نقل است روزگاری مسابقهای گذاشتند بین فیلسوفان جهان که زرافه را توصیف کنند.
بعد از شش ماه تحقیق و تفحص جانانه؛ فیلسوفان آلمانی رسالهی دشوار فهمی در باب وجود زرافه دادند. فیلسوفان فرانسوی رسالهی جانانهای درباره سکوالیتهی زرافه و ارتباط آن با ماهیت این جانور ارائه کردند. فیلسوفان بریتانیایی با نظریه تکامل نشان داند که زرافه در واقع یک مولکول خودتکثیرشونده بوده که بعد از 4 میلیارد سال به این شکل درآمده و آن را شاهد دیگری بر عدم وجود خدا گرفتند.
فیلسوفان عرب هم برای عقب نماندن از قافله به بحثهای لغوی در مورد الزرافه پرداختند و بعد از 75 صفحه اطناب دربارهی صور مختلف این کلمه در کتابهای صرف و نحو، به آنجا رسیدند که زبان عربی با داشتن 1329 لغت مختلف برای زرافه و صرف آن در بابهای مختلف کاملترین زبان روی زمین است. …
تا اینکه نوبت به مقاله فیلسوفان ایرانی رسید. نماینده ایرانیها پشت تریبون قرار گرفت دستش را در جیبش کرد و گفت: ما معتقدیم زرافه همان شتر خودمان است که گردنش درازتر است و رنگش تغییر کرده. موضوع را الکی نپیچانید. والسلام.
*************
این روزها تب “نقد جنبش سبز” بالا گرفته. کار بعضی از دوستان ما –به خصوص خارجنشینها- این شده که به جای تظاهرات و اعتراض و شعار و کمک فکری و مالی و سایر کارهایی که یک جنبش به آنها نیاز دارد؛ فقط به نقد میپردازند که البته مفتتر است و البته از شدت “آوانگاردیت” میتوان نوک تیزش را بدنه و رهبران جنبش کرد. ادعا هم این است که دارند آسیبشناسی میکنند. خوش به حالشان. چه راحت است هزاران کیلومتر آنسوتر نشست و برای مردمی که روح و جسمشان خرد میشود اشکالات کارشان را گوشزد کرد. بالای ابرها نشست مارمالاد خورد و به جوانی که هفت دندانش از ضربه مستقیم باتوم توی حلقش ریخته گفت: عزیزم؛ کار خوبی نکردی آن یارو را هل دادی ها!… چرا باتومشو از دستش گرفتی؟… نه نه نه… ببین خشونت از همینجاها شروع میشهها.
البته که یک جنبش مدرن محتاج نقد است. نقد روح مدرنیته است و بدون آن انسانگرایی فلج است. بی نقد آزادی مفهومی ندارد. اما سوال اینجاست که با چه غلظتی و در در چه جهتی؟ ذرهبین برداشتن و در جنبشی به این عظمت، با دشمنی به آن مخوفی که از هیچ دسیسهای فروگذار نمی کند، به دنبال عیبها گشتن و آن معدود –بسیار معدود- رسانههای آزاد را هم درگیر پخش این نقدها کردن چه هنریست و به چه کار می آید؟
در جایی که کیهان و صدا و سیما و صدها سایت و تریبون دروغزن و بهتانزن مشغول به بمبارانند و از آن سو کوچکترین صدها با مشت و باتوم و انفرادی خفه می شوند، جدا باید مدال شجاعت و موقعیتسنجی داد به کسانی که هنرشان مثلا این است که رای دادن سبزها به موسوی در مجله تایم را مصداق دروغگویی و تقلبکاری اینها می دانند و آن را با تقلب در انتخابات مقایسه میکنند! یعنی واقعا نمی دانند یا خودشان را به نفهمی میزنند که این فقط یک نظرسنجی نامحدود برای اندازهگیری کمیت و کیفیت هواداران شخصیتها مختلف در یک مجله خاص صرفا برای انتخاب طرح روی جلد آن است؟ و اصولا چندباره رای دادن در سایت تایم عمدا بازگذاشته شده است تا بدانند هوادارن کدامیک دوآتشهترند و گرنه بستن آیپی رای دهندهها برای رایدهی مجدد یکی از سادهترین کارها در طراحی سایت و نظرسنجی است. (و یک سوال اخلاقی: همه اینها بهکنار؛ وجدانا لیدی گاگا پارسال تاثیرگذارتر بود یا موسوی؟)
هشدارهای بهداشتی البته خوب است اما نه آنکه بالا سر کسی که گلوله پهلویش را شکافته و ترکش پایش را قطع کرده بروی و بگویی: عزیزم… نباید خودت را روی زمین ول کنی… میکرب داره…
انتقاد بجایی است اما پاسخ منطقی و طبیعی به آن این خواهد بود: ابله!… من دارم می میرم… بیا جلوی خونریزی را بگیر… کمک کن برسانم بیمارستان، یا یکی را خبر کن ببرد مرا… هیچ کاری هم ازت برنمیآید لااقل خفه شو!
