بعد از ماه ها شنیدن و خواندن موافقان و مخالفان آبگیری سد سیوند، قاطعانه اعلام می کنم که با آبگیری این سد موافقم. آب دریاچه پشت این سد به هیچ وجه به آرامگاه کوروش نمی رسد و به نظر نمی آید در آن منطقه خشک، باعث بالا رفتن رطوبت هوا به میزان قابل توجهی شود. این احتمال که ممکن است زمین هایی که زیر آب می روند دربردارنده آثار تاریخی باشند، فدای سر هزاران کشاورزی که بی آبی به نان شب محتاجشان کرده.

حالا نیست که هزاران هکتاری که مطمئنیم آثار باستانی دارند را شخم زده ایم…!

در این باره مقاله عالی محمد قائد را از دست ندهید. بار هم اشکالی بود در خدمتم.


كساني در خيال سرزمين گمشده‌اي به نام آتلانتيس بوده‌اند كه در آثار افلاطون ذكر آن رفته است. بعيد است در آبهاي تاريك ته درياها چنين جزيره‌اي باشد، اما گنجهايي واقعي‌ چرا: ساختمانهايي كه زير آب رفت، خروارها طلاي قاره جديد كه سنگيني‌اش سفينه را در هم ‌شكست، و البته كشتي مشهوري مانند تايتانيك. آن يافته‌ها هم بخشي از دانش بشر و هم كسبي است پرسود براي كاشفان.
ايرانيان هم، گرچه به دريانوردي شهرت ندارند، ظاهراً قرار است به دارندگان خزاين مغروق بپيوندند. بر سر سدي در سيوند دعواست و هشدار مي‌دهند مناطق آثار باستاني زير آب خواهد رفت. مخالفان سد مي‌گويند درياچه پشت آن به آرامگاه كورش صدمه مي‌زند. حتي عكسهايي با مهارت مونتاژ كرده‌اند كه آرامگاه را وسط درياچه نشان مي‌دهد. مدافعان مي‌گويند حد حريم نهايي درياچه كيلومترها با پاسارگاد فاصله دارد، تراز نهايي آب پائين‌تر از سطح آرامگاه است و مي‌توان آن را پائين‌تر هم نگه داشت. مخالفان عقيده دارند رطوبت به آن آثار صدمه مي‌زند. مدافعان مي‌گويند احتمال اينكه اقليمي خشك به اندازه ساحل دريا مرطوب شود نزديك به صفر است و مي‌افزايند در ساحل درياها هم بناي تاريخي هست.
در اين مواجهه، صداي مردم هرچه رساتر شنيده مي‌شود و فكر تعلق‌داشتن سرزمين به هيئت حاكمه به تاريخ مي‌پيـوندد. با ديد نوين، مديركل و وزير و وكيل همان اندازه در سرزمين سهم دارند كه ساير شهروندان، و فرموده مقامها وحي ِ مـُنزل نيست، نظر كارمنداني است كه حقوقي مي‌گيرند تا كاري انجام ‌دهند، گاه اشتباهاتي مرتكب مي‌شوند و پي كارشان مي‌روند. پسر ناصرالدين شاه در مقام حاكم اصفهان وقتي به فسق و فجور متهم مي‌شد روي نقاشي‌هاي عالي قاپو گچ مي‌ماليد. امروز ديگر نمي‌توان بناها را ارث پدري دانست ـــــ دست‌كم نه با آن درجه از وقاحت.
پشت اين مواجهه هم مانند بسياري موارد ديگر، رويارويي دلبستگي به فرهنگ باستاني و تمايل به دست‌كم گرفتن خرت‌وپرت‌ آتش‌پرست‌ها ديده مي‌شود. ظاهراً سازندگان سد بسيار احتياط مي كنند برچسب نياكان‌ستيزي به آنها نخورد زيرا گران تمام خواهد شد. نام شركتهاي مجري طرح را هم، به دلايلي قابل حدس، پنهان مي‌كنند تا مخالفتها تقويت نشود. درهرحال، هر دو طرف در يك تلقي شريكند: نياكان هم حقي دارند. اگر جايي پر رفت‌وآمد مانند ميدان تجريش را نمي‌توان به شكلي نوين كه اسباب رفاه خلق شود بازسازي كرد زيرا كساني مدعي‌اند وقف است و وقف مقدس است، مشهد مرغاب هم براي خودش نوعي وقف است و نبايد گذاشت قبر آدمي سرشناس تالاب شود.
