صادق و امانتدار و یکرنگ بودن صرفا ناشی از شرافت و بزرگواری نیست، به زیرکی هم برمیگردد. هوش واقعی و آیندهنگری واقعبینانه آدمهایی که به کارهای بزرگ میاندیشند را وامیدارد از کارهایی که احتمال رسوایی، ولو کوچک دارد پرهیز کنند.
ما خراسانیها اصطلاحی داریم به نام “خرمردِرندی”. خرمردِرند، همان مرد رندیست که از شدت زرنگی و تیزبازی در کارهای معمولی، در کارهای بزرگ به اشتباه و حماقت دچار میشود. مثل آدمی که در بازار به تیزبازی مشهور است و در هر معاملهای حقهای زیرکانه سوار میکند و بدون اینکه رد پایی از خود بجا بگذارد، بیش از حق قانونی و عرفیاش سود میبرد. چنین آدمی با مرد رندیاش در طول چند سال ثروتی خواهد اندوخت اما نهایتا بخاطر خریتش، به بدنامی و غیر قابل اعتمادی مشهور میشود، نهایتا یا ورشکست میشود و یا دیگران نمیگذارند از حد خاصی بیشتر رشد کند.
***
چند سال پیش به واسطهای با چند نفر از مشاوران و نزدیکان قالیباف آشنا شدم. آدمهای خوشفکری به نظر میرسیدند و محترمانه برخورد میکردند و از من خواستند کمک فکری بهشان برسانم. هیچ ابایی نداشتم و خیلی هم خوشحال شدم. چند تا از دوستان اصلاحطلب خوشفکر و فعال را هم برای کارهای اجرایی بهشان معرفی کردم که به گمانم یکی دو تایشان هنوز در شهرداری مشغول به خدمتند. با این حال فقط بعد از چند ماه به این نتیجه رسیدم که یکی از بختهای بلند قالیباف این بوده که به ریاست جمهوری نرسد و هرچند مدیر اجرایی خوبیست، اما حالا حالاها مانده است تا به حد و اندازه سیاستمدارهای کهنهکار (حتی در همین مقیاس جمهوری اسلامی) برسد. این را با دلایل و مصادیق به همان دوستان گفتم و تاکید کردم که اگر تیم اطرافیان آقای قالیباف همینها باشند که ما میبینیم و ایشان هم بخواهد همین راهی را برود که همه میبینند نهایتا در حد همین شهردار تهران خواهد ماند و ظهورش در مقیاس ریاست جمهوری آبروریزی خواهد بود. همین رفقا یک بار من را بردند پیش آقای ایازی، دست راست قالیباف، که حرفهایت را بزن. زدم. مودبانه به وضوح گوش نمیداد! چندی بعد خودم را از همان ارتباطات اندک هم کنار کشیدم.
***
اطلاعات خاصی ندارم و از رمالی و وحی و غیبگویی هم بی بهرهام. این فقط سناریوییست که گمان میکنم بنا به شواهد و سوابق موجود بیش از سایر گمانهزنیها به واقعیت نزدیک باشد: استاد انتظامی، بازیگر کهنهکار تئاتر و سینمای ایران، در آستانه نود سالگی سخت در تکاپوی تاسیس بنیاد فرهنگی انتظامی است. دیدار با احمدینژاد و دریافت نشان هنری درجه یک از دست او را (که ظاهرا چند سالیست قبح چنین کارهایی ریخته) نه فقط رد نمیکند که از آن برای درخواست خصوصی از “ریاست جمهوری” بهره میبرد. فیالمجلس دستور فوری صادر میشود. استاد انتظامی که مثل همهی ما میداند چقدر احمدینژاد روی اجرای دستورهای معمولیاش حساس است چه رسد به فوری، خرم و شادان کار را انجام شده میداند. اندک اندک اما حالیاش میکنند که هر دستور فوریای از کانال آقای رئیس دفتر باید بگذرد. استاد که در آستانه نود سالگی هوش و حواس کافی دارد هر چند که از سابقه مشائی بی اطلاع نیست به فکر میافتد مگر چه میشود خواهشی از رئیس دفتری که به هرحال رفتنی است کرد. پیش خودمان میماند و آنکه واقعا سود میکند نهایتا موسسه فرهنگی انتظامی است. “واجبالعرض” میشود. از آنطرف پیام مثبت میآید و اتفاقا کارها طوری تنظیم میشود که در روز آخر ثبت نام کاندیداها دیدار صورت گیرد. استاد، که بالاخره در این مملکت زندگی میکند، غافل از آن نیست که ممکن است این برخوردهای خوش یکمقداری تبلیغاتی و انتخاباتی باشد اما رندانه با خودش حساب میکند یک دیدار با رئیس دفتر رییس جمهور که جرم نیست، حالا چارتا خبر و عکس هم از تویش دربیاید. طرف معامله اما خودش اینکاره است. دیدار نه در پاستور که در وزارت کشور صورت میگیرد. استاد وقتی گلدستههای مسجد نور را میبیند کاملا متوجه قضیه میشود اما هنوز امید دارد یکجورهایی رندانه قضیه ختم به خیر و موسسه فرهنگی استاد انتظامی (دارنده مدال درجه یک هنری از دستان رئیس جمهور احمدینژاد) افتتاح شود. این است که باز هم دندان صبر میکند ببیند چه میشود. میشود آنچه شد.
