سرانجام پس از سالها بحث و تردید در مورد اصالت نامه انیشتین در خصوص مشرف شدن به آیین شیعه، متن کامل این نامه منتشر و پژوهشگران حوزه انیشتینشناسی تایید کردند که نه فقط دستخط بلکه محتوا و لحن نامه نیز دقیقا بر سایر نوشتههای آلبرت انیشتین مطابقت کرده و نویسنده حقیقی آن نامه انیشتین میباشد.
به گزارش خبرنگار ما تا پیش از این، همواره خبر از نگارش نامهای توسط این فیزیکدان برجسته جهانی بود که در آن ضمن اعلام رسمی پذیرش اسلام و مذهب شیعه جعفری، از برخی احادیث پرنغز این آیین به عنوان پیشرفتهترین مباحث فیزیکی و شیمیایی نام برده بود اما همواره بخشهایی از آن نامه منتشر شده بود که همین مطلب باعث تشکیک در اصالت آن شده بود.
اما اکنون برای نخستین بار محتوای این نامه ارزشمند منتشر و بلافاصله به فارسی برگردانده شده است که نشان میدهد انیشتین آن نامه تاریخی را در واقع در پاسخ به مهندس ایرج حسابی پسر پروفسور محمود حسابی نوشته بوده است. ایرج حسابی که در آن زمان 17 سال داشته و در سال دوم دبیرستان تحصیل میکرده است (توضیح: ایرج حسابی در کتاب “من و پدر اعجاب انگیزم” خاطر نشان ساخته که پروفسور حسابی تاکید داشته فرزندش باید هر سال دبیرستان را دو بار بخواند تا پایهاش قوی شود) اخیرا فاش ساخته است که نامه تاریخی مذکور در واقع از طرف انیشتین خطاب به او نوشته شده بوده است.
متن کامل این نامه که چند روز پیش از درگذشت آلبرت انیشتین خطاب به ایرج حسابی نوشته شده بوده است و در آن صراحتا به موارد مذکور اشاره شده است به شرح زیر است. ذکر این نکته ضروری است که تا پیش از این بخشهایی از این فقط بخشهایی از نامه منتشر شده بودند که در متن زیر بولد شده هستند و جملاتی که با حرف معمولی نموده شده اند منتشر نشده بودند:
ایرج حسابی عزیز
سی و هفتمین نامه تو را دریافت کردم. شخصا از اینکه جوانی در سن و سال تو از آن سوی دنیا با این جدیت برای من نامه مینویسد و هر بار از جوابهای تند و کوتاه من نمیرنجد یا از رو نمیرود شگفتزدهام. در مورد پدرت برای سی و هفتمین بار خاطر نشان میسازم که من چنین شخصی را به خاطر نمیآورم اما ممکن است یکی از دانشجویان من در پنسیلوانیا بوده باشد. به خاطرم میآید در طی این دهها سال تدریس، چند دانشجوی باهوش هم از خاورمیانه داشتهام که شاید پدر تو هم یکی از آنها باشد اما داستانهایی که در مورد من و ایشان نوشتهای همگی مضحک هستند و بیم آن دارم در آینده با انتشار آنها موجبات مضحکه شدن خودت و پدرت و من و تمام کسانی که آن خزعبلات را باور می کنند را فراهم آوری. عکسی هم که فرستادهای مربوط به من و آقای گودل است که یک ریاضیدان و منطقدان بزرگ جهانی است. امیدوارم اگر -آنچنان که می گویی- پدرت یک استاد برجسته فیزیک است، در تعلیم و تربیت علمی تو تا آن حد که بتوانی آقای گودل را از ایشان تشخیص دهی بکوشد.
