میگویند قاضی از کسی که به جرم دعوا و شکستن بینی رفیقش به دادگاه آورده شده بود پرسید چرا این کار را کرده. ضارب گفت چون این به من ده سال پیش گفته بود خوک!
قاضی گفت حالا چرا بعد از ده سال کتکش زدهای؟ طرف پاسخ داد چون تا پریروز که یک خوک دیدم، نمیدانستم خوک یعنی چی!
به قول زنده یاد صلاحی حالا حکایت ماست. من هم تا همین چند روز پیش نامهی علی میرفتاح به رئیس جمهور را که در ویژهنامه نوروزی مهرنامه (ص 55) منتشر شده ندیده بودم. آقای میرفتاح پس از این نامه، پس از شرح مصائب روزنامهنگاری در ایران و مشکلاتی که خودش تجربه کرده و اینکه چرا “کرگدن” تخلص میکند نوشته:
« از این حیث من قاطبه روزنامهنگاران مستقل و خیرخواه و وطندوست را نمایندگی میکنم که تن به مذلت آوارگی و مهاجرت نمیدهند و با همه سختیها میسازند و همین نوشتنهای چندماهه و چندروزه را به بیوطنی و آوارگی ترجیح میدهند. قصد جسارت به مهاجرین را ندارم، اما کسی که فارسی مینویسد و به مخاطب فارسیزبان فکر میکند، در خارج از ایران مانند درختیایست که نه سایه دارد و نه بر…»
البته من نه با آقای میرفتاح سابقه رفاقت دهساله دارم و نه دستم به بینی ایشان میرسد. تازه اگر میرسید هم اهل مشتزنی نبودم. ولی اینقدر هست که ایشان را نه دهسال، که بیست سال است میشناسم. از همان زمانی که نشریه ارزانقیمت و خوشکیفیت “مهر” را که وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات بود، مدیریت میکرد. بعدها وقتی در شرق ماجراهای طنزآمیز “قلندران پیژامه پوش” را مینوشت خوانندهی طنزهایش هم شدم و بعدا برای درباره طنزنویسی در مطبوعات ایران چند بار از او تقاضای همکاری کردم یک بار برای حضور در برنامه رادیویی طنزگفتار و دیگری برای یادداشتی در ویژهنامه طنز خردنامه. در تمام این دوران آقای میرفتاح آدم معقولی به نظر میرسید و نه فقط از این حرفها نمیزد بلکه خوک هم به کسی نمیگفت!
از این حیث، علیرغم اینکه با کسی که چنین حرفهایی را بنویسد اصولا حرفی نمیماند که گفت؛ میتوان امیدوار بود که ایشان همچنان روزنامهنگار و طنزنویس معقولی است و یادآوری چند نکته شاید مفید باشد و در بازگرداندن ایشان از راهی که انتهایش به اخراجیها میرسد تاثیری داشته باشد:
1- “مستقل و خیرخواه و وطندوست” بودن آقای میرفتاح قابل تقدیر است – و البته باید فروتنی را هم به مجموعه خوبیهای ایشان افزود!- اما قاطبه روزنامهنگاران مستقل و خیرخواه و وطندوست دقیقا چه کسانی هستند که ایشان نمایندگیشان را بر عهده دارند؟ آیا ” قاطبه روزنامهنگاران مستقل و خیرخواه و وطندوست” نام یک موسسه یا انجیاُ است یا نام پاتوقی دوستانه؟ در هر صورت امکان مشارکت و ثبتنام در آن هست یا نه؟ اگر بله شرایط ثبتنام یا مشارکت چگونه است؟
2- حالا که آقای میرفتاح که متر و معیار مذلت آوارگی و مهاجرت دستشان است؛ لطف کنند و درجهبندی آن را هم مشخص کنند. یعنی آیا به نظر استاد همهی کسانی که تن به آوارگی و مهاجرت میدهند از یک میزان مذلت برخوردار میشوند (سیستم دیجیتال مذلت) یا اینکه بسته به عواملی مثل مدت و شدت و جهت مهاجرت میزان ذلت هم فرق میکند(سیستم آنالوگ مذلت)؟ مثلا مذلت اینجانب که در تقریبا هشت هزار کیلومتری شرق ایران در مالزی گرم و مرطوب آوارهام چقدر است؟ کسی که به چند هزار کیلومتری غرب ایران، به اروپا مهاجرت کرده چقدر مذلت دارد؟ پس آیا برابرند آنها که عرق میریزند با آنان که نمیریزند؟!