***
آدمهای باهوشی که به کارهای بزرگ میاندیشند، یا در موقعیتهای بزرگ هستند، محکومند به چگالی نسبتا بالایی از صداقت، حتی اگر اخلاقا اهلش نباشند. محمدرضا شجریان را من از همین گروه میدانم. کسی که شاید آنقدرها هم اخلاقی نباشد و با مشکاتیان و بسیاری از موسیقیدانان ایران بکند آنچه کرد، اما خوب حواسش هست که در ورطهی خرمردرندی نیفتد (خوشبختانه استاد هم همشهری ماست و معنای این اصطلاح – که بر خلاف ظاهرش چندان بی ادبانه نیست- را میداند).
آدمهای سیاستباز، در هر چه که کودن و گول و ناپخته باشند، در سواستفاده از خرمردرندها خبرهاند. کافیست از ذهن شما بگذرد که هم از توبره بخورید و هم از آخور. مثل کرکسی که سنجابی جهنده را روی هوا میگیرد، آن خیال را میقاپند. بازنده شمایید مگر آنکه به پلیدی و رذالت خودشان باشید.
***
شبهای پر آشوب سال 82 من خبرنگار تازهکاری در خبرگزاری ایلنا بودم و با کارت خبرنگاری هر شب در کوی حاضر. احتمالا به خاطر همان تازهکاریام بود که خوشدلانه به اتکای هویت خبرنگاری لای دست و پای نیروهای انتظامی و دانشجوها میپلکیدم. چند بار به قدری به طلایی که داشت به طور خصوصی با قالیباف حرف میزد نزدیک شدم که نزدیک بود دستگیر شوم. یکبار دیگر گویا با یک نیروی اطلاعاتی (که لابد او هم کارت خبرنگاری به گردنش آویزان شده بوده!) اشتباه گرفته شدم و تا هم فیها خالدون نیروهای انتظامی رفتم…
شهادت میدهم که در تمام آن حوادث نه یک گلوله (حتی پلاستیکی) شلیک شد و نه «در قیاس با حوادث 88» خشونت خاصی اتفاق افتاد. وقتی دانشجوها –به نظرم در اقدامی غیرعاقلانه- نردههای خوابگاه را شکستند با سنگ و میله و تکههای بتون به نیروهای انتظامی (و البته هر کسی که آن دور و بر بود، از جمله ما) حمله کردند و فریاد کشیدند “خامنهای… سگاتو بردارو برو” من صد متر هم با کانون حادثه فاصله نداشتم. در تمام اینها ندیدم نیروی انتظامی وارد منطقه کوی شود یا بگذارد نیروهای انصار حزب الله همچو کاری کنند. حتی یکی از آن لاتهای حزباللهی را که قصد حمله داشت چنان زدند که روی زمین افتاد و چند متری دور خودش غلطید. دست کم آن شبهایی که ما بیدار بودیم قالیباف لحظه به لحظه بیدار بود و پای بیسیم تا ماجرا با کمترین هزینه و خشونت بگذرد.
حالا بعد از گذشت سالها، قالیباف به فکر افتاده به مذاق مستمعان هر نکته را در جایی و هر سخن را در مکانی بگوید. چه اشکالی دارد آدم رندی کند و از میان دانشجویان تا میان بسیجیان کمی حرفش را بچرخاند؟ آن هم در واقع نه اینکه دروغ بگوید، بلکه هر جایی یه وجهی از ماجرا را بگوید که خوشاید جمع حاضر باشد… اشکال در کرکسهاییست که دست شما را خواندهاند و با بالهایی گشوده و ضبط صوتهایی آماده، در کمینند.
***
انتظامی را بسیاری از ما یکی از بهترین بازیگران ایران میشناسیم (خود من حاضر نیستم حتی او را با مشاهیری مثل مشایخی و نصیریان مقایسه کنم، دیگران که جای خود دارد). بعید است در فهرست کارهای ماندگار سینمای ایران، نام بازیگری بیش از او تکرار شده باشد. قالیباف هم در مقام شهردار تهران کم خدمت نکرده است. جز کرباسچی، با بقیه شهرداران تهران اگر مقایسه شود یک سروگردن بالاتر میایستد. حتی مدرنتر و لیبرالترهم هست به نظرم. اگر در همین فضای موجودِ جمهوری اسلامی بسنجیم میتوانیم بپرسیم کارهایش، حتی در بعد فرهنگی به احمدینژاد نزدیکتر است یا کرباسچی؟ قابل تحملتر کردن فضای شهری تهران (مثل پروژه خیابان ولیعصر) و پاسخگویی بیشتر (مثل نصب شمارندهی معکوس روی پروژهها) کارهایی در خور اعتنایند.
چنین سوابقی، همانقدر که تاسف آدم را از چنین کارهایی بیشتر میکند باید گذشت و چشمپوشی را بالاتر ببرد. قالیباف نه این دوره و نه هیچ دورهی دیگری، بهترین گزینه برای ریاست جمهوری نبوده است اما ای بسا به درد کارهای اجرایی بخورد. له کردنش بیفایده و مضر است. ما قبلا نتایج اینطور حملههای منکوبکننده را دیدهایم. قالیباف که رئیس نیروی انتظامی نباشد یکی مثل احمدیمقدم میشود، شهردار اگر نمیشد الان یکی در حد و اندازه مهرداد بذرپاش شهردار بود.
انتظامی هم آقای بازیگر سینمای ایران است، آردش را بیخته و الکش را آویخته. حتی اگر خودش قدر خودش را نداند ما وظیفه داریم بدانیم.
————-
توضیح احتمالا واضحات: من چه در سال 84 و چه 92 طرفدار انتخاب هاشمی بودهام.
***
قالیباف میگه سال 78 با چماق دانشجوها را می زده تو میگی از کرباسچی لیبرال تره. گوش های ما دراز نیست عزیز.
حواست هست که اطلاعات خاصی نداری و از رمالی و وحی و غیبگویی هم بی بهرهای؟! آره حواست هست؟
delam baraye mardomani misoozad ke dar andisheye yek shekame sir gorosneh sar bar balin migozarand.aya gheyr az in aghayan ke daeman posthayeshan avaz mishavad vali hich vaght az ghodrat kenar nemiravand hich adame kardani nist ke in keshvar ra nejat dehad?in che ghahto rejalist ke damane in mamlekat ra gerefteh.inghadr ab bar asiyabe in aghayan narizid.inha emkane shayesteh salari ra az mardom salb kardeand
کبالت – کرج – ایران- با عرض سلام و ادب به شما هموطن عزیز، دوست گرامی از این کارها ایشان بسیار و به کرار انجام داده اند چون این شخص دوست دارد به عنوان شخصی فهیم و باسواد مورد توجه قرار گیرد ولی وقتی کسی چیزی را از خود ندارد مجبور است تظاهر به آن کار کند و اینکار باعث عقده میشود! در محیط مجازی اینکار بسیار ساده است ولی از طرف دیگر اینقدر این شخص نادان است که به قول شما فکر میکند فقط خودش در محیط مجازی دسترسی به این اطلاعات دارد و مچشان راحت باز میشود :)) من حتی چند بار لینک گفتههایش را که کپی کرده گذاشته ام! از اینکه در یک زمان نمیتوانند با چند اسم کاربری از خود دفاع کنند و حرفهای خود را مورد تائید قرار دهند مجبورند مرتب نقل مکان کنند تا با آی پیهای مختلف و از مکانهای مختلف جامه عمل به اینکار بپوشانند و اینها در خیال خودشان در محیط مجازی در حال مبارزه هستند! در نظر بگیرید چه زندگی درد مشانه..مشانی، منیشیانه. منشانهای ؛-)) دارند. واقعا باعث تأسف است. برایت آرزوی سلامتی و پیروزی را دارم.