آنچه بارها محمد قائد به تلویح و مهدی خلجی به تصریح درباره یکی از پایههای اصلی قدرت در نظام حوزه و به تبع آن جمهوری اسلامی گفتهاند، نقش بسیار تعیین کننده “رجاله” است.
محسن کدیور در یادداشتهایی که اخیرا به بهانههای گوناگون منتشر کرده است، شاید بیآنکه بخواهد، در کنار نشان دادن ظلم عظیمی و حیرتآوری که ج ا ا به روحانیون مخالف یا معترض روا داشته و میدارد، بخشی از تاریخ رجاله در روحانیت شیعه را نمایان کرده. از خاطرات شیخ محمد یزدی، رییس قوه قضائیه منصوب ولی امر مسلمین کل جهان:
«تسخیر دارالتبلیغ: در نخستین هفته های که حضرت امام به قم تشریف آوردند، غائله حزب خلق مسلمان با اتکاء به شخصیت و موقعیت آقای شریعتمداری به وجود آمد. یک روز به ما اطلاع دادند که اوضاع قم به هم ریخته و شبیه دوران قبل از پیروزی انقلاب اغتشاشهایی بوجود آمده است. بنده در آن ساعت در منزل مرحوم اشراقی داماد حضرت امام نشسته بودم و امام هم تشریف داشتند. قرار شد از منزل خارج شویم تا از نزدیک در جریان اوضاع قرار گیریم…. مشاهده کردم که در چهارراه و نیز سرکوچه آقازاده در خیابان ارم که به منزل امام منتهی می شد سنگربندی کرده اند و خلاصه شهر حالت مضطربی دارد. چند دقیقه بعد آقا شیخ غلامرضا [از اعضای دفتر آیت الله شریعتمداری] را دیدم و شروع کردیم به صحبت کردن و در پی جمله ای که ایشان به زبان آورد، من عصبانی شدم و گفتم: تو غلط کردی! تو می دانی که اگر توهین کوچکی به امام بشود، دیکر اثری از آقای شریعتمداری در قم نمی ماند؟» گفت: «آیا تو فکر می کنی که مردم قم به همین سادگی دست از آقای شریعتمداری می کشند؟» گفتم: «اگر تا یک ساعت دیگر این بساط را جمع نکردید، می دانم که چه کار کنم.» گفت: «مثلا چه کار می کنی؟» گفتم «خواهی دید.»
بعد به نزد باجناقمان مرحوم محسن آقا رفتم و از او خواستم تا حاج غلام را خبر کند. حاج غلام شخص قوی تنومندی بود که خیلی ها از او می ترسیدند و سرش درد می کرد برای کارهای بزن بهادری! هروقت هرجایی به بن بست کشیده می شد و تکلیف احساس می کردیم به حاج غلام متوسل می شدیم و او هم خودش را ملزم می کرد تا کاری را که از او خواسته ایم تمام و کمال انجام دهد. وقتی حاج غلام خودش را به ما رساند گفتم: «بچه هایت را جمع کن و برو سراغ این ترکهایی که شهر را به آشوب کشیده اند و تا آنجا که در توان داری آنها را دستگیر کن! بعد به ساختمان نزدیک پل منتقل کن»… حاج غلام گفت: «این کارها برای چیست؟» گفتم: «کار نداشته باش و کاری را که از تو خواسته ام انجام بده. فقط یادت باشد که جان امام در خطر است.» حاج غلام گفت:«چشم.» و رفت.
در کمتر از نیم ساعت حاج غلام و نوچه هایش افتادند به جان خلق مسلمانها. زدند و بستندد و گرفتند و به ساختمان مزبور منتقل کردند. آقا شیخ غلامرضا همه کارهی آقای شریعتمداری هم جزو دستگیرشدگان بود…. به بنده پیغام دادند که آقای شریعتمداری با شما کار دارد. با آنکه می توانستم حاج غلام را با خود بردارم، با یکی از بچه های رده سوم و چهارم وارد بیت آقای شریعتمداری شدم. وقتی با ایشان ملاقات کردم، دیدم رنگ از صورتش پریده است… گفت: امنیت جان من چه می شود؟» گفتم: «امنیت شما به عهده من» ….
فردای آنروز پیش از ظهر به محل سابق ساواک رفتم. شیخ غلامرضا را در یکی از سلولها زندانی کرده بودند … گفتم باید قاضی به پرونده شما رسیدگی کند و کار شما مسیر قانونیش را طی کند.» جا خورد و گفت: «واقعا می خواهی مرا درگیر پرونده و قانون کنی؟» گفتم: «مثل اینکه خبر نداری که حکومت اسلامی است؟» بعد شخصی را که همراه خود برده بودم به شیخ غلامرضا معرفی کردم و گفتم: «ایشان قاضی است و از شما بازجویی به عمل می آورد.» تا آن وقت ما کار بازجویی نکرده بودیم و به فرد همراهم گفتم: «این در واقع اولین بازجویی رسمی است که ما انجام می دهیم.»…. (خاطرات آیت الله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۰، ص۱۸۸-۱۸۵)
(به شعبان جعفری زورخانه و باشگاه هبه میشد به محمد یزدی ریاست قوه قضائیه. قدرشناسی تا کجا!)
آنکه از حال و هوای حوزه خبر ندارد لابد بهت زده میشود که رئیس قوه قضائیه و حضرت آیتالله، اگر هم سابقا چنین خبطهایی کرده چرا چنین خاطراتی را با افتخار مینویسد، کسی که از حال و هوای حوزه و تاریخ شیعه بیشتر خبر دارد صرفا دهها نمونه مشابه به ذهنش میآید. آنکه معدود کتابهای “واقعی” زندگینامهای از حوزیانی مثل آقا نجفی قوچانی و شیخ ابراهیم زنجانی را خوانده، اگر جز این میبود تعجب میکرد.
مرجعیت شیعه همواره برآمدهی رجاله بوده و رجاله را برکشیده: مریدان بزنبهادر و چماقبدست این آیتالله دخل آن یکی را میآوردهاند و این مرجع، و وجوهات بگیر اصلی میشده. وقتی کیسهی این پرتر میشده رجالههای بیشتری را میپرورانده و آنها را تا حد وکیل و معتمد و بازاری بالا میکشیده. قصه امروز و دیروز هم نیست. دست کم از زمان درگیریهای شدید و آدمکشیها برای وجوهات شیعه در عصر امام یازدهم، این ماجرا سابقه دارد – و مهمتر از آن نهادینه شده. چسبیده شدن چماقلو به مجتهد در لغتنامهها بیدلیل و به صرف چند نمونه نبوده. خواندن کتاب “مکتب در فرایند تکامل” مو بر بدن آدمیزاد راست میکند: حضرت امامی که یقه میدرانده، مال شیعیان که برای تبرک و برداشت سهم امام خدمتش آمده بوده را پس نمیداده، با وکلا و نایبانش درگیر میشده و بر سر اختلافات مالی حکم ترور صادر می کرده است.
بلایی که امام راحل دورانطلا بر سر آیتالله شریعتمداری آورده بقدری نفرت آور، و عجز و لابه آن پیرمرد برای حفظ زندگی و اموال خود و اطرافیانش چنان حقارتبار، است که حال آدمیزاد را بد میکند. بد شدن حال اما گاهی ضروریست.