پارودی یا نقیضه در ادبیات ایران و جهان پیشینهای قوی دارد و یکی از ارکان محکم طنز و کمدی است. طنزنویس، سبکی یا اثری مشهور را دستمایه قرار میدهد و با تقلید از آن، آن اثر یا سبک، و یا چیز دیگری را به سخره میگیرد. این اثر یا سبک میتواند غزلی مشهور باشد یا پندنامهای خاص یا شیوهی لغتنامهنویسی و البته اساطیر دینی. و اثری که حاصل نقیضهنویسی است میتواند چنان قوی باشد و مشهور شود که با اصل اثری که با تقلید از آن نوشته شده همسنگ شود، مثل “اخلاق الاشراف” عبید زاکانی که نقیضهایست از “اوصاف الاشراف” نصیرالدین طوسی، و یا حتی آن را در سایهی خود بگیرد مثل “رساله تعریفات” عبید.
نقیضه نویس باید بر سبک یا اثری که از آن تقلید میکند (و در واقع تقلید نمیکند بلکه تقلیدی مسخرهآمیز از آن ارائه میکند) مسلط باشد و اگر از این کار هدفی بغیر از تمسخر سبک یا اثر اصلی منظور داشته باشد باید بر موضوع دوم هم تسلط داشته باشد. بعد اگر آنقدر خلاق و خوشمزه باشد که بتواند اینها را نمکین با هم بیامیزد اثر طنزآمیز درخوری ساخته است. کاری بسیار سخت و ظریف که سروش پاکزاد به بهترین نحو آن را در دوزخرافات انجام داده است.
دوزخرفات حاوی نقیضههای (عمدتا) الهیاتی سروش پاکزاد است که پیشتر در وبلاگ هشت سنگ منتشر شده بودند و حالا با چاپی خوب و بسیار کمغلط به صورت کتاب کاغذی بر روی آمازون قابل خرید است. با آنکه از مشتریهای ثابت وبلاگ بودم، به محض دریافت کتاب با پست، یکبار دیگر تمام داستانها را خواندم، خندیدم و به فکر فرو رفتم.
به نظرم دوزخرفات یکی از شاهکارهای مسلم نقیضهنویسی در زبان فارسی است. نویسنده نه فقط با متون دینی اسلامی و سامی و افسانهها و نمادهای ادیان ابراهیمی به خوبی آشناست، و به روشهای مختلف با آنها بازی میکند و نقیضه میسازد، بلکه معمولا سبک دومی را به طور همزمان نظیره نویسی میکند.
در خویشتن را تاویل کن نی ذکر را (ص44)، چنان از ریویوهای ژورنالهای دانشگاهی تقلید میکند که بعید است کسی بتواند چنین کند مگر آنکه سالها با فضای آکادمیک و ژورنالهای معتبر علمی سروکار داشته باشد. وقتی فرم ارزیابی طرح میکند به دقت محتوایش را بر اساس خرافات مذهبی و ظاهرش را بر اساس نظرسنجیهای معمول طراحی میکند.
خلقت آدم فاز 2اش چنان به گفتگوهای معمول و “فنی” مهندسان عمران، پیمانکار ساختمانی و بساز و بفروشها نزدیک میشود که پایان غیرمنتظرهاش دو چندان خندهدار میشود.
تسلطش بر اصلاحات بازاریابیهای هرمی و گلدکوئیستی وقتی در خدمت ایدهی انتقادی نابش مبنی بر ساختار هرمی داشتن ادیان قرار میگیرد و با کنایهی نمکینش در انتخاب موسی (موسی – مصر- فرعون – “هرم”) در میآمیزد، این قصهی کوتاه را جذاب و خواندنی – والبته عبرتآموز- میکند. (ص 159. بخشی از متن:
– عرض می کنم. بیزینس شرکت ما این امکان را برای مشتریان فراهم می کند تا با سرمایه گذاری کم، عضو نت ورک مومنین بشوند و به رویاهاشان برسند. در ازای آن علاوه بر ثواب، مشتریان را از عقل و شک و دردسرهای آن بی نیاز می کند. افزون بر این مشتریان می توانند از مزایایی نظیر ویلا و باغ و فرندز میکینگ با حوریان در جهان آخرت هم بهره مند بگردند. بین خودمان بماند ولی افراد مشهوری نظیر عادل فردوسی پور، فائزه هاشمی، و جانی دپ نیز جزو اکتیو ممبرهای شبکه هستند.
