنده از نوجواني به همه ان كه نوشتيد اعتقادي نداشته ام.
همه چيز بايد از من . شما و ما شروع شود. شايد فردا ديگر به اين هم اعتقادي نداشتم!
سلام
درباره اين بازي شما كه سرشكستنك هم دارد در وبلاگم چيزي نوشتم. جاي ما را در اين بازي خالي كنيد.
درود.
امیدواریم این خانه مستدام باشد و دیگر اسباب کشی تان را نبینیم!
من هم پستی نگاشتم و گفتم از عقایدی که چندیست وداع کرده ام با آنها…
حق نگه دارتان.
باور ندارم خداوند انقدر كوتاه قد است كه اندازه دين است خداي من آنقدر بزرگ است كه از بالابه خلقت مينگرد كه دين ذره اي كوچك وناچيز در اوست باور ندارم انچه امروز باور دارم حتما درست است باور ندارم نحن منتصرون
سلام. منم بازی؟
http://pargar.persianblog.ir/
تجدید نظرهایم را در باره فلسفه و استقلال و انقلاب نوشته ام.
باور کنید شوخی نیست خیلی دلم میخواهد از حضرت آدم تاااااا بقول آقای مشایی حضرت نوح !! شهید مطهری شهید بهشتی وحتی خود بزرگ معمار انقلاب وخیلیهای دیگر هم میتوانستند در این بازی شرکت کنند وبگویند کدام باورشان زیر پایش خالی شده ! کاش میشد!! من راجع به هیچکدامشان پیشبینی ندارم چرا که در قد وقواره ام نیست اما مطمئنم حضرت آدم حتی اگر هزار بار هم تجدید نظر کند باز گندم را خواهد چید تا لااقل از اعضای وجود خودش آگاه شود !!
(( فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة…)) به نظرم آن گندم میوه درخت دانایی بود نه درخت عصیان چرا که دانایی عین رنج است وانسان در رنج آفريده شده عصیان ارث پدری انسان است …..
داداش ما هم خریت کردیم و توی بازی شرکت کردیم. ولی سرشکستنک آن برای تو سرخی تو از من. ولی این پیام را علنی کن عزیز.
آقا این وبلاگ که امکان پیام خصوصی ندارد یا ما از دهات آمده ایم. حداقل از این امکانات شکلک و خنده و تعجب و چه میدانم گریه و این چیزها برایش بگذارید تا وقتی کسی میگوید این را علنی نکن و درجا علنی میشود، یکی از آن شکلکها بعدش ارسال کند. قربان آقا
ای بابا! یادم رفت: اینم من: http://syawoshroosta.persianblog.ir/
هرچه پشت کابین اعترافت فالگوش ایستادم که اعترافی بشنوم از منوریل برگشته ها، حوری بادخترهمسایه عوض کرده ها، حالابرعکس ها، کشیشهای غلمان کار، غلمان های کشیش کار، بالاخره ملکم خان یا آخوندزاده ها، زنا کرده ها، بدیهی! زنازاده ها، درآداب صیغه، درمذمت عرب وغرب وعزب و…خلاصه یک چیز شنگول توی این مایه ها بشنوم وببینم وحظ سمع وبصر ببرم برای استفاده ها! خبری نشد که نشد. وهمه بودند اززندگی برگشته ها.من هم تصمیم گرفتم امروز هم اعتراف نکنم. شاید وقتی دیگر.
عقب عقب عقب؛ هوپ. خوردی به ته زمان:
اینقدر جدیت؛ زیادی مفید است، نمی شود مثل من دلقکی تان را اعتراف کنید وتمام. برادرحسین هم به کمترازاینش راضی نیست وتو می دانی “برادر حسین را” آیا!؟ یا…هو
محمود فرجامی معروف به دوربرگردان منوریلی
بدان وآگاه باش
این پاسخ من است به خودم:
مگر این آقای فرجامی نازنین چه کسی است که یک بارهم به وبلاگ من نیامده. نه تنها نیامده بلکه نظر هم نداده. ونه تنها نیامده ونظرهم نداده بلکه حتی آن را لینک هم نکرده.
پس من برای اعتراف نهایی که همان اقرار به “منم عضنفر” است نخواهم حاضر شد. منتظرم نباش.
این هم پاسخ بهانه های ازسربازکنی بار اول. معمولاً 90 درصد سماجت نمی کنند لینک خواهان:
http://dalghakirani.blogspot.com/
درود.
محمود جان خوشحال میشوم نظرت را راجع به مطلبم بدانم.
یا حق
راستي يادم رفت بگويم اسم بازيتان را ميگذاشتيد بازي بزرگان !! چون به اندازه بازي جومانجي خطر ش ميتواند حقيقي باشد !
داریوش محمدپور سی و چند ساله هس؟ :-O
من خیلی وقته سر میزنم وبلاگش همیشه هم فکر می کردم یه مرد مینیمم 50 ساله ی اهل دل عشق شجریان دور از وطن اون پشت نشسته!((:
سلام من فکر میکنم این که شما یک لیستی از چیزهایی که بهشون اعتقاد داشتید و حالا ندارید تهیه کنید کار مفید و بدرد بخوری نیست و نمیتواند روشنگرانه باشد مهم دلایل است چرا از اول یک چیزی را قبول داشتیم حالا چرا بریده ایم . اغلب ما مسائل را با احساسات تحت تاثیرفضای حاکم بی هیچ دلیل محکمی پذیرفته ایم و بعد هم تحت تاثیر فضای احساساتی دیگری از دست میدهیم.این منطق احساسی ماست که باید اصلاح شود.یک درس بزرگی که باید از حوادث امسال بگیریم این است که نگاه نکنیم چه کسی است که حرف میزند بیشتر توجهمان را به این بدهیم که چه میگوید.همه اش هم دنبال این نباشیم که دیگران چه میگویند بلکه به منابع وسرچشمه های اصلی مراجعه کنیم.مثلا درباب اعتقادات دینی خودمان هم سراغ منابع اصلی دینی برویم و دین را از انجا دریافت کنیم نه از دست عالمان بی عمل و فاسد که بعد هم شاکی شویم که چه دین بیخودی و…خیلی از مشکلات فعلی اتفاقا از باب حرف زدن و عمل نکردن است وگرنه وجدان خودمان هم درستی انه را بی هیچ واسطه ای میفهمه.
سلام
ممکن است من را نشناسید. فقط می توانم بگویم فارغ التحصیل سال 74 صنایع شریف هستم. وبلاگ ندارم. اما دوست دارم من هم به چند مورد اعتراف کنم:
1- متاسفانه تحت تاثیر هژمونی خمینیسم، من هم فکر می کردم که شخص آقای خمینی سوپر من اعتقادی زمانه است و هر چی گفته درست بوده و هر چی عمل کرده عین حقانیت. اما حالا می بینم که این بنده خدا علیرغم اینکه تونست در مقطعی از زمان رهبری این انقلاب را به عهده بگیرد، به لحاظ سواد آدم متوسطی بوده و اصلا نمی توان صفت معمار انقلاب را برای او بکار برد. خدا بیامرزدش.
2- متاسفانه تا همین قبل از انتخابات دوزاری بنده نیفتاده بود که بابا، این اصلاح طلبهای بدبخت چی می خواهند. اصلا حرف حسابشون چیه؟ مملکت که الحمدالله یک رهبر فرزانه داره. کلی هم انسانهای خدمت گذار در قوای سه گانه در حال خدمت به اسلام و مسلمین هستند. سربازان امام زمان هم که دهن تمام دشمنان اسلام را آسفالت می کنند. مملکت هم که مثل اسب به سمت پیشرفت در حال تاختن است. پس این اصلاح طلبهای لعنتی چی میگن؟ متاسفانه حالا فهمیدم چی می گن. عجب دوزاری کجی دارم.
3- اسلام متکامل ترین دین دنیاست، اون هم ورژن اثنی عشری صادر شده از حوزه علمیه قم، اون هم ورژن ناب محمدی با محوریت امامت و ولایت. چرا این منتظری و سروش و کدیور و … نمیاند زیر چتر ولایت تا رستگار شوند. عجب آدمایی پیدا میشنا!
کلا به این نتیجه رسیده ام باید یکبار دیگر قبل از اینکه مرگم فرا برسد یکبار دیگر به لحاظ فکری متولد شوم. یکبار دیگر توحید را بخوانم. تاریخ را ورق بزنم (البته نه تاریخی که جمهوری اسلامی ترسیم کرده) یکبار دیگر خود را و جامعه ام را بشسناسم
دعا کنید
۱: توهم توطئه. فکر می کردم هر چی می کشیم زیر سر آمریکا و انگلیس و کشورهای غربیه. به همین خاطر، با انتقاد تند و تیز مخالف بودم. فکر می کردم به ضرر کشوره.
۲: اعتقادی به سکولاریسم نداشتم و اون را معادلی برای فساد و بی بند و باری می دونستم. ولی در حال حاضر معتقدم تنها راه نجات مملکت داشتن نظامی با ساختارهای سکولار است که مسئولین و سران کشور، ملزم به پاسخگویی باشند و نتوانند با توسل به تقدس، از انتقاد بگریزند. (این اعتقاد، زندگی شخصی و خصوصی افراد رو شامل نمی شه. تحقق سکولاریسم در سطح ساختار به نظرم ضروریه)
۳: با آزادی مطبوعات مخالف بودم. چون فکر می کردم منجر به هرج و مرج و دروغ پراکنی می شه. فکر می کردم که نظارت بیرونی، تضمینی برای صداقت در نوشتار و گفتار فراهم می کند.
