پیش از آنکه آشنائیم با آقای ابطحی به سلام و علیک برسد، پدرزن ایشان را می شناختم. یک روحانی بلندپایه، خوشنام، مستقل، تفکیکی و البته بسیار جدی مشهدی به نام "حاج آقا موسوی نژاد". البته ایشان خودشان اصرار دارند که "حاج آقا" نامیده شوند والا آیت الله هم هستند.
بعدا با آقای ابطحی هم آشناتر شدم. اولش بواسطه طنز نسبتا تندی بود که من درباره محمدعلی خان نوشتم و واکنش نشان داد. البته یک واکنش بسیار دوستانه در حد تماس با سردبیر و توضیح و درخواست تغییر. بعدا در همدان که بودیم رودررو شدیم. از آن موقع به بعد گه گاهی تماس با هم می گیریم.
با آقای ابطحی اختلاف نظرهای زیادی دارم ولی شخصا دوستش دارم. از آن "آخوند باحال"هاست. بعضی آخوندها باحال هستند. دوست دیگری دارم که او هم جزو همین دسته آخوند باحال هاست. اتفاقا آن دوستم هم شاگرد بسیار نزدیک حاج آقا موسوی نژاد است. همین دوست من، بدون آنکه ذره ای در مواضع اعتقادی اش عقب بنشیند، صدها رفیق، از متعصب های مذهبی تا آدم های لائیک دارد. کافیست آدم مهربان باشد و سعه صدر داشته باشد.
دیروز پریروزها چهارسالگی وبنوشت بود. خیلی مبارکا باشد. در این مدت حجم بزرگی از وب نوشت را مطالب و خاطرات طنز تشکیل می داد که رنگ و بوی آخوندی داشت ونوشتنش فقط از ابطحی بر می آمد؛ مثل یک اتوبوس آخوند و بلکدبه. دست ابطحی درد نکند، از این بابت هم زحمت می کشد و البته فشارها و تهمت های زیادی را تحمل می کند.
ابطحی روحیه نقد و طنزپذیری بالایی دارد. چند بار برای طنزهای موردی و خاص با او مشورت کرده ام. یک بار گفت به شرطی کمکم می کند که در مورد خودش هم بنویسم!