باور کنید تقصیر من نیست، تقصیر مارک است که وبلاگ و وبلاگنویسی را به این روز انداخت. طبعا منظورم مارک زورکربرگ است، مارک تواین مثلا چه صنمی میتواند با وبلاگ نویسی داشته باشد؟ جز این بود که اگر او هم الان زنده بود یک صفحهای داشت برای خودش در فیسبوک و جملات قصار طنزآمیزش را استاتوس میکرد و بعد هم معتاد میشد که دم به دقیقه برود ببیند کی چی نوشته دربارهاش و چندتا لایک خورده و پیام جدید رسیده یا نه و کجا منشن شده؟
این روضهها را میخوانم که بگویم یا نشان بدهم که خودم میدانم خیلی شرمآور است که آدم بعد ده سال وبلاگنویسی، اتفاقهای مهم زندگی خصوصی و کاریاش را سر موقع ننویسد و چند هفته بعد سلانه سلانه بیاید بگوید سلام علیکم؛ اینجانب یک ماهی در سفر خارجه بودم، کنفرانس جهانی پژوهشهای طنز در لهستان شرکت کردم، آشویتس را دیدم، مدرسه تابستانی پژوهشهای طنز در فنلاند را گذراندم،… و ای… ریا نشود… جایزه هم گرفتم! بعله… درست است که نام کوچکم خداوکیلی شرمسار هم تاریخ است و هم هرچه شرم و حیا، ولی بالاخره یک چیزهایی هنوز سرم میشود.
و اینک مشروح اخبار به صورت مختصر:
درباره کنفرانس
کنفرانس سالانه «انجمن جهانی پژوهشهای طنز» (International Society for Humor Studies) بیست و چهار سال است که برگزار میشود و همانطور که از اسمش پیداست اختصاص به پژوهشهای علمی در زمینه طنز دارد. پژوهشگران عرصه طنز، چه دانشگاهی و چه غیر دانشگاهی، سالی یکبار دور هم جمع میشوند و آخرین یافتههای و تحقیقاتشان را به هم عرضه میکنند (حالا شاید آن پشت مُشت ها چیزهای دیگری هم به هم عرضه بکنند، ولی ما که ندیدیم، یعنی اگر ببینیم هم به ما چه؟ به شما چه؟). Humor در اینجا به معنای وسیع کلمه است و هر نوع فکاهی، خندهانگیزی، و خوشطبعی را در برمیگیرد. یعنی موضوعات کنفرانس از تحقیق در باب خنده هست تا طنزهای ادبی و کمدیهای سینمایی، همچنان که رشتههای متنوعی از روانشناسی گرفته تا زبانشناسی و ادبیات و هنرهای نمایشی و ارتباطات و البته فلسفه را در برمیگیرد. در واقع بنیادگذاران این کنفرانس خواسته و بلکه توانستهاند هر پژوهش علمی درباره طنز را بالقوه در آن بگنجانند. یک طوری که مثلا -اگر بخواهم بومیسازیاش کنم- از عبید زاکانی تا محمود احمدینژاد در این کنفرانس جا میشوند (در مورد احمد جنتی مطمئن نیستم، چون هرچند مقالهای با موضوع طنز و آدمکشی در کنفرانس بود اما مطمئن نیستم بازهی زمانی دوران ژوراسیک را در بربگیرد).
امسال، بیست و چهارمین دوره این کنفرانس از 25 تا 29 ژوئن در کراکف لهستان برگزار شد. طبق آمار حدود 250 نفر از کشورهای مختلف در آن شرکت کرده بودند که به طور موازی در شش، هفت سالن مرکز همایشهای «ماکزیمم» کراکف مقالات خودشان را ارائه دادند. در کنار اینها، ورکشاپها و نمایشگاههای مفیدی هم بودند، از ورک شاپ یک روزهای درباره تئوریهای طنز و آنتولوژی که خود ویکتور راسکین در آن تدریس کرد و من هم در آن شرکت کردم تا ورکشاپی که یک خانم دلقک آمریکایی برای آموزش دلقکبازی در مراکز پزشکی برگزار کرد و من آن را از دست دادم.
