پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد و درگیریهای پس از آن، فقط شدت خشم و کینه و قساوت سرکوبگران نبود که حیرت برانگیز بود بلکه “حقارت” بخشی از حاکمیت که به توهین و تحقیر اکثریت مردم پرداخت هم شگفتآور مینمود. حقارت الزاما با رذالت یکی نیست. اگر احمدینژاد و دار و دسته با رذالتی وصفناپذیر هم به سرکوب بسیار شدید مردم میپرداختند و هم آنها را خس و خاشاک و اراذل و اوباش و مزدور و وطنفروش مینامیدند هرچند که کارشان بسیار غیر اخلاقی بود اما حقارتآمیز نبود. حقارت اتفاقا از آن کسانی بود که احمدینژاد و مشائی با تیپا آنها را از بلم کوچکشان به دریا انداخته بودند اما آنها بدون آنکه نیاز چندانی به سوار بودن بر این قایق تندرو داشته باشند همچنان متضرعانه به دنبال آنها شنای قورباغه میکردند. حداد عادل و محمدجواد لاریجانی دو نمونه بارز و مشمئز کننده از این دستهاند. هر دو دانشآموخته دانشگاه در بالاترین سطوح، هر دو از سابقون نظام (دست کم در مقابل تازهواردانی نظیر مشائی و محرابیان و بذرپاش و سایر اطرافیان احمدینژاد)، هر دو بواسطهی مناسبات خانوادگی در جایگاهی بسیار محکم در نظام آخوند-فامیل-سالار جمهوری اسلامی ایران. لاریجانی از یک سو پسر آیتالله میرزا هاشم آملی و از سوی دیگر برادر علی لاریجانی رئیس قوه مقننه و برادر صادق لاریجانی رئیس اخیر قوه قضائیه است و غلامعلی حداد عادل رئیس سابق مجلس شورای اسلامی پدرزن پسر رهبر جمهوری اسلامی ایران است و هر دو علاوه بر این مناسبات و سوابق دهها سمت رسمی و غیررسمی در بالاترین سطوح حکومت فعلی دارا هستند.
افزون بر این هر دوی این افراد در یک چیز دیگر هم اشتراک عمیقی دارند و آن مواجهه با بی اعتنایی و حتی تحقیر از سوی احمدینژاد و دولتش هستند. احمدینژاد نه فقط به محمدجواد لاریجانی به عنوان یکی از بزرگترین نظریهپردازان جناح راست بی اعتنا بوده و از ارجاع هرگونه شغل آبرومندی به وی خودداری کرده بلکه چندین بار در سخنرانیهای رسمی به راست سنتی و نظریهپردازانش هم توهین کرده است. حداد عادل اما به واسطه ریاست سابقش بر مجلس شورای اسلامی سهمی بیشتر از لاریجانی از تحقیر و توهینهای احمدینژاد برده و به ویژه نامه رسمی سراسر توهین احمدینژاد خطاب به وی در آن زمان هنوز در یادهای بسیاری مانده و بیش از همه در یاد خود حداد عادل.
با این حال حدادعادل، دارنده مدرک دکتری و مدرس رسمی دانشگاه، رئیس سابق مجلس و نماینده و رئیس کمیسیون فرهنگی فعلی، پدرزن مجتبی خامنهای و مشاور او و دارنده دهها سمت بسیار مهم در جمهوری اسلامی روز یکشنبه 24 خردادماه در “جشن پیروزی” احمدینژاد – در همان مراسمی که او مردم معترض را “خس و خاشاک” خواند- با شور و شعف سخنرانی میکند و به جای دلداری دادن به مردمی که –به حق یا ناحق- معتقدند حق و رای آنها در انتخابات ناحق شده در شمایل “پااندازی حقیر” میگوید: «مگر در سال 76 آقای خاتمی رأی نیاورد. مگر آنانی که به ایشان رأی ندادند که 10 میلیون نفر هم بودند شیشه شکستند، تظاهرات کردند، شبهه افکنی کردند؟»
محمدجواد لاریجانی، ریاضیدان، استاد دانشگاه، موسس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ، رئیس پژوهشگاه دانشهای بنیادی و رئیس کمیته حوقوق بشر قوه قضائیه هم در روزهای بعد به طور مستمر به موسوی و طرفدارانش میتازد و هر دم به شدت آنها می افزاید. از جمله آنکه در یک همایش ظاهرا علمی آنچنان عنان از کف می دهد و که حتی خبرگزاری دولتی ایرنا هم پس از انتشار، به تعدیل سخنان او در مقایسه موسوی و معترضین با رجوی و مجاهدین خلق میپردازد.
از این نمونهها باز هم میتوان سراغ گرفت. شاید بیشتر آنها ناشی از کینههای قدیمی از دهه 60 باشند اما سخن بر دشمنی ریشهدار گروهی با موسوی، چپها یا اصلاحطلبان نیست که اگر بود در میان این مرکبات دانشگاهی و عالیرتبه باید از چغندرهایی در ردیف نوحهخوانهای بازار –که البته در معادلات سیاسی سالهای اخیر نقشی بسیار پررنگ داشتهاند- نیز یادی میشد. سخن بر سر حقارت جلوهگر در نحوه واکنشهاست که از گروهی بعید مینماید. از لاشهلاتهایی که به مدد کلفتی توامان بازوها و صداهایشان به شهرتی رسیدند و بعدا توانستند به جای مدح پدر تازه درگذشته فلان حاجی متول بازاری، مدح رییس جمهوری را بگویند تا به جای تراولهای صد هزارتومانی، کارخانههای چند میلیاردتومانی را “خارج از مناقصه” صاحب شوند انتظار چندانی نیست. مداحی و مجیزگویی، حقارت این بندگان کوچک خدا و خلقش نیست، کار و کاسبی آنهاست و اتفاقا هر چقدر که عایدات مدحشان بیشتر باشد موفقتر و ماجورتر محسوب میشوند.
حقارت از آن کسانیست که با دانش و هوشی قابل اعتنا، بیاعتنا به حق و انصاف و شرافت بر علیه مردم حرفهایی میزنند و کارهایی میکنند، اما نه به کاری که میکنند و حرفی که میزنند اعتقادی دارند، نه برایشان سود چندانی دارد و نه نیازی به سود آن دارند.
از لات عرق سگی خوردهای که بر سر ده هزار تومان پول دعوای خونین راه میاندازد انتظار چندانی نیست اما برای پزشک حاذقی که روزی چند عمل جراحی ده میلیون تومانی انجام میدهد و شامپاین صد و پنجاه هزارتومانی سفارش میدهد قبیح است سر یک میلیون تومان بیشتر یا کمتر به دست و پای بیماران متمولش بیفتد. چنین کاری نه با دانش او همخوان است و نه با درآمدهای هنگفتش؛ اخلاق که جای خود دارد.
ماجرای برگزاری “همایش بزرگ ایرانیان مقیم خارج کشور” را هم بیش از هر چیز از منظر همین حقارت دید. عدهای از فارغالتحصیلان دانشگاهها و متخصصان ایرانی خارج از کشور به دعوت وزارت امور خارجه دولت احمدینژاد به ایران میآیند و در شویی ننگین که صحنهگردانانش خود احمدینژاد و رحیم مشائی هستند نقش سیاهی لشکر را بازی میکنند گویی انگار نه انگار که در این کشور حادثهای چنان عظیم و جنایاتی چنین فجیع انجام شده است. پرهیز از سیاست و حتی طرفداری از احمدینژاد و حکومت ایران مذموم نیست و اگر هم باشد حقیرانه نیست. حقارت این است که جمعی از دانشگاهیان ایرانی که همگی از سطح درآمد مالی متوسط به بالایی برخوردار هستند برای برخورداری از بلیط رایگان رفت و برگشت هواپیما و چند شب اقامت در هتل و گردش در ایران، تن به شرکت در چنین نمایشهای وقیحی بدهند که حتی بیشتر دانشجویان کم بضاعت ایرانی هم از قبول چنین چیزهایی سربازمیزنند و چشم امید حکومت برای شرکت در چنین بازیهایی فقط به نمایندگان بسیجیاش در دانشگاه هاست.
این درست است که –بر خلاف تصور عوام، تا پیش از ظهور احمدینژاد- سواد الزاما شعور و اخلاق و فرهنگ در پی نمیآورد، اما انتظار این است که آقا دکتر مهندس پرفسورهای مقیم ممالک خارجه دست کم از سطح شعور و شرمی در حد متوسط برخوردار باشند. دروغ گفتن برای ماستمالی قضیه از این هم بدتر است. اخیرا عدهای از شرکتکنندگان در آن همایش توضیحاتی برای شرکت کردن در برنامه دادند که مشخصا حاوی توهین به شعور مخاطبان و افزون بر آن، دروغگویی است. یکی از آنها که پزشکی مقیم آلمان است –بدون ذکر نام خود- در وبسایتی در دفاع از شرکت در آن همایش با پیرنگ آشنای “آی گولمون زدن” توضیحانی میدهد که بخشهایی از آن برای آگاهی از شرکت سادهلوحانه این نخبگان ایرانی در سواستفادهای بزرگ از سوی احمدینژادیان و نیز نگاهی بر منطق توجیهات برخی از شرکتکنندگان خواندنیاند: (تاکیدها از من)
قرار بود همایش دو روز باشد. البته یک روز هم، بعنوان روز ورود و جابجائی. تاریخ آن 11 تا 12 مرداد اعلام شده بود، اما به محض این که ما رسیدیم به ایران، آن را کش دادند و گفتند تا 14 و حتی 17 می خواهند طول بدهند. ورود ما به فرودگاه امام خمینی؛ خودش یک داستان است. حدود 5 ساعت ما را در این فرودگاه نگهداشتند. پاسپورت های ما را اسکن کردند، به این بهانه که می خواهند براساس مشخصات آن کارت همایش صادر کنند. اما چنین کارتی هرگز صادر نشد و بجای آن کارت هائی بدون عکس و تنها با مشخصات اولیه صادر کردند، که بعدا دلیل آن را متوجه شدیم.
پیش از رفتن به ایران و در برنامه ای که پیش از رفتن به سالن همایش به ما ابلاغ کرده و اطلاع دادند، صحبت از شرکت احمدی نژاد و سخنرانی وی درمیان نبود. همایش قرار بود پس از شروع، شرکت کنندگان را که همگی تحصیل کردگان و متخصصین بودند به چند “کارگروه” تقسیم کرده و ارتباط آنها را با دانشگاه ها برقرار کنند. قرار بود هیچ نوع تبلیغات سیاسی درباره این همایش نشود. هیچکدام از این قول و قرارها عملی نشد. یعنی به یکباره سروکله احمدی نژاد در مراسم افتتاح همایش پیدا شد.
تا آنجا که من اطلاع دارم بیش از 700 نفر به ایران دعوت شده بودند اما، شما اگر به فیلم های این همایش که حتی از تلویزیون ایران پخش شد خود دقت کنید، بسیاری از صندلی ها خالی بود، زیرا بیش از 250 نفر از دعوت شدگان به محض پیدا شدن سرو کله احمدی نژاد از سالن خارج شدند. همه آنها معترض به این حضور بودند، چون قرار نبودن همایش تبدیل به نمایشی برای تبلیغ احمدی نژاد بشود. نزدیک 400 نفر در سالن ماندند که از میان آنها هم، در اواخر سخنرانی احمدی نژاد عده ای در اعتراض به حرف هائی که او زد سالن را ترک کردند. روز دوم کنفرانس به زحمت تعداد حاضران به 400 نفر می رسید. خیلی از آنها حتی محل استقرار خود در سه هتل بزرگ تهران که برایشان در نظر گرفته شده بود را ترک کرده و رفتند به خانه های اقوام خود.
به هیچکدام از “کارگروه”هائی که تشکیل شد، اجازه ارتباط با دانشگاه را ندادند. یک سد امنیتی بین ما و دانشگاه ایجاد کرده بودند.
از همان روز اول و پیش از مراسم افتتاحیه، عده ای که مانند ما کارت همایش به گردن داشتند وارد سالن شده و بین صندلی ها پخش شدند. آنها از خارج نیآمده بودند و هیچکدامشان را در سه هتل محل استقرار مهمانان ندیده بودیم و اصلا ریخت و قیافه پرفسور و متخصص و تحصیل کرده خارج از ایران نداشتند. با ورود آنها به سالن همایش، تازه ما متوجه شدیم که چرا کارت های عکس دار برای ما، مطابق پاسپورت هایمان صادر نشده بود… آن کسی که نمایش تهوع آور زدن زانو در برابر احمدی نژاد را اجرا کرد، یکی از همین افرادی بود که میان مهمانان همایش جا زده بودند. تمام آن مراسم را قبلا شاید بارها تمرین کرده بود. خیلی خوب میدانست از کدام سمت برود بالا، کجا بایستد و چگونه زانو بزند. خیلی تمرین کرده بود.
یکی از سخنرانی های بسیار کوتاه و اعتراضی این همایش را پرفسور نجابت کرد. او در واکنش به آن صحنه ها و وضعی که درست کرده بودند و این همه خودی و غیر خودی که در کشور بوجود آورده اند، آرام و متین گفت: من در این مملکت بیش از هزار عمل جراحی بدون مزد انجام داده ام. از جبهه تا پشت جبهه. یک روز امام خطاب به ما گفت: شما به مردم خدمت کردید و هرکس که به مردم خدمت کند، در هرکجای دنیا که باشد، اسلام را معرفی کرده است.
واقعا که پاسخ آن صحنه سازی ها و صحنه هائی که ما به چشم دیدیم، همین سخنرانی کوتاه پرفسور نجابت و جمله ای بود که از امام نقل کرد.
آن تشویق هائی که در سالن، هنگام سخنرانی احمدی نژاد دیدید، همه مربوط به همان کسانی بود که با کارت بدون عکس قاطی ما به سالن آورده بودند و اتفاقا دوربین های تلویزیون هم همیشه روی آنها متمرکز بود.
بحث اصلی بین همه ما در فاصله سخنرانی ها، اوضاع آشفته و بلبشوی حاکم بر کشور بود و خیلی ها از این فرصت چند روزه استفاده کردند و رفتند محل اصلی تظاهرات بعد از انتخابات 22 خرداد را دیدند. پل حافظ بیشترین بیننده را داشت.
… تا یادم نرفته این نکته آخر را هم بگویم. روز دوم، یکی از پرفسورهای معروف ایرانی مقیم آلمان به رحیم مشائی گفت: ما از اینجا (داخل کشور) بی خبر نیستیم. شما می گوئی 5 میلیون ایرانی در خارج از کشورند. این 5 میلیون اگر با خانواده خود، همسر و پدر یا پدربزرگ خود درتماس باشند، حداقل شامل 15 میلیون ایرانی می شود. فکر نمی کنید که آن 10 میلیون، به این 5 میلیون می گویند که در کشور چه می بینند؟
بسیار جالب است که اگر به گفته راوی و از قول ” یکی از پرفسورهای معروف ایرانی مقیم آلمان”، “این 5 میلیون خارج از کشور” بواسطه “آن 10 میلیون داخل کشور” از اوضاع و احوال ایران در سالهای اخیر خبردارند و میزان مشروعیت دولت احمدینژاد را میدانند چطور در چنین مراسم سراسر دولت ساختهای شرکت میکنند و اوج اعتراضاتشان به دولت کودتا به جملات مشمشع “پروفسور نجابت” محدود میشود که بعد از یادآوری انجام هزار عمل جراحی بدون مزد و منت توسط خود، از قول “امام خمینی” خطاب به خود میگوید: «شما به مردم خدمت کردید و هرکس که به مردم خدمت کند، در هرکجای دنیا که باشد، اسلام را معرفی کرده است.»؟ و بعد هم راوی باشهامت که حتی پل حافظ را هم دیده تاکید میکند: “واقعا که پاسخ آن صحنه سازی ها و صحنه هائی که ما به چشم دیدیم، همین سخنرانی کوتاه پرفسور نجابت و جمله ای بود که از امام نقل کرد”!
انداختن تمام و کمال مسئولیت به گردن کسانی که کارت به گردن داشتند اما ” اصلا ریخت و قیافه پرفسور و متخصص و تحصیل کرده خارج از ایران نداشتند” هم از آن ادعاهاییست که نه فقط قابل باور نیست بلکه اگر هم باشد مسئولیت “پروفسور و متخصص و تحصیلکرده”های واقعی را که شاهد چنین سدءاستفادههایی بودند اما باز هم به شرکت در آن شو تبلیغاتی ادامه دادند را بیشتر میکند.
نکته جالبتر و اصلی آن است که گروهی مدعیاند -و همین پزشک آلمانی هم تاکید میکند- که در دعوتنامهها حرفی از سخنرانی احمدینژاد نبوده است و این درحالیست که از چند هفته پیش از برگزاری مراسم طبق برنامهای که توسط ترتیبدهندگان همایش تنظیم شده و برای مدعوین فرستاده میشد بر سخنرانی احمدینژاد در مراسم افتتاحیه تاکید شده بود. از اینجاست که مساله شرکت حقارت بار در چنین مراسمی و توهین به شعور مخاطبان در توجیه آن، جای خود را به دروغ میدهد. در ابتدای فایل پیدی اف ارسالی که از سوی “فاطمه فرجندی؛ مسئول دبیرخانه کارگروه علمی آموزشی/ شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور وزارت علوم ، تحقیقات و فناوری” عینا در پیوست همین مطلب ضمیمه شده است صراحتا به سخنرانی احمدینژاد در مراسم افتتاحیه اشاره شده است.
×××××××××××
حقارت گروهی انسانها در قیاس با شرافت و آزادگی گروهی دیگر رنگ می گیرد. همانگونه که اعمال افرادی نظیر حداد عادل و لاریجانی در کنار آزادگی امثال نوریزاد و تاجزاده و صدها آزادهی مشهور و گمنام دربند دیگر بیشتر به چشم می آید، برعهده گرفتن نقش سیاهی لشکر به ثمن بخس توسط این دانشگاهدیدگان فرنگ رفته و سپس توسل به دودوزهبازی و دروغگویی برای توجیه آن، آنگاه بیشتر خود را می نمایاند که بدانیم هزاران نفر از دعوت شدگان به این مراسم در سراسر جهان در اعتراض به دولت کودتا از شرکت در آن سرباز زدند و حتی برخی برای ناکام گذاشتم کودتاچیان در این بازی دست به اقداماتی نیز زدند. یکی از همین افراد شریف چندی پیش از برگزاری جزئیات دعوتها و از جمله همین فایل ضمیمه را در اختیار نگارنده گذاشته بود. امید است معدود شرکتکنندگان در آن همایش دست کم نمایندگی این افراد را برعهده نگیرند. یک بلیط دو سره و چند شب اقامت رایگان در هتل چهار ستاره با پول حکومتی که جویندگان رای را در زندان هتک حرکت میکند و جوانان معترض بیست و چند ساله را دار میزند و از جیب مردمی که هر روز بیکاری و گرسنگی و فلاکتشان بیشتر میشود، ارزش این حرکات را ندارد.
دریافت فایل پی دی اف دعوتنامه که برای همه مدعوین ارسال شده بود
هیچ عذری موجه نیست. فرانسوی ها هنوز آن هنرمندانشان را که با نازی ها ساخت و پاخت کردند، نبخشیده اند. ممکن است از اثار هنری یا علمی آنها لذت ببرند، اما همکاری با کسی که در کارنامه اش سلاخی و آدمکشی دارد، قابل توجیه نیست.
I am sorry you feel that way. Many of those people dont care about Ahmadinejad. They want to serve the people within Iran. You cannot know why those people participated. Maybe they have a moral reason for it. May be they paid for their trip. Maybe some of them did not clap for Ahmadinejad. Maybe they did not show up for his speech. Maybe some of them protested to what they saw. You do not see the whole picture and thus should not write so strongly about it. Why do you think they were all the same and acted the same? You do not understand much better than the conservatives you claim you are opposed to.
عالی بود. برای سایت های دیگری نظیر روز هم بفرستید این متن را.