3- “بیوطن” خواندن روزنامهنگارانی که از ایران خارج شدهاند ابداع نبوغآمیز خود ایشان است یا دیگر روزنامهنگاران باوطنی که چنین فتاوایی به آنها برازنده است هم در این امر مشارکت داشتهاند؟ کسانی مثل برادر حسین شریعتمداری که شرافت و وطندوستی آنها عالمگیر شده یا جناب یوسفعلی میرشکاک که چون از محصولات همان حوزه هنری و در مجاورت آقای میرفتاح هستند بعید است نیاز به معرفی داشته باشند.
4- در مورد درخت بیسایه و بیبر بودن کسی که به مخاطب فارسیزبان فکر میکند و در خارج از ایران زندگی میکند البته حق با ایشان است (چون اصولا کسیکه قاطبه روزنامهنگاران مستقل و خیرخواه و وطندوست را نمایندگی میکند که تن به مذلت آوارگی و مهاجرت نمیدهند صاحب حق همیشگی است) اما بد نیست ایشان دست به یک آزمایش عملی بزنند که این قاعده جهانشمول به زینت مشاهده و تجربه هم مزین باشد. توصیه من این است که راه خیلی دوری هم نروند و از همین حوزه تخصص ایشان و علاقهمندی من، یعنی طنز روزنامهنگارانه شروع کنیم: بهترین و فعالترین طنزنویس مقیم ایران و همینطور بهترین و فعالترین کارتونیست مقیم ایران انتخاب شوند و میزان فعالیت و تاثیرگذاری و “سایه و بر”شان با ابراهیم نبوی و مانا نیستانی مقایسه شود. (البته پیشاپیش میدانم که بسیاری از همکاران خارج و داخل از این بازیها و مقایسهها و نامهنگاریها و نمایندگیها بیزار و مبریاند، اما خب وقتی سطح استدلال د بحث در این حد است چه میشود کرد؟ به قول آن همشهری ما که میگفت وسط شنا در خلیج فارس کوسه دنبالش کرده و مجبور شده برای نجات جانش برود بالای درخت: مجبورُم مِفهمی؟ مجبورم!)
5- یکی دو سوال حاشیهای هم البته میماند. یکی اینکه آقای میرفتاح همهی اینها را فقط در سه چهار سطر پرتاب کرده اما تاکید کرده است که ” قصد توهین ندارد”. زمانی ایشان تا آنجا پیش رفته بود که در ستون طنزآمیزش در روزنامه صبح کشور، در گفتگویی، وقتی نام قهوه برده شد نام یکی از روزنامهنگاران همکار را -با اشاره به مادرش- برد، اینکه الان یک گام هم از آن جلوتر است! سوال اینجاست که ایشان اگر قصد توهین داشت چه مینوشت؟ یعنی اصولا جز در روزنامه شریعتمداری و وبلاگ قدیانی (هر دو از روزنامهنگارانِ “باوطن” کیهان و جوان)، چطور میتوان بیشتر و تندتر از این به هزاران روزنامهنگار و نویسنده و هنرمند خارج از ایران توهین کرد؟
دیگر اینکه احتمالا “قاطبه”ی مذکور ارتباطی با آقای قاطبه ندارد؟ همان نادرست سوزمانی که نیمهشبان از وی “دستمال” ای آخ را طلب مینمودند؟
————–
(بازنشر از ایرانوایر)
سلام
واقعن لذت بردم از این قلم رسا و کوبنده !
اگه جوابیه ای داشتن لطفن همینجا بذارید، البته بعید میدونم حریف قدری داشته باشین.
مطلب قشنگی بود . اما به نظرم قدری تند نوشته بودید . منظورم این نیست که حق با شما نیست . اتفاقا حق به جانب شماست . اما می شد قدری لطیف تر نوشت . ایشان ( جناب میرفتاح ) هم قصدشان توهین نبود . من تصور می کنم که ایشان چنین قصدی نداشتند . البته تعابیری که به کار برده بودند ، مناسب نبود . اما این که قصدشان تخریب روزنامه نگاران و نویسندگان مهاجر بوده باشد ، بعید به نظر می رسد . اکثر قریب به اتفاق نویسندگان و روزنامه نگاران مهاجر ، انسان های قابل احترامی هستند . به هر روی ، از خواندن نوشته ی شما لذت بردم .