– از من چی می خوای؟
-سوال بسیار به جایی است. وظیفه شما در یک کلمه مارکتینگ است. شما به عنوان لیدر، موظفید لیست پتانسیلی را مشخص کرده و با ترکینگ مداوم، آن ها را به عنوان ساپورتر جذب نمایید. فالو کردن ممکن است کمی زمان بر باشد و بعضا با آبجکشن افراد بدبین مواجه شود اما یک بالاسری موفق می تواند با دیسیپلین خوب، کیس های زیادی جذب کند.)
نویسنده فقط نفی و مسخره و سرگرم نمیکند. در بطن این مسخره کردنهای مسلسلوار، اندوهی وجود دارد، هشداری، انذاری، توصیهای. پیامی شاید نداشته باشد اما همواره زمزمه میکند «جرات فکر کردن داشته باش». گاهی حتی خیاموار به نوعی رندی/عرفان خداناباور هم نزدیک میشود: «انسان یک اینتلیجنس است که به ابر کامپیوتری پورتال، پلاگاین شده است…» تمام دنیا یک بازی مجازی است. ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز!
از آنسو سخت حواسش هست که اشتباه بیشتر کسانی که با دوپلوگزینی در نقد خرافات دینی به دامن عرفون و عرفا میافتند و شطحیات بیسروته را جایگزین خرافات بیتهوسر میکنند، تکرار نکند. در معراج مردان، با نظیرهسازی یک روانکاوی امروزی از منصور حلاج، این بازیها را هم به سخره میگیرد. (ص 127)
گاهی فقط یک ایدهی ساده یا ماجرای خیالی را به متنی یا قصه ای اساطیری تزریق میکند و حاصل ملیح و تاملبرانگیز میشود. از عوض کردن مثبت و منفی در یک سوره ( ص 10 آیات شیطانی) بگیر تا سکههای عتیقهای که در غاری پنهان بودهاند، چند نفر آنجا خوابیدهاند، صبح چند سکه را بردهاند نانوایی و… مردان/دزدان آنجلس! (ص 94)
ارجاعاتی که به موضوعات روز، مثل کهریزک یا مناظرههای کذا داده عمدتا خوب و مفرح از کار درآمدهاند.
از ویژگیهای قوی دوزخرفات؛ دیالوگنویسیهای عالی است؛ گاهی دو نفره و اغلب -با حذف گفتههای یک طرف گفتگو و پرداخت ظریفش در گفتههای طرف دیگر- یکنفره.
به زحمت بتوان برای کتابی شامل اینهمه سوژههای اکثرا بکر و پرداختهای عالی (و خوشبختانه کوتاه) خط و ربطی خاص پیدا کرد. بعضی سوژهها و نحوهی پرداخت چند لایه شان چنان خوباند که میتوان با آنها (با کمی رودهدرازی البته) قصهای بلند یا حتی کتابی نوشت. کاری که خوشبختانه سروش نکرده و به یک شبیخون گیجکننده، به جای حملهای فرساینده، بسنده کرده. هدف: دوزخ خرافاتی ذهن ما.
با این حال به نظرم نخی نامرئی که تمام این متنهای پراکنده را به هم وصل میکند “امروزی دیدن اساطیر دینی” است. نویسندهی دوزخرفات اساطیریترین قصههای دینی را لمپنیزم مذهبی مخلوط میکند. کاری که بسیار پیشتر از طنزنویسان جسور، خود خالقان آن آثار انجام دادهاند و فقط کافیست اندکی آن ادبیات ظاهرا مطنطن کنار زده شود تا مضحک بودن آنها نمایان شود: خدایی که خالق جهان و عالم و دانای کل است اما فرشتگان بالداری دارد که کارمندوار در رتق و فتق امور به او کمک میکنند، اسرافیلی که وظیفهاش بوق زدن برای رستاخیز است، آن یکی وحی دلیوری میکند و لابد صدها سال است که بازنشسته شده، نور سماوات و ارضی که یک خانهی سنگی مکعب شکل دارد که سابقا در رهن بتها بوده، نوزادی که – طبعا بیدندان و در بغل این و آن و مشغول ریدمان- به تبشیر و تذیر خلق زبان باز کرده… و از همه مضحکتر آن ورژن دوازدهتایی ایرانی که برای خودش ژانر مستقلی است.
کتاب را نشر اچ اند اس، با کیفیت خوبی چاپ کرده است. خریدن و داشتن و خواندن و حتی امانت دادن این کتاب را به همه ی کسانی که امکان خرید و دریافت آن را دارند توصیه میکنم. و بدانید که ما بر صلاح شما از خویشتن آگاهتریم.
————–
(امکان لینک دادن به بیشتر نوشتههایی که ذکری از آنها رفت، به خاطر حذف از روی وبلاگ هشتسنگ، میسر نشد. )