چند روز پیش ایمیلی از نیک آهنگ کوثر گرفتم که از من خواسته بود به مناسبت پنج هزارمین پست وبلاگی اش، یادداشتی بنویسم. همانجا (منظور زمان است یعنی فورا، والا جایم که همینجا بود!) این را نوشتم فرستادم:
در ایمیلی که احتمالا برای چند صد نفر دیگر هم عین آن ارسال شده، نیک آهنگ عزیز از من خواسته تا برای پست پنج هزارم وبلاگش یادداشتی بنویسم.
راستش لحظه هیجان انگیزیست و من تا به حال برای پست پنج هزارم هیچ وبلاگی یادداشتی ننوشته ام. در نتیجه با این یادداشت دو تا رکورد را همزمان می شکنم؛ یکی برای خودم و یکی برای وبلاگ نیکان که برای اولین بار است که میزبان محمود فرجامی می شود.
یکی از تخصص های من این است که هرجا منت و احترام بر سرم بگذارند و ازم بخواهند در مقام میهمان حرفی بزنم یا چیزی بنویسم یا خدای ناکرده کار دیگری بکنم، آن قدر بی مزه بازی از خودم بیاورم که به بیرون هدایتم کنند. به همین خاطر مدتی ست که به توصیه اطرافیان و به خصوص روانکاوم، از این کارها نمی کنم. اما نیکان استثناست و خودش یکپا اینکاره است. روانکاوم هم همین عقیده را دارد.
اینست که این یادداشت را می نویسم و در مورد نیک آهنگ کوثر و وبلاگش هم نظرم را می نویسم: خیلی خوبند فقط زمانشان زیاد است!
گذشته از این ها پشتکار نیک آهنگ ستودنی است. کسی که با این حجم کاری و امتحانات سنگین و کمر درد و سردرد (که دو هزار و سیصد و نه بار در همین وبلاگ نیک آهنگ از آنها نوشته و به کمک بلاگرولینگ از نردبان سه هزار لینکدونی بالا رفته) دائما بنشیند و تعداد یادداشت ها یا برنامه های رادیویی اش را بشمرد و به مناسبت فلانمین کلاغستون و بهمانمین یاداشت وبلاگی اش جشن و مراسم راه بیندازد، واقعا پشتکار حیرت انگیزی دارد. احتمالا پزشک نیکان هم همین عقیده را دارد.
برای دوست خوبم نیک آهنگ کوثر بهترین آرزوها را دارم و امیدوارم آنقدر زنده باشد که یکصدهزارمین یادداشت وبلاگی اش را هم جشن بگیرد. این یعنی این که تا آن موقع نیکان هنوز توانایی حیرت انگیزش در نوشتن از سردردها و کمردردها و سه شیفته کار کردن ها و امتحان ها و پروژه های سنگین و همچنین شمارش مکرر اعداد و برپایی مراسم رُندکنون را حفظ خواهد کرد. آمین!