بعد از مدتها حرص خوردن، یک عالمه خوشحال شدیم که آبجی زیتونمان از خر شیطان پیاده شده و برای روایت داستان های نیمه-سکسی در وبلاگش، از ضمیر اول شخص استفاده نمی کند. اما چندی نگذشت که در پی نوشت تاکید فرمودند ماجرای آقای زانوزاده هم – مثل ماجرای سکس چند دختر دانشجو با یک پسر در کوپه قطار در حضور چند مسافر دیگر، مثل دختر و پسری که توی تاکسی خطی و در روز روشن با هم فرنچ کیس و چیزهای شیرین دیگر داشته اند، مثل زن شوهرداری که با پسر عقب افتاده ذهنی سکس داشته و بعد پسر همسایه دیده و….- واقعی واقعی بوده است.
خدا زیاد کند! (شمارنده وبلاگ و کامنت نویس را عرض می کنم)
Previous Article
مشکل بزرگ
Next Article