قضاوت روح نياكان هرچه باشد، نيازهاي نسل امروز و آينده را هم بايد به حساب آورد. در ارسنجان فارس، كشاورزان شورابه، كه اسم آن بيانگر محنت است، شعار داده‌اند: «آبگيري سد سيوند حق مسلم ماست.» بعيد است خود كورش هخامنشي كه به حقگزاري شهرت دارد مي‌توانست به چنين استغاثه‌اي، هرچند تـلقين‌شده از سوي مقامهاي وزارت نيرو و ديگران، مطلقاً بي‌اعتنا بماند.
اگر همت و اسباب فراهم باشد،‌ در همين ري مي‌توان بقاياي شهرها از زير خاك بيرون كشيد. سد و رطوبتي در كار نيست و موضع هواداران ميراث نياكان تقويت خواهد شد. اما بايد برنامه اي دست‌كم سي‌چهل ساله ريخت كه با رفتن وزير و آمدن مديركل به هم نخورد. بسيار خوب است كه با صداي غرٌا نداي دفاع از فرهنگ نياكان در دهيم، در همان حال كه خودمان بهتر مي‌دانيم چند مـَرده حلاجيم.
برنامه‌ها البته همه سي‌چهل‌ساله‌اند و كمتر كسي ترديد دارد كه سرانجام روزي بايد اجرا شوند. مقامي در سازمان آب فارس، در دفاع از سد مورد بحث، برگ رو كرده است: ساختن سد را مشاوران آمريكايي در سال 1351 برنامه‌ريزي كردند. اما در خود موطن استكبار جهاني معمولاً بيش از يك نظر وجود دارد و عمل نهايي برآيند منافع سرمايه‌گذاران، طرح مهندسان، نظر حافظان ميراث فرهنگي و خواست اهل محل است. در ايالت نيويورك كساني مي‌خواهند مكاني كه سالها ميدان سرشاخ‌شدن سواركاران جسور و گاوهاي خشمگين بوده تبديل به مجتمع مسكوني شود و فغان برخاسته است كه مبادا بخشي از ميراث ملي را نابود كنند. لقبي كه آنها هم به مجتمع‌سازان مي‌دهند آشناست: سودجويان.
سودجويان در مصر و در چين هم براي آباداني مملكت سدهايي ساختند كه آثار باستاني را به خطر انداخت اما كوشيدند آنچه را وجود دارد به جايي ديگر منتقـل كنند يا به طريقي در امان بدارند. نمي‌توان نيمي از مملكت را موقوفه مردگان و نيم ديگر را موزه‌ روباز اعلام كرد و به مردم گفت منتظر گردشگراني بنشينند كه خواهند آمد. با اين رشد جمعيت و كم‌آبي فزاينده جهاني، خلايق بايد كار كنند و نان بخورند. به فرض محال كه اين سد خشك بماند، نتيجه فقط مهاجرت هرچه بيشتر كشاورزان خواهد بود و انديشه‌ورزان بايد بخشي از مجال ستايش نياكان را صرف نگراني براي رشد جرم و جنايت در ازدحام شهرها كنند. روح نياكان حتماً راضي به چنين عقوبتي براي فرزندان نيست.
در موردي ديگر، جاي ترديد است همه مخالفان كشيدن راه‌آهن از كنار نقش رستم به آن محل رفته باشند تا از نزديك و تا حد امكان حساب كنند نصب ريل در پهنه ‌دشت، البته بدون ديناميت و انفجار، تا چه حد ممكن است به كنده‌كاري‌ پيشاني كوه صدمه بزند. احتمال دارد حجـّاريهاي باشكوه و آتشكده‌اي كه با جاده اصلي فاصله دارد بيشتر به چشم بيايـد و دوستداراني تازه بيابـد. خشم ‌و خروش‌ها تا حدي القايي و نتيجه احساس تهديدي دائمي نسبت به فرهنگ ملي است. هر طرحي را كه اسم آثار تاريخي در كنار آن بيايد فقط كلكي جديد براي انهدام مي‌دانند،‌ حتي اگر چند فرسخ فاصله باشد و كارشناسان آمريكايي تأييد كرده باشند.
آلاينده هوا فقط اكسيد كربن نيست. بدبيني معلق در فضا چنان جوّ جامعه را مسموم كرده است كه بحث احتمال و امكان و بخل و توطئه و ارتفاع‌سنج و عكس ماهواره‌اي و مقاطعه نان‌وآب‌دار لاجرم روي يك نتيجه فرود مي‌آيد: «نمي‌خواهند باشد.» متهمان انكار نمي‌كنند كه اهميت نمي‌دهند. درباره آئين‌هاي ملي طوري بي‌رودربايستي حرف مي‌زنند كه گويي ايراني‌ها همان موالي ِ فلك‌زده پريروزي‌اند. در تبريز وقتي مي‌خواهند مصلا را توسعه بدهند بناهاي تاريخي اطراف را هيچ مي‌انگارند.
