فیلم تکان دهنده نمایش ترومن (ترومن شو) با بازی تحسین برانگیز جیم کری، انسانی به نام «ترومن» را روایت می کند که نادانسته، شخصیت اصلی سریالی تلویزیونی است که از بدو تولد او از تلویزیون پخش می شود. از اعمال و رفتار اجتماعی و اتفاقات عمومی زندگی ترومن تا ریز ترین و پنهانی ترین اعمال او بوسیله هزاران دوربین ضبط می شود و پس از مونتاژ، اضافه نمودن موسیقی، جلوه های ویژه و خلاصه تمام اعمالی که در هر فیلم و سریال تلویزیونی بکار می رود؛ به روی آنتن های میلیون ها بیننده فرستاده می شود.
در دنیای ترومن نیز همه یا «بازیگر»اند (مثل همسایه وپلیس و همسر و حتی روح پدرش که بر او ظاهر می شود!) یا «بازی»اند (نظیر ماه ای که در مواقع ضروری به نورافکن تبدیل می گردد یا طوفانی که به اراده کارگردان برپا می شود) اما عاقبت ترومن که به ماجرا شک برده و فهمیده است که بعضی وقایع مصنوعی و دروغی است- اما نمی تواند به واقعیت پی ببرد و آنرا هضم کند- تصمیم می گیرد از محیط فرار کند و پس از چند بار تلاش ناموفق، عاقبت با به خطر انداختن جانش از راه دریا (یا چیزی که او گمان می کند دریاست! ) به آخر محیط مجازی خویش می رسد و در می یابد که واقعیت از چه قرار بوده است. در این هنگام کارگردان –همانی که تا دقایقی پیش برای جلوگیری از به حقیقت رسیدن ترومن حتی دستور قتل ترومن بوسیله طوفان را صادر کرده بود- بناچار از در ترحم و نصیحت درمی آید و به ترومن متذکر می شود که جای او در این دنیاست و بهتر است از رفتن به دنیای ناشناخته ای که پر از سختی و پلدی است صرفنظر کند(نقل به مضمون)، اما ترومن پیشنهاد او را رد می کند و دری را باز میکند که رو به آزادی است و در تاریکی گم می شود…!
ظاهرا این فیلم هشداری است نسبت به سیطره تلویزیون ( یا در سطحی بالاتر، کل رسانه ها) بر زندگی انسان و در صدد است تا عواقب وخیم تجاوز به حریم خصوصی انسانها توسط رسانه ها را گوشزد کند. اما به عقیده من این فیلم بیش از آنکه به تلویزیون و قدرت رسانه ای آن نظر داشته باشد، دانسته یا نادانسته تصویری از انسان مدرن و مبارزه او با خدای اساطیری را می نمایاند.
ترومن همان انسان سنتی دیندار در بند جبر است و کارگردان همان خدایی است که با استفاده از قدرت قاهرش همه چیز را «مجازا» برای این انسان فراهم آورده است. همه چیز بوسیله کارگردان پیش بینی و از قبل تعیین شده است اما بطوریکه ظاهرا نافی اراده ترومن نباشد و او در اعمال محدود به دنیای کوچک خود، مختار باشد یا گمان کند مختار است! (یعنی دقیقا همان توجیهی که متکلمین و فلاسفه دینی کهن در مقابل اشکالات معروف در مورد تداخل اراده انسان و خدا می آوردند: انسان مختار است اما دامنه اختیار او در اختیار خداوند و قدرت او محاط است) درد و درمان هردو بازی اوست. طوفان بلا میفرستند و به طرفه العینی آفتاب رحمت ارزانی میدارد تا روزمرگی مخلوقش به پا باشد و او قبول آن کند. او همان خدای قدرتمندی است که زندگی عادی را به انسانش ارزانی می دارد و آنگاه که در پی دانستن و هتک این پرده بی خبری و رفتن به دنیای واقعیات را داشته باشد بر وی خشم می گیرد، روی قهار و جبارش را نشان می دهد و هیچ ابایی از هلاک او هم ندارد. اما در آخر در مقابل قدرت «میل به دانستن» به عجز می افتد واز سر گفتگو و پند و خواهش برمیآید و گام نهادن به دنیای واقعیت و دانایی را هبوط در ظلمت معرفی می کند (نگاه کنید به اسطوره خوردن سیب «دانایی» در کتاب مقدس که باعث هبوط آدم و حوا به زمین شد و تحذیری که در این داستان کلیدی نسبت به دانایی است) . آنچه او تباهی و فساد و سیه روزی می نمایاند، دانستن حقیقت و کشف دنیای واقع است؛ همان دنیایی که خود او هم پرورده همان دنیاست!
از موضوع این فیلم گذشته، نشانه های فراوانی در «نمایش ترومن» هست که به گمانم شواهدی است بر این مدعا که هدف اصلی این فیلم هجو دنیای مجازی-اساطیری ادیان (بویژه با رویکرد سامی آنها نسبت به خدا و ماوراالطبیعه) و سنتهای منشعب از آن است. مثلا آن هنگام که ترومن در صدد است به رغم تمام دلسوزی های ساختگی بازیگران (رسولان؟!)، از راه خشکی از سرزمینی که در آن محصور است فرار کند و به کشف حقیقت برود دیواره های آتشین مانع او می شوند که تداعی کننده همان آتش عذاب مکرر مذکور، در ادیان سامی است. یا وقتی ترومن به پایان بازی نزدیک می شود نوک قایق او در وضعیتی شگفت آور به پرده ای برخورد می کند که در حقیقت انتهای استودیو (دنیای مجازی او) است و به گونه ای این صحنه ساخته شده که بی درنگ افسانه پایان دنیا (یعنی همان جایی که دریانوردان فضولی که می خواستند دنیای خدا را کشف کنند به آنجا رسیدند و از آنجا سقوط کردند!) را در ذهن تداعی می کند. یا زمانی که ترومن دری که رو به دنیای واقعی باز می شود، را باز می کند به نحو مرموزی در تاریکی گم می شود و این گرچه به راحتی و در برداشت نخست می تواند نشانگر آن باشد که بر خلاف آنکه داخل استودیو روز است، در خارج آن شب حکمفرماست؛ اما ضمنا می تواند تعریضی باشد به آنکه بر خلاف دنیاهای مبتنی بر دینهای اسطوره ای (با آن خدای همه چیز دان که سررشته همه چیز به روشنی در دستان اوست و وقایع منقوش بر لوح ابد، که تخطی از آنها محال است و در ضمن همه ساده و قابل درکند) ، دنیای واقعیات پر از ناشناخته هایی است که انسان را چون تاریکی (نشانه ای از جهل ولی نه از نوع مرکب) در بر می گیرند اما برای رسیدن به رهایی، گریزی از آنها نیست.
آیا ترومن همان آدم نیست که سیب ممنوعه دانایی را می خورد و از بهشت پر از نور و رخوت به جهان سراسر هراس و ظلمت هبوط می کند؟ ترومن آیا انسان خداباور و دیندار انتهای قرون وسطی نیست که با «شک» به همه چیز، بلاها را به جان می خرد و از دنیای «نادانی دانایی» روشن، به سرزمین «دانایی نادانی» تیره پا می نهد؟
ترومن زاییده مدرنیته است یا مدرنیته طفیلِ کنش های ترومن گونه؟
کاش ترومن ایرانی بود!
—————–
(این مطلب در سایت گویا نیوز منتشر شد)
از مطالعه نقد فیلم های مطرح دنیا خیلی لذت میبرم.
و نظرات و دید جالبی بود.