من نامههای دیگری هم از خاورمیانه و به خصوص ایران در چند سال اخیر داشتهام که متاسفانه هیچکدام از آنها ربطی به فیزیک نداشتهاند. همین چندی پیش فرد دیگری با امضای Doctor Haj Molla Ali Kallepaz e Dinparast چند نامه برای من نوشته بود و اصرار داشت که من رسما اعلام کنم “در پی مکاتبات با پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی به دین اسلام و مذهب حقه شیعه جعفری میگروم.” من البته مختصر آشنایی با دین اسلام داشتهام اما مطلقا تا پیش از آن نام فرد مذکور و آن مذهب مذکورتر را نشنیده بودم. از این رو کنجکاو شده و در وقت استراحتم در هنگام نوشیدن قهوه از یکی از اساتید متخصص در ادیان و مذاهب خاورمیانه و هند درباره آن پرسیدم که وی گفت چیزهایی درباره مذهب شیعه مطالعه کرده است و گفت که آن یکی آیینی است که پیروان آن گمان میکنند مذهب شیعه بهترین و کاملترین مذهب روی زمین است و تنها راه نجات و رستگاری بشر است. بعد هم چیزهای بامزهای درباره برخی باورهای معتقدان به این مذهب گفت که باعث انبساط خاطر شد. از جمله گفت که آنها معتقدند در نخستین شب دفن یک مرده، دو فرشته وحشتناک – به گمانم با نامهای نوپنیس و نام دیگری شبیه آن- با گرز آتشین بر سر جنازه میآیند و سوالهایی از وی درباره معتقدانش میپرسند و اگر آن بدبخت بلد نباشد یا دچار استرس پیش از امتحان شود آنقدر او را فشار میدهند که روغنش درآید! همچنین او میگفت آنها پس از مرگ کسی که به اندازه کافی عبادت نکرده باشد به یک نفر پول می دهند تا به جای او عبادت کند. مثل اینکه پس از درگذشت یک کاتولیک که به به اندازه کافی یکشنبهها کلیسا نرفته است، بازماندگانش پول بدهند تا به جای او مکررا و به سرعت به کلیسا برود!
این موضوع ما را به قدری خنداند که اشک در چشمان من در هنگام شنیدن اعتقادات مذهب شما جمع شد. سپس عمیقا تحت تاثیر قرار گرفتم که چرا عدهای از این افراد به جای اصلاح این باورهای شگفتانگیز خود و مردمشان، در پی آن هستند که افرادی چون من را به آیین خود دعوت کنند. اما در رابطه با شخص مذکور کسی ایشان را نمیشناخت اما من چندین بار دیگر در نامههای مشابه نام ایشان را مشاهده نمودم که البته بعید نیست وی نیز فرد محترمی باشد که همچون اینجانب ملعبه ذهن سادهلوح دیگران شده باشد.
حسابی عزیز، نوجوان چسبنده
امیدوارم این نامه را علاوه بر مطالعه به دوستان و همفکرانت هم منتقل کنی تا دیگر شاهد چنین پیشنهادهای ابلهانه و گستاخانهای نباشم. اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس (مارس) از سال 1954 است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم و اعصاب کافی حتی برای خندیدن هم ندارم. گذشته از این بدانید و آگاه باشید که تنها چیزی که من بدان عمیقا معتقدم نظریه نسبیت خودم و نظریه “تنها چیزی که نهایت ندارد خریت است” ناپلئون است که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند!خیالبافیهای کودکانه برخی از هموطنان شما تا به آنجا رسیده که در یکی از نامهها با کمال حیرت مشاهده کردم که نویسنده حتی چیزی شبیه به سناریو هم برای اینجانب نوشته است که البته بیشتر به آثار کمدی و بلاهتآمیز شباهت داشت. بخشهایی از ایننامه را برای شما نقل میکنم چون بسیار عبرتآموز است. در بخشی از آن نامه، نامهای از قول من به آن آقایی که نمیشناسم کیست نوشته شده که در آن آمده:
همانگونه که آقای بروجردی – مقیم شهر قم / در ایران – می¬دانند : من در آگوست 1939 7طی نامه¬ ای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی – که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً به او گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز … باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقل¬ ترین و … خونسردترین ابرقدرت¬ های دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خونخوار – آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی¬ شود – حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می¬دهد. اما وقتی آمریکا … آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر امثال هیتلر دیوانه نمی¬ توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان / از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازی¬های آلمان – استفاده شود سپس من نامه¬ ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم / ایشان نیز در جواب گفتند که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی¬ ها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید می¬کنم . تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد”
کار تا آنجا پیش میرود که نظریه نسبیت من هم درگیر اعتقادات مذهبی شما شده و من با خواندن کتابی از فردی به نام آقای علامه مجلسی متوجه میشوم که: “هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر اسلام به ظرف آبی می¬خورد و آن ظرف واژگون میشود. اما بعد از این که پیامبر اکرم (ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است … و آنگاه اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینهی “انبساط و نسبیت زمان” دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد….!“
این مهملات به همینجا هم ختم نمیشود و تا حد اهانت به یکی از بزرگترین تمدنهای بشری، یعنی تمدن شرق دور آنهم از زبان و قلم من ادامه مییابد که البته با ناکامی من هم که دور از چشم سناتور مککارتی نامههای فوق محرمانهای برای آن آقا (که با ایکس شماره میخورند!) مینویسم همراه است:
… در مقیاسهای کوچکتر نیز همواره ناکام بوده ام. هنگامی که ورزشهای رزمی از جمله کاراته / جودو/ و کنگ فو و مانند این چیزها {…} از شرق وحشی بی تمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد / من از جمله مخالفان این گونه ورزش ها بودم و تأکید می¬کردم که چنین آداب و رسول وحشیانه¬ ای خشونت را در جامعه رواج می¬دهد … ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی ( =آقای بروجردی برای من در جواب نامه ایکس – 25) مرقوم فرموده ¬اید . در اسلام … حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است !! . آری ! سیاست فقط فکر لحظه ¬های هیجان ¬آور را در سر می¬ آورد، حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می¬ آورد!! و اکنون ای جناب … بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که / آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می دانستند – بپذیرم؟ / خود در جواب نامه ایکس – 32 فرمودید: انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمیپذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید” لذا من نیز به بهانه اشتغالات علمی، این پیشنهاد را رد کردم.
