این روزها دو نفر را دیدم که از طریق نوشته هایشان با آنها آشنا شده بودم و خیلی دوست داشتم ببینمشان. اول خانوم رویا صدر و بعد آقای مهدی جامی.
خانوم صدر، سن بالاتر و بی پیرایه تر از آنی بود که در ذهن داشتم و به نظرم از آن زن هایی رسید که فعالیت های اجتماعی و بُعد روشنفکری شان، دخل چندانی به خانه داری و رسیدگی شان به خانواده ندارد. از آنهایی که هم کتاب فلسفی می خوانند و هم آشپزخانه را با وایتکس تمیز می کنند!
از آن طرف اما، از آن هایی بود که مثل خیلی از خبرنگارهای جوان و پرانرژی ای، عادت سیم جیم کردن دارند و توی حرف آدم می پرند. بنده خدا سه چهار باری هم اول کار، توی حرف من پرید و سوال جواب کرد و به همین خاطر عذرخواهی کرد. من هم لبخند زدم و رویا خانوم وقتی معنی لبخند من را فهمید که حرفهایش شروع شد و من سی چهل بار توی حرفش پریدم! ضمنا خانوم صدر از معدود خانوم هایی است که وقتی که مخاطبش حرف می زند، مستقیما به چشم هایش خیره می شود و در حرف ها متمرکز؛ و خوب گوش می کند.
موضوع دیدار ما، در میان گذاشتن و راهنمایی خواستن درباره یک سایت تخصصی طنز بود که من این روزها دارم کارهایش را می کنم. (در این باره مفصلا بعدا می نویسم) در کل دیدار بسیار خوب ومفیدی برای من بود. خصوصا آنکه یک کتاب "برداشت آخر" با امضای نویسنده هم دشت کردم!
مهدی جامی را در کافه تیتر ملاقات کردم و بعد از دو سال رفاقت برای اولین بار با هم حرف مفت زدیم! (منظور از مفتی حرف آنست که هیچکداممان مجبور نیستیم برای این مکالمه پول تلفن خارجه بدهیم) مهدی کمی کوتاهتر از آن بود که فکر می کردم و فرم موهایش هم، آنطور که در عکس ها نشان می داد تو-ذوق-بزن نبود. چشم هایش هم یک حالت جوانی ای خاصی دارد که خوشم آمد. همه چیز را بلند-بلند می گوید، بی تعارف است و شدیدا از لاپوشانی و مخفی کاری بدور. ضمنا خودش را مهم جلوه نمی دهد و به اندازه بود، می نماید(البته به قول مشهدی ها: بی منظور!)
سقش هم راستی سیاه است: چند ساعت بعد از اینکه تصمیم گرفتم با دوربین کانن ام ازش عکس بگیرم، دوربینم را ازم دزدیدند!
موفق و پر از دیدار! باشید.
ای بابا آقای فرجامی به جان خودم حواس پرت شدم باید کامنت رو اینجا می نوشتم رفتم زیر عکس اجدادمون ( شامپیانزه ) کامنتمو نوشتم شرمنده اصلا حواسم نبود ! می بخشید از اینکه صفحه شخصی شما رو کمی خطوا خطی کردیم!
بقیه کامنت در کامنت اجدادمون هست شامپانزه مهربان!
سلام آقای فر+جامی!
جمعه حضرتعالی بخیر و مهنــّی باد این کلاغستون زمانه خبری رو می گفت که زبونم بره زیر تریلی که باد ف..ت..ق گرفتید گفتم حال و احوال شما رو بپرسم امیدوارم که خوب باشید و بهتر شده باشید این بیماری شما بهانه ای شد تا بازم خدمت سر کار عالی برسم کمی صفحه شخصیتون سیاه کنم برم اما جداً بگم این دفه همه شش دنگ حواسم جمع کردم تا ببینم دارم کجا رو سیاه می کنم و کامنت می ذارم اما دیدم عکس بالایی این دیدار غیر فرهی کامنت پذیر نیست! به ناچار مجبور شدم اینجا رو زغالی کنم. آقا جان یه سوال داشتم این عکس پر جاه و جلال ان دو تن ( رئیس ج و اون یکی که نمی دونم کیه) رو با موس رفتم روش چند دقیقه وایسادم ببینم چی می شه ! دیدم این تول تیپ روی عکس، اسم فایل رو نشون داد، چه اسم با مسمی و ایهام داری بود، aaahhhh ! منظورت احمدی نژ…. بود یا اح… ؟!!!:)))) به جان خودم مردم از خنده :))) البته آقا جان یه چیز بگم به جان خودم من نه شما رو دیدم از نزدیک نه می شناسم فقط اینور و اونور یه چیزایی خوندم از جناب علیــّه، همین و السلام علیکم و رحمت الله علیکم! با ارزوی شفاعت هر چه زودتر اوضاع تناسلــیــّه و دامت ظلک عالی!
26/8/85
چندم،چندم، چندم، قمری