انتقاد بجا هم نباید بیجا گفته شود؛ خصوصا اگر مصداق گزک دادن به دست جنایتکاران باشد.
تب “اینا همشون مثل همن” هم دست کمی از تب قبلی ندارد. اخیرا خانم صدر مقالهای نوشته و در آن مدعی شده که همه مردهای ایرانی مثل صدیقی امام جمعه تهران هستند که زلزله را به زن ها ربط داده. صدر مدعی شده که همه مردهای ایرانی تجربه زنآزاری جنسی و جسمی را دارند: «به من نگویید که میتوان در ایران پسری تازه به سن بلوغ رسیده بود و بزرگ و بالغ شد، بی آنکه به زنان متلک گفت؛ بیاغراق، این بخشی از روند بزرگشدن برای مردان در ایران است. تجربهای که بدون آن، مرد ایرانی، مرد نمیشود.» البته ادعای بیربطیست و همانطور که بسیاری از اهل وبلاگستان گوشزد کردهاند مردها و پسرهای زیادی هم هستند که به دلایل مختلف اصلا اهل چنین کارهایی نبودهاند؛ اما من می خواهم بگویم گیریم که خیلیها هم باشند. آخر این چه حرفیست که مردانی را که تحت شرایط سنی خاصی دست به کار زشتی زدهاند (که البته میتواند مستحق مجازات هم باشد) را همشان و شعور آدم هایی دانست که از تریبونهای رسمی سخنان ضد زن میزنند و در حیطه عمل راه را برای تحقیر و طرد “کانالیزه” زنها هموار میکنند؟
یا آن رفیق خبرنگار ما که دائما در سایتش جا میزند اصلاحطلبها هم عده ای هستند تل اصولگراها و اصرار هم دارد که مشغول نقد است. سایت جرس را که به هزار بدبختی و مشکل درست شده و عده ای بی مزد و منت –بیاغراق- از جانشان مایه میگذارند تا آن را به عنوان یکی از معدود رسانههای سبز بهروز نگه دارند را کیهان سبز توصیف میکنند چون ادبیاتش کمی تند است. قبول. تند است و در ماجرای خبر درگذشت شجاعالدین شفا هم کار بسیار اشتباهی انجام داد (البته تصحیحش کرد) اما خدا را؛ چطور میتوانید چنین رسانهای را با عصاره بی اخلاقی و بیشرافتی کل تاریخ مطبوعات ایران مقایسه کرد؟
حتی این نوشته معقولتر خانم فاطمه صادقی را ببینید که چه اصراری دارد بگوید سیاستهای تکنوکراتی و لیبرالی زمان هاشمی فرقی با سیاستهای احمدینژادی نداشته و نهایتا به یک میزان در حق طبقه فرودست ظلم رواداشته و طبقه متوسط دوره پس از جنگ و حتی بدنه جنبش سبز هم همان بورژواهای زمان شاه است «با همهی ادا و اطوارهای همیشگی مصنوعی و تمایل تاریخی اش به ایجاد تمایز با به قول خودش دیگران.»
