برنامه استندآپ کمدی من که قرار بود این هفته و هفته های آتی برگزار شود، به درخواست خودم به تعویق افتاد. در چنین اوضاع و زمانهای نه برگزاری چنین برنامهای صلاح است و نه خودم حال و حوصله و دل و دماغش را دارم. حاصل هفتهها مطالعه و تمرین و جمعآوری فیلم و عکس و موسیقی و مونتاژ و مذاکره برای گرفتن سالن به باد رفت. فدای سرتان. در همین یکسال گذشته اینقدر بلا سر من آمده که این در حکم شوخیست. چند نمونهاش:
منوچهر احترامی که بسیار دوستش میداشتم و در حال نوشتن کتابی مشتمل بر بیوگرافی و گزیده آثار او از سال 37 تا 87 بودم در 22 بهمن پارسال درگذشت. هم ضربه روحی و عاطفی بسیار سختی خوردم و هم کتابی که قرارداد انتشار آن را به طور شفاهی با نشرنی گذاشته بودم در نیمه متوقف شد.
اسفند ماه سال 87 در فاصلهای نزدیک به یکسال بعد از فوت پدرزنم، مادرزنم بر اثر سرطان و در حالی که ماهها بود در منزل ما تحلیل میرفت فوت کرد. همسرم که تقریبا تمام کارهای درمانی فرسایندهی پدر و مادرش در بدترین شرایط بر دوش او بود افسردگی گرفت.
امسال کتاب بیشعوری که ترجمه و بازنویسی آن نزدیک به 9 ماه از وقتم را گرفته بود در ارشاد رد صلاحیت شد. یعنی مجوز چاپ نگرفت. جالبتر اینجا که قبل از اینها فقط برای تحویل این کتاب به نشر افق و گرفتن پاسخ قبول یا رد آن از آنها نزدیک به چهارماه سرگردان بودم چون آقای اسدالله امرایی این کتاب را در دفتر نشر افق به طور دستی از من گرفته و مسئولین انتشارات میگفتند باید رسمی تحویل می دادی و آقای امرایی پاسخی به من نمیداد و…
سایت آیطنز که در قالب جدید و با هزار امید و آرزو چهارم خرداد امسال رونمایی شد پس از اندکی فیلتر و زمینگیر شد. سرانجام پس از مدتی توانستم از آن رفع فیلتر کنم اما بازدید کنندهی آن افت فراوانی کرده بود. وقتی که پس از ماهها توانستیم بازدیدکنندهی آن را به حد قابل قبولی برسانیم (بین 10 تا 16 هزار بازدید در روز) مجددا فیلتر شد! (و امیدی هم به رفع فیلتر آن نیست)
تصمیم گرفتم از تجربیات خودم در زمینه طراحی سایتهای خبری بهره اقتصادی ببرم. سریعا دوستانی که از سابق من را میشناختند از این طرح استقبال کردند و بدون هیچگونه قراردادی مبالغ پیشپرداخت طراحی دو سایت (با اصرار) را پرداخت کردند. با نوید مجاهد چند ماه وقت برای تحلیل و طراحی پلتفرم یک سایت خبری جامع گذاشتیم. چند قرارداد تازه هم در راه بود. چند روز پیش از بارگذاری نخستین سایت، نوید درگذشت! هم از لحاظ عاطفی آسیب سختی خوردم و هم از نظر کاری اقتصادی. تمام پولها را برگرداندم و از نظر مالی ضرر هم کردم.
در کنار فعالیتهای روزنامهنگارانهای که میشناسید؛ از سه سال قبل برای راهاندازی و به رونق رساندن یک سایت غیرسیاسی با هدف درآمدزایی سالم و قانونی اقتصادی شراکت داشتم. این همکاری پارسال بسیار بیشتر شد و حدود 9 ماه به کار و دغدغه اصلی روزانهام تبدیل شد. امسال اندک اندک این سایت داشت به سودآوری میرسید که بدون هیچ دلیل و توضیحی فیلتر شد در حالی که میلیونها تومان و هزاران ساعت کار برای آن صرف شده بود.
در همان بحبوحه انتخابات، قرار شد برای چند شبکه خارجی غیرسیاسی که از نهادهای قانونی و امنیتی مجوز فعالیت گرفتهبودند برای ساختن گزارشهای اجتماعی و فرهنگی از ایران همکاری کنم. ماجراهای پس از انتخابات چنان کرد که دیگر نه از آنها خبری شد و نه اگر میشد من اهل همکاری بودم.
یکی دیگر از سایتهایی که به طور پاره وقت با آنها همکاری می کردم فیلتر شد. البته باز هم با آن همکاری میکنم با این تفاوت که آن ماهی چند صد هزارتومانی را که میدادند دیگر نمی دهند، چون کسی به آنها آگهی نمیدهد.
دقیقا پشت خانه ما یکی از همان مجتمعهای اداریایست که معلوم نیست چه نامی دارند و همیشه یک ژنراتور قوی توی حیاتش حاضر به یراق است. امسال هر بار که روی پشت بام میرویم میبینیم دوتا آنتن به آنتنهای فرستندهی امواج روی بام آنها اضافه شدهاست. سرطان را هنوز نگرفتهایم ولی استرس و دلآشوبه میهمان هر روز ماست.
دسترسی به اینترنت هر روز کندتر و محدودتر می شود. این یعنی کاری که من قبلا دو ساعت وقت برایش صرف میکردم حالا در پنج ساعت انجام میشود. این یعنی هم وقتم بیشتر تلف میشود هم پول کمتری درمی آورم و هم اعصاب بیشتری از من خورد میشود که عملا روی کارهای غیراینترنتیام هم تاثیر میگذارد.
همهی اینها و مواردی بیشتر از اینها را اضافه کنید به فضای متشنج و در عین حال افسردهکنندهای که در این ماهها همهی ما را تحت تاثیر قرار داده است. آسیب روانی عمومی ای که به همهی ما وارد شده است برای کسانی که کارشان فکری و غیررسمی و غیراداری است به آسیب اقتصادی هم منجر میشود. کسی مثل من که تنها راه کسب درآمدش پولیست که بابت نوشتههایش میگیرد وقتی دست و دلش به نوشتن نمیرود یا هزار مانع جدید برای انتشار مطالبش به وجود آمده، هر روز اقتصادش هم –مثل روان واعصاب و امنیتش- بیشتر تحلیل می رود.
در کنار کسانی که کشتهها و تجاوز شدهها را میشمارند، کسی هست که ما را هم بشمارد؟! ما ویران شده ها…
—————-
× پی نوشت: به خاطر تغییر سرور کامنتهای قبلی این یاداشت پریدند. با پوزش.
آقا ما يه ايميل برای اينفو ات آی طنز! فرستاديم…رسيد؟
khoda behetoon sabr bedeh.
maro ham dar ghame khodetoon sharik bedoonid.
aghaye farjami,shooma ham dar barnameh shekarkhand sherkat mikonid?man faghat 1bar oonja boodam.
mowaffagh bashid
man wa khanewadam keh hamisheh az neweshtehaye shoma lezat mibarim.