بیش از این ادامه نمیدهم و ضمن احترام برای همه مردم دنیا و پیروان تمام مذاهب، به شما و دوستانتان که پیرو آیینی هستید که بر طبق تمام مستندات تاریخی از همان ابتدا با زور شمشیر راه آسیا و آفریقا و اروپا را گرفت توصیه میکنم که برای پرهیز از یادآوری برخی حقایق نه چندان دلپذیر در مورد اعتقادتتان، از فروکردن آنها به ذهن و روان دیگران و توهین به سایر افراد – آنهم به بهانه صلحدوستی!- دوری کنید.
در مورد خودت هم مرد جوان امیدوارم هرچه زودتر ار این مسیری که میروی برگردی. چون حدس میزنم چنین درخواستهای مکرری از طرف تو و برخی هموطنانت برای ساختن داستانهای محیرالقول عامه پسند، نشان از آن دارد که شما مردمی هستید سادهدل که عاشق افتخار آفرینیها و ستایش شدنهای خیالی هستید و در چنین محیطی هیچ بعید نیست سالها بعد حتی داستانی بسازی که در آن من به میهمانی پدرت میآیم یا دستش را در دانشگاه میبوسم یا دسته چک سفید امضا به دانشجویان ایرانی میدهم!
پسرخوبی باش و بیشتر مطالعه و کمتر خیالبافی کن
آلبرت
Masterpiece.
عالی بود
مردم از خنده مخصوصا آن “عبارت نوجوان” چسبنده معرکه بود
از ابتدا با زور شمشیر راه آسیا وافریقا……..ایشان هم متوجه فرو کردن اعتقادات با زور شدند.
واقعا چسبید
کلافه میکنند انقدر ازین اراجیف به هم می بافند
حالا گیریم اینشتین اسلام را تائید کرد اصلا شیعه هم شد چی ثابت میشه ؟
بسیار عالی بود. این ایرج خان حسابی که به شغل پسر حسابی بودن مشغول است بسیار اصرار دارد که پدرشان نظریه ای موسوم به “بی نهایت بودن ذرات” از خود صادر کرده اند. اگر از ایشان بخواهید مقاله پدر را در این باره بدهند (پیش از این درمی ماند) مقالکی ارائه می دهند که نه ژورنال آن مشخص است و نه باقی مسائل
بسیار هم اصرار بر پذیرفته شدن این به اصطلاح نظریه دارند. حتما رکورد ارجاعات به آن از رکورد ارجاعات به مقاله EPR هم پیش رفته است.
حکومت هم سخت حامی چنین کسی بود تا به مردم یک بت علمی هم که همه چیز دان است و ده تا لیسانس و فوق لیسانس ردیف کرده ارائه بدهد. اما تازگی انگار تاریخ مصرفش گذشته است و به ایرج خان وامی که می خواسته (صد البته در راه علم خرج کند) ندادند و ایرج خان حسابی گله مند از اوضاع و احوال ضد علمی است و اینکه دیگر علم ارزشی ندارد و خلاصه روضه ای می خواند.
http://humanisfree.blogspot.com/2007/06/new-conservation-law-in-physics-and.html
عالـــــــــــــــــــــــــــــی بود.
اونجا خیلی باحال بود که گفته : “انقدر خندیدیم که اشک در چشمانمان جمع شد و ….”