درباره جایزه
طبق سنت حسنهای که نمیدانم کی آنرا از کِی در این کنفرانس راه انداخته، امسال هم به چند نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی که پژوهش کاملی را با موضوع طنز انجام دادهاند جایزه دادند. این را همینجا تاکید میکنم که جایزه اصولا ربطی به طنزنویسی و خوشطبعی نداشت، برای آن دوستانی که وقتی از جایزه خبردار شدند پیغام دادند که تو اگر جایزهبگیر بودی چرا نتوانستی یک جایزه از همین جشنواره طنز مکتوب و حوزه هنری دشت کنی، سهل است حتی یکبار شرکت هم نکردی؟ و خودموکیلی وقتی کلاهم را قاضی میکنم میبینم حق با آنهاست، خصوصا وقتی چک 280 دلاری جایزه را با سکههای سه تایی و پنج تایی و دهتایی جشنوارههای مورد اشاره مقایسه میکنم. ولی چه میشود کرد؟ شاعر فرموده «به اندازهی بود باید نمود» که ترجمهی امروزیاش میشود همونا بودن که ما رو نمودن!
به چهار نفر امسال جایزه دادند که سهتایشان از استرالیا، کانادا و رژیم اشغالگر اورشلیم بودند و یکیمان از ایران، یا همان استان شرقیاش، مالزی.
درباره مقاله و ارائه
من با مقالهای درباره طنز سیاسی در مطبوعات ایران با تحلیل دههی اول 2000 (از سال 79 تا 89) شرکت کردم. ایده این بود که طنز سیاسی در مطبوعات ایران چنان ژانر قدتمندی است که میتواند به عنوان شاخص آزادی بیان و مطبوعات در نظر گرفته شود. در مقدمهای طولانی به تاریخ شگفتانگیز طنز سیاسی در مطبوعات ایران اشاره کردم، به اینکه چطور وقتی که هنوز مفاهیم و پدیدههای مدرنی چون مطبوعات، سیاست، انتقاد و دموکراسی برای ایرانیان بسیار نو و ناشناخته بود، طنز سیاسی با قدرت و کیفیت بالایی ظاهر شد و جریانهای اجتماعی و سیاسی را تحت تاثیر خود قرار داد.
بعد به طنز سیاسی در این دهه بین دو رویداد مهم پرداختم: از فرمان قلع و قمع مطبوعات که از اردیبهشت 79 و بستن فلهای مطبوعات اوج گرفت، تا کودتای انخاباتی و سرکوب شدید مطبوعات در سال 89. تقریبا تمام رویدادهای مهم مرتبط با طنز (از کارتون استاد تمساح و دادگاه نبوی تا ماجرای غمانگیز سوسک حمام مانا نیستانی؛ و حتی مواردی مثل الهام افروتن و علیرضا اشراقی که ربط مستقیم به طنز و طنزپردازی نداشتند) را جمع کردم و علاوه بر اینها بندهایی از قوانین مربوط به مطبوعات از دوران ناصرالدین شاه تا انقلاب 57 و به ویژه این 30 سال نورانی را آوردم. کاری که با توجه به کمبود شدید مستندات و دسترسی به منابع و آرشیوها، ماهها وقتم را گرفت و شاید اگر از ابتدا میدانستم اینقدر سخت است اصلا شروع نمیکردم.
روزی که قرار بود ما چهار نفر ارائه داشته باشیم تمام پنلهای موازی تعطیل بودند و همه ریخته بودند در سالن اصلی. پیشتر به ذهنم رسیده بود که ارائهام را به صورت کمدی انجام بدهم، یعنی محتوا علمی باشد اما لحن کمیک (کاری که در استندآپ کمدیهایم میکنم و اگر دوستان اصفهانی به کِکهخوریهای اضافی متهمم نکنند می توانم بگویم یک نوع سبک شخصی خودم است). طرحم را با چند نفر از دوستانِ تازهیافته در میان گذاشتم خیلی استقبال کردند اما وقتی به مدیر کنفرانس گفتم گفت ایدهی خوبی نیست و ارائه باید حتما «علمی و جدی» باشد.
من هم که آدم خوب و حرفگوشکن و منطقی و غیرمشهدیای هستم صبح روز کنفرانس پیراهن اتوزده و کراوات و جلیقهی کاموایی پوشیدم، مولا علی را به قول داییجان یاد کردم و زدم بیرون. یعنی چنان علمی و جدی رفتم که خود جناب مدیر کنفرانس هم شگفت زده شد، اما به قول شکسپیر و الهی قمشهای: ترو وان تومن این دِ آش، این دیس دریم باش! وقتی نوبتم شد رفتم و گفتم من میخواستم برایتان استندآپ کمدی اجرا کنم اما ایشان گفتند باید جدی و علمی باشی من هم لباس جدی و علمی پوشیدم و حالا می خواهم علمی و جدی برایتان از طنز سیاسی در مطبوعات ایران بگویم.
بعد شروع کردم به همین کار اما نمیدانم چرا هر دقیقه جماعت میزدند زیر خنده. حتی خودمشاهده که چندبار کف هم زدند. البته که اینها چرک کف دست است و ما عالمان جدی، جوزده و مخاطبزده نمیشویم مگر اینکه جماعت حاضر در سالن همگی اینکاره باشند، که خب آنوقت اوضاع کمی فرق دارد. به خصوص اگر خیلیهایشان بعدش بیایند بگویند تو تکی و این بهترین ارائه بود و بیا فلانجا هم همین را اجرا کن و… که چون این چیزها برای ما آدمهای علمی جدی چندان ارزشی ندارند نقل نمینمایم. ولی اعتراف میکنم حناق میگیرم اگر نگویم خود کریستی دیویس که از پایهگذاران این کنفرانس و یکی از بزرگترین جک شناسان دنیا است به من گفت تو بامزهترین آدمی هستی که تا به حال دیده ام. خب وقتی آدمی با این مایه همچین حرفی میزند من بگویم “غلط کردهای، اگر اینطور بود بعد از دوسال من دست کم یک استندآپ کمدی در همین کوالالامپور خودمان اجرا کردهبودم”؟! پس ادب چه میشود؟ انصاف چه میشود؟
اینجانب با کراوات و علمی و جدی از نماهای گوناگون
دربارهی بقیه اش
بقیهاش یک سمپوزیوم و مدرسه تابستانی بود که هفتهی بعد در کمپ ساونلینای دانشگاه شرقی فنلاند برگزار شد. قبلترش هم در خدمت دوستان در هلند و بلژیک و فقانس و جمهوری غیراسلامی چک بودم و باز اگر حسودی نکنید و نگویید این یارو چقده اسنوبه، باید بگویم که مفتخر با دیدار با کسانی چون حاج ابراهیمخان نبوی، عبدیجان کلانتری، عالیجاه محمدرضا خان نیکفر، آقارضا ولیزاده (ونوکره المشرکون)، ثقهالاسلام و المنکرین سراج میردامادی، علی آقای مهتدی، حاجیه خانم عزیزی و آقاشون نیکلاوسخان آلمانی و یک عالمه دوستان ریز و عموما درشت دیگر شدم که این سفر را بسیار مفیدتر و لذتبخشتر از آنچه که انتظارش را داشتم، کرد.
بقیهاش را بعدا برایتان تعریف میکنم که هم مزهاش بیشتر باشد هم متهم به ندیدپدیدی نشوم.
پایان
پینوشت: با ایرباس ای 380 برگشتم ولایت. خیلی خیلی بزرگ بود و در شهر هم به من پیشنهاداتی شد!
آقای فرجامی خسته نباشید.
اگر روزی روزگاری گذرتان به شهر ما وین* افتاد ،جلوتر (خشک اش هم قبول است) اطلاع بدهید…یکی از ارادتمندان بعضا سال خورده ی شما اعلام شادمانی خواهد کرد….
در همه حال موفق باشید
_____________________________________
*گفتنی است که این شهر در سالهای پیش از میلاد توسط گروهی از مهاجرین قز “وینی”بنا شده و به دست آیندگان امروزی سپرده شد.
آفرین و خوش به حالت. من حقیقتاً به تو حسودی ام می شود. حتماً همه این ها را به یک زبان خارجی انجام داده ای! دست مریزاد. من با سال ها اقامت در خارجه هنوز با این ها مشکل ارتباطی دارم. وقتی شوخی می کنم همه بر و بر به من نگاه می کنند و وقتی جدی حرف می زنم ، می زنند زیر خنده. آن وقت تو یک الف بچه پاشده ای رفته ای یک مملکت غریب ، جلوی آن همه آدم اهل بخیه … درد و بلات بخوره تو سر هر چه محمود…
بعنوان خواننده قدیمی این وبلاگ بسیار از موفقیتتان خوشحالم و خیلی تبریک عرض می کنم
ممنون
نقدی بر کتاب The God Delusion (توهم خدا) اثر ریچارد داوکینز توسط دکتر عبدالکریم سروش که در تاریخ June 8, 2012 در دانشگاه استنفورد انجام شد
در این سخنرانی موضوعاتی مانند گرایش های مختلف به خدا، تفاوت بین دلیل و علت در پیدایش امور و همچنین مطالبی در رابطه با دعا و استجابت آن مطرح میشود
دانلود
http://s3.picofile.com/file/7422743973/The_God_Delusion_Dr_soroush.mp3.html