تشکر
اگر دمکراسی آن است که تو میگویی و تو سمبل دمکراسی هستی من دیکتاتوری احمدی نژاد را ترجیح میدهم و بسیار خرسندم از شرکتم در آن مراسم. به واقع حضور من در آن مراسم “نه” به متعصبی مانند تو است که بدون کمترین آگاهی و اعتقاد به دمکراسی از آن سخن میگویی. آنان که در مراسم شرکت کرده اند دست کم دمکراسی واقعی را دیده اند نه مانند تو از رادیو فردا شنیده. امروز که تو در نهایت ضعفی گروهی را (نه عده ای دانشمند که هر یک به سال تو فعالیت علمی کرده اند، عدّهای شهروند) صرفاً به سبب تصمیم شخصیشان در شرکت در مراسمی که تو دوست نداری حقیر مینامی، فردای محال در اوج قدرت چه میکنی بجز کشتنشان؟
پروفسور محمد حسن عزیز
اول لطف کنید اسم کاملتان را بنویسید تا بعد وارد بحث شویم. منطقتان در پاراگراف فوق به رفقای تیم سایبری احمدی نژاد می خورد و از این بابت می ترسم به بازی آنها افتاده و چیزی که لایق آنها و نویسنده این افاضات است را به دانشمندان محترم شرکت کننده در آن همایش نسبت دهم.
Mia
Sorry to say but your argument is so absurd. How on earth they served their people by participation in the show? Who cares about their “moral reason” if they had any?. Who knows maybe those people who hailed and helped Hitler had some moral reasons too. May be they didn’t clap for him too. Or maybe they didn’t like him all that much either. But what difference does it make? Does it give life to those who lost it? Does it make them less guilty for being Hitler’s allies? Well the answer sadly for them is “No”. noone cares about the moral reasons. You are judged based on the external appearance of your act and the very fact that how your action affects other’s life. You don’t need to see the whole picture to know supporting a murderer is shameful.
با عطف به کامنت محمد حسین ،سؤال من این است آیا ربطی هم بین دموکراسی با احمدینژاد مگر وجود دارد ؟ آیا جن و بسم اله جمع پذیرند ؟ این احمدینژاد نبود که گفت حالش از دموکراسی به هم میخوره ؟ این از جملات قصار و معروف شخص شخیص ایشانه
اصولا ایشان بویی از دموکراسی نبرده پس خواهشا موجبات تکدر خاطرش را با این قبیل اتهامات فراهم نکنید !
متاسفم برای کسانی که به خاطر نان و آب این دنیای فانی، این گونه به دریوزگی میافتند و نام آن را دموکراسی میگذارند. جناب آقای حسن آقا، محمد حسن، مهندس، دکتر، پروفسور، استاد و یا هر چه که نام واقعی توست، آن چه که برای چون شمایی در این مراسم ننگین دموکراتیک! هزینه شد، در واقع سرمایه و پول مردم بی نوای این خاک است که میبایست برایشان کار و زندگی میشد. بسیار متاسفم که پس از شرکت در این مراسم مشمئز کننده، عده ای از شما در حال انکار هستید وعده ای دیگر در حال اصرار. برای یک بار هم که شده، قبول کنید که شما سیاهی لشکر شوی تبلیغاتی استبداد شده بودید.
اين جمله در انتهاي نوشتهات من را نگران ميكند “يک بلیط دو سره و چند شب اقامت رایگان در هتل چهار ستاره با پول حکومتی که جویندگان رای را در زندان هتک حرکت میکند و جوانان معترض بیست و چند ساله را دار میزند و از جیب مردمی که هر روز بیکاری و گرسنگی و فلاکتشان بیشتر میشود، ارزش این حرکات را ندارد.”
يعني از نظر تو اگر عايدي اين حركتها بيشتر از “يک بلیط دو سره و چند شب اقامت رایگان در هتل چهار ستاره” بود، آنوقت ارزش اين حركات را داشت؟
طبیعی ست که نه. فقط خواستم اشاره ای کرده باشم به اوج حقارت مزد دریافتی.
To Mani
Mani. I partially agree with you. I cannot defend the people who participated in the show. But I know some of the participants. All the university professors I know in my school were invited. Some went to Iran and some did not. The ones who did were not sure what to do. I know some decided to go to Iran on their own. I know they did not at all participate in Ahmadi Nejad’s show and I know they offered free services to the universities and hospitals only to help the people. Putting all of them in the same category and disrespecting all of them is not right in my opinion.