خوشحالم که نگاهم به زندگی و دنیای اطرافم تغییر کرده، به یمن سال سبز ۸۸.
سلام
وبلاگ قبلی تان را معولا دنبال میکردم.
ایده ی جالب بود. من هم با اجازه در این بازی شرکت کردم.
تبیین شما از جنبش های زنان در ایران واقعا به دلم چسبید. امید که همواره پیروز باشید و دوباره مجبور به اسباب کشی نشوید.
http://kelash.persianblog.ir/post/419/
مشارکت کلاشینکف در جشن باورهای نداشته!
هركه او ارزان خرد ازران دهد !!
من شخصا تمام عقايد بر باد رفته را درحراجي باد آورده به ثمن بخس خريده بودم وارزان هم از دست رفتند اما عقايد وباورهايي كه برايشان رنج ومشقت ميكشيم وبقولي برايمان گران تمام ميشود چندانكه از ادميت به خس وخاشاكي تبديلمان ميكند برايمان بس با ارزش است من اين پاي ملخ ندهم به صدگنج همان حسي كه خسرو آواز ايران را وادار كرد تا بگويد :صدای من ، صدای همین خس وخاشاک است
اين همان باوريست كه ماندگار است
منم هستم.منوببين
جناب آقای محمود فرجامی، با اجازه میخواستم خدمت تان موضوعی را مطرح کنم و آن اینکه: شما که دستی در علوم خفیه دارید و دستی به قلم.بقول شاعر: دل ما رو بنویس.
یعنی اینکه بعد ازین بازی آخر سال، یک بازی اول سال هم راه بیاندازید و در آن بخواهید که جماعت: « سوال مهمی که در ذهن دارند.» را مطرح کنند. من فکر میکنم انسان با پرسش است که آغاز می شود. الف: پرسش های مهم ولی عمومی ب: پرسش هایی که فقط من بدانها دست یافته ام و نه دیگری.
جسارتا من هم در بازی بزرگان شرکت کردم.
قبل از نوشتن در باره این موضوع نیامدم که بخوانم شما چه چیزهایی را نوشته اید.
اما حالا میخواهم بخوانمش.
ممنون.
موفق باشید.
3 چيزي كه ديگر باور ندارم-بازي وبلاگي
http://1hamidreza.blogspot.com/2010/03/3.html
منم اومدم توی بازی.
سخته شاید برخی از چیزهای مثلا فلان رو نتونستم بنویسم اما بازم کم نذاشتم.
یکی هم این بود که فکر می کردم میرحسین یعنی سفینه نجات اقتصادی مردم .و نجات اقتصادی یعنی نجات آینده کشور و ملتی بزرگ بنام ایران.
اما وقتی ضعفهای این مرد رو در کنار نقاط قوتش دیدم فهمیدم که نه اینم اگر چیزکی بود ارزشمند! با بهشتی می رفت با رجایی می رفت و….
به هر تقدیر این بازی راهیست بسوی سکولاریته.
البته اگر دوستانی نباشند که بگن سکولاریته یعنی محاربه و دشمنی با خدا …..
فکر کنم که سکولار یعنی دوست خدا و خری که بیاد مقدس بشه (همون خر مقدس) محارب با خدا هستش.
سلام
بازی جالبی راه انداخته اید و علاقمند شدم تا چندوقت دیگه وارد این بازی بشم
موفق باشید
من هم سبک شدم. نوشتم: عصر قاطعیت تردید
http://maatine.com/88-12-25-bavar/
آقاي فرجامي روي پيشنهاد بهرام فكر كنيد
به دعوت دوستی این جا آمدم آقای فرجامی عزیز
بنجل های ذهنی من خیلی زیاد بود سه تاشو می نویسم :دین – انقلاب و تحول در توده که غیر ممکنه – و عشق
این ها سه چیزی ست که حالا دیگه اعتقادی بهشون ندارم
لینک من اشتباه بود اما به هر تقدیر من مطلب خودم رو نوشتم.
و این رو هم اضافه می کنم که
باورداشتم که لیبرالیسم برای دین خطرناکه اما فهمیدم که تعریف من از لیبرالیسم اشتباه بوده تازه لیبرالها برای دین به اندازه سنت گرا ها خطرناک نیستند
منم شرکت کردم
و اعتراف کردم تو وبم
بازیش یه جو(بلکه چند جو) صداقت و شجاعت می خواد:)
من اینو وقتی دیدم که دارم می رم مسافرت.
خیلی دوست دارم نوشته همه رو بخونم.
خودم هم تو مسافرت بهش فکر می کنم.
آدم اگه فکرش تغییر نکنه عجیبه.
همین تغییرها آدم رو می سازه:)
در باب فلسفه اسلامی:
ان الوجود عندنا اصیل
دلیل من خالفنا علیل