یعنی واقعا ماها هممون مثل همیم؟
**************
پ.ن
1- شدیدا ابا دارم از اینکه از این نوشته این طور برداشت شود که من روی سخنم با بعضی از رفقای وبلاگ نویس یا روزنامهنگاریست که در عین کمکهایشان به جنبش مردم، اعتراضهایی هم به بعضی حرکتها دارند. از میان همه، لازم می دانم به داریوش محمدپور عزیز اشاره کنم که انصافا برای بهبود نظری و عملی جنبش مایه میگذارد و البته نقدهایی هم دارد.
2- اقتصاددانها مثال مشهوری در حیطه جرم و جزا دارند. میگویند اگر در کشوری مجازات تجاوز به عنف حبس ابد باشد و مجازات قتل عمد اعدام باشد؛ تبدیل مجازات تجاوز به عنف به اعدام، به میزان جرایم قتل عمد هم خواهد افزود. چرا که کسی که مرتکب تجاوز به عنف میشود مجازات خودش را با مجازات قاتل یکی میبیند و احتمالا قربانی را خواهد کشت تا شانس فرار بیشتری هم داشته باشد. دوست دارم نه فقط در مورد سبز که حتی در مورد مخالفان آن هم این مطلب را در نظر داشته باشیم. مثلا من هم مثل خیلیها معتقدم که احمد توکلی آدمیست کممایه و شدیدا مخالف با اصلاحات و آزادیخواهی که اپوزوسیون بودنش هم گلخانهای است اما همو را هم نباید با آدمهایی مثل شریعتمداری یا رسایی به یک چوب راند.
خیلی وقتها مثل ندید بدیدها به کسانی که در خارج از کشور زندگی می کنن حسودیم میشد ولی خداوکیلی از پارسال تابحال روزی صد مرتبه خدا رو شکر می کنم که تو ایران بودم ، داد زدم و شعار دادم گاز اشک آور خوردم و خسته شدم ولی نرفتم خارج از کشور و از اونجا بگم لنگش کن . درسته اونا حق اظهار نظر دارن ولی اگه میشنون شما رو به حضرت عباس سعی کنین پچ و پچ کنین . داد نزنین که ما کم میاریم از هارت و پورت شما
به جز قسمت مربوط به نوشته خانم صدر به شدت با دیدگاه شما موافقم….در ان مورد هم تا زن نباشید درک نخواهید کرد ولی کمی فکر بد نیست
“اما سوال اینجاست که با چه غلظتی و در در چه جهتی؟”
به عبارت دیگر نقد خوب است به شرطی که مخل مبانی اسلام نباشد!
“هیچ کاری هم ازت برنمیآید لااقل خفه شو!”
متاسفانه کسانی که اینهمه حرف از عقلانیت نقاد می زنند و شعار میدهند که هیچ نظری غیرقابل نقد و رد کردن نیست به هنگام نقد خوشان قاطی کرده و از حالت نرمال خارج میشوند.
پاسخ منتقد یا غرغرو، خردهگیر، کوتهبین و هر برچسب دیگری که برای مخالفین استعمال میشود، خفه شو نیست. نقد را با نقد پاسخ میدهند و در برابر حرف بی ربط هم میتوان بیاعتنا رد شد. نقادان جنبش هم به خارج نشینان محدود نمیشوند (از ملکی گرفته تا رئیس دانا) مشکل جنبش مرحومه سبز هم این تیپ افراد نیستند.
سهراب اعرابی بجای رفتن به دانشگاه در تظاهرات کشته شد. فرزندان خاتمی، رفسنجانی، روزنامهنگار برجسته علینژاد و دیگران نیز مشغول علماندوزی در بلاد کفر هستند. با علم به فاصلهی عظیم مابین بهشتزهرا و شهر خوش و آب هوای چون آکسفورد میتوان بجای تشویق حرکات ابلهانه، بیهدف که تنها تامین کننده منافع جانیان دیروز و ناجیان امروز است، از جوانان خواست سود و زیان رفتارهایشان را حساب کنند.
در ضمن از امت انقلابی ۵۷ هم کسی با گل و شیرینی استقبال نمیکرد اتفاقاً آنها هم برای آزادی به خیابان میآمدند. قرار هم نیست که قدرت و ثروت را به رایگان به کسی بدهند اما انتظار میرود که نحوهی برخورد جماعت سبز با امت ۵۷ به حداقل به اندازهی ۳۰ سال تفاوت داشته باشد و همان حرفها را دوباره به مخالفان خودکشی جمعی نزنند.
چه تضمینی وجود داره که یک نفر با ادبیات کیهانی، بعد از پیروزی جنبش این رفتارش را ترک کنه؟ اونوقت باید بشینیم و شاهد جولان دادن یک کیهان جدید باشیم.
نقدتون واقعاً پخته است امّا باید توجهّ داشته باشید که کودتاچی ها هم در بسیاری از موارد با جملاتی شبیه به این
“انتقاد بجا هم نباید بیجا گفته شود؛ خصوصا اگر مصداق گزک دادن به دست جنایتکاران باشد.”
ما رو جیره خوار دشمنان خطاب می کنن. یعنی وقتی این حرف رو می زنید بهتره روشی هم برای بستن راه سوء استفاده مطرح کنید.
از دست این به اصطلاح “مفت خورها” خسته شدم ولی نمی دونم چه رفتاری نسبت بهشون درسته
راستی این کاریکاتور وحید نیکگو هم بی ربط به مطلبتون نیست:
http://se7en.persianblog.ir/post/160
جناب فرجامی به سادگی مدعای نوشته شما در مورد خود شما هم صادق است : یعنی به راستی انتقاد خانم صدر یا خانم صادقی همرنگ نوشته های مزخرف خارج نشینانی ست که تئوری ضدخشونت می بافند می فرستند برای مبارزین داخلی؟
یعنی همه شان مثل هم اند؟
با احترام
من شاهد مثال آوردم نه اینکه بگویم مثل همند.
این روزها بازار نقدها پیرامون یک مقاله خیلی داغه. خیلی از نقدها رو خودم، توی فیس بوک و توی وبلاگ ها. ولی هیچ جا نظر ندادم. به نظرم خیلی وقتها خوبه که به جای نقد کردن و قضاوت کردن و فقط به فکر خودمون و هم جنسای خودمون بودن یه کم درک کنیم آدما رو و شرایطشونو. من این چند خط رو نمی نویسم که از کسی دفاع کنم یا از نوشته ای یا از مقاله ای، چون خودم هم با کلی کردن بحث ها و موضوعی رو به کل آدما نسبت دادن مخالفم.
ولی یادمون باشه آدمها و بعضی وقتها کسانی که می نویسند یا صاحبنظرند، تجربه های شخصی داشتند که ما شاید هیچ وقت به فکرمون هم نرسه. به قول یه آدم بزرگی فاصله بین عقیده و عقده خیلی هم زیاد نیست.نمی خوام بگم که بازهم بعضی ها آدم های عقده ای هستند ولی بعضی وقتها آدم های صاحبنظر و صاحب عقیده هم به جایی می رسند که نیاز به عقده گشایی دارند حتی اگه خودشون و بقیه هم فکر کنند این نوعی بیان از عقیدشونه.
بعضی وقتها یکم درک کنیم که بعضی از آدم های صاحب عقیده از کجا میان و به کجا می رسند یا به کجا می رسونیمشون. یادمون باشه اینا که من می گم هیچکدومشون تاییدی بر حرفای کلیت داده شده نیست و فقط نقدی است بر نقد اونهایی که موافق یا مخالف به این فضا دامن می زنند، خوبه بپرسیم کجا بودیم وقتی یه همچین آدمایی تا آخرین لحظه ممکن در همون کشوری که ما براش ایران ایران می کنیم مودن و فریاد صلح و آزادی سردادند و چیزهایی رو تجربه کردن که قابل بیان نیست، می دونم که می خواید بگید همه اینها درست ولی دلیل نمی شه که این جرفا رو کلیت داد ولی تو رو خدا فکر نکنید ساده است، این حس توهین و تحقیر که تا آخر عمر همراه بعضی آدمهاست.
مردان محترم سرزمین من کجا بودید وقتی که زنان دیگر در پی احقاق حقوق حقه مادران وخواهران وهمسران شما بودند چرا هیچ وقت بر نوشته های دیگر که خالی از بغض و کینه بود خطی از تشویق یا سپاس ننوشتید؟ کجا بودید وقتی زنانی از زیر دست و پای همجنسان شما پله های ترقی را پیمودند؟ ببینید خود چگونه برآشفته اید از چنین کلامی و برنمی تابید چنین سخنانی را، حال شاید بد نبود این بار بواسطه کمی جامعه شناختی و روانشناختی کمی سکوت اختیار کرده و فقط می گفتید درک می کنیم.
دختران و زنان سرزمین من کاش ما هم به جای آنکه رگ فمنیستی خود را به میان آوریم باز هم درک می کردیم و پشت این عقیده ها و عقده ها سنگر نمی گرفتیم تا عقده های خود را بازگشایی کنیم، یادمان باشد این عقیده ها تا آخرین لحظه ممکن زیر حجاب به قول شما اجباری، پاک و استوار خالی از هر کینه ایستادند. پس بیایید خودمان را با آنها هم کاسه نکنیم که اگر حقی هم برای عقده گشایی و این حرفها باشد از آن آنان است.
در پایان امیدوارم همیشه عقیده و عقده مان را از هم بازشناسیم، یکدیگر را درک کنیم. و من باور دارم سرزمینم پر است از مردانی که خود خود مدافع حقوق زنانند و زنانی که همیشه درک کردند مردان مشرقی این سرزمین را.
نظر شمارا دوست داشتم. البته گاهی برخی خطاهای بنظرما؛ خیلی هم خطای عقیده ای وعقده ای نیست. بهرحال وجه ژورنالیسم نظرات ونوشته هاهم مهم است. حتی اگرلازم باشد نویسنده با علم دقیق به حساسیت رقیق؛ موضوع تعمیم دادن یک صفت به همۀ مردان شرقی را بعمد بیاورد.
مشکل شادی خانم دراین بود بنظرم که : همۀ مردان ونران سرزمینم را درجوف “امام جمعۀ متحجر تهران” تعریف کرده است والا کسی منکر مشکلات این چنینی درفرهنگ رسوب کرده از گذشتۀ همۀ بشریت بعلاوۀ همۀ ادیان وباضافۀ ویژۀ دین اسلام نیست. مسأله این است که آخوند صدیقی ها تولید کننده هستند دراین زمینه وباقی مردان مصرف کننده. والبته تولید کننده ومصرف کننده باید جداگانه تعریف شوند. تازه شادی صدر خیلی که گنده نیست! هست؟ یا…هو
سلام برادر!
یه کتاب در مورد مکتب شیعه معرفی کرده بودی من میخواستم بخرم اما نه اسم دقیقش و نه نویسندش یادم نبود. الان هم توی وبلاگت پیدا نمیکنم.
سبز باشی…
مکتب در فرآیند تکامل
حالا مسيح علي نزاد هم اومده كلي احساسي و بي منطق ازش طرفداري كرده! خانم خبرنكار بروفشنال! محمود خان يادته به عنوان نماينده خبرنكاران ايراني درخواست داده بود با اوباما مصاحبه كنه؟ به قول شاملو از بختياري ماست شايد كه انجه ميخواهيم يا به دست نمي ايد…