هيچ‌انگاشتن گذشته ديگران منحصر به ايران و اكنون نيست. اعراب هر جا غالب شدند ـــــ در هند، قسطنطنيه، اورشليم ـــــ از بناهاي ديگران به‌عنوان مكان يا مصالح ساختمانهاي جديد استفاده كردند. فرضشان اين بود كه كار مغلوبان تمام است و كمر راست نخواهند كرد. نبردهاي خونين امروزي براي پس‌گرفتن پرستشگاه‌هاي مصادره‌شده نتيجه همان فرض است.
كمترين كاري كه در پاسارگاد مي‌توان انجام داد نجات بخشهاي پيدا و موجود است، نه فقط حسرت براي آنچه ممكن بود به دست آمده باشد. مردم ايران براي افراط در اين اعتقاد كه نقطه‌ پرگار تمدن بوده‌‌اند نياز به مدارك جديد ندارند. اگر آرامگاه كورش كبير واقعاً در خطر است حتماً بايد آن را به جايي ديگر منتقـل كرد. چهل سال از طراحي سد و چهارده سال از آغاز ساختن آن مي‌گذرد. شايد دهه‌ها به اعتراض سپري گردد و از اقدام واقعي خبري نباشد. نياكان ما اگر چنين سلانه‌سلانه كار مي‌كردند هرگز صاحب مقبره‌ سنگي در دل كوه نمي‌شدند.
در شرايطي كه يورش فرهنگ روستا بر شهرهاي ايران سنگيني مي‌كند، ممانعت از آبگيري اين سد در حكم فشاري از سوي فرهنگ شهر بر روستاست و كشاورزان محل را متقاعد خواهند كرد كه منافع آنها قرباني سليقه عده‌اي شهري‌ شده است. معترضان بخت پيروزي ندارند زيرا پيروزي آنها يعني بولدوزر انداختن در سد، اما همين قدر كه صداي مردم و صداي فرهنگ ايراني واضح‌تر شنيده شود دستاورد بزرگي است.
پس از گذشت تقريباً سه دهه، مي‌توان براي ده‌هزارمين بار پرسيد: حاصل آن همه مغزشويي و پاكسازي كتابهاي درسي قرار بود همين باشد؟ در برنامه آموزش رسمي،‌ از كودكستان تا فوق‌پرُفسوري، كوچكترين حرفي از ايران باستان نيست. يوزف گوبلز، وزير تبليغات نازيها، در سال 1933 اعلام كرد: «سال 1789 بدين وسيله از تاريخ حذف مي‌شود.» مفهوم نياكان هم قرار بود به ضرب بخشنامه از ذهن و زبان ايراني پاك شود و همه قبـول كنند كه به بركت هجوم صحرانشينان به تيسفون از زير بوته در آمدند. دو ماجراي سد و فيلم كذايي اخير را كه كنار هم بگذاريم، رژيم پهلوي به خواب هم نمي‌ديد ملت در دفاع از نياكان (فرضي يا واقعي) خويش چنين رعدآسا بغرّد. آن هم داستان مرتبطي است اما نگارنده، با قدري اكراه، منتظر ديدن فيلم مي‌ماند.
مقامهايي كه اين همه اعتراض به سدي در گوشه‌اي از مملكت را سياسي و بنابراين بيربط مي‌دانند ظاهراً در درك اين نكته مشكل دارند كه علاوه بر دانشگاه و مطبوعات و موسيقي و كتاب و فيلم و اينترنت و كاريكاتور، كشورداري هم امري سياسي‌ است.
به نقل از روزآنلاین

0 Points


One thought on “با آبگیری سد سیوند موافقم”

  1. فريبرز says:

    محافظه كارانه نوشتي قبول ندارم. تازه بايد به ايراني بودن خود هم شك كني عزيزم. هدف تاريخ زدايي چرا حاليتون نيست . من امسال با چشم خودم ديدم تكه سنگي را از تخت جمشيد خارج كردند كجاي كاري . تازه همه سدها مرقوم به صرفه نيستند خيلي ها براي زمينهاي كشاورزي مضرند

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *