– الو؟
— چه میگویی؟
– سلام قربان. منزل جناب آقای دکتر سروش؟
— خودم هستم. بگو. از شاگردانی؟
– نخیر قربان. یعنی این افتخار رو نداشتم. خبرنگار هستم.
— خبرنگار هم میتواند خوب باشد. در مورد آن مردک غارنشین میخواهی سوال بپرسی؟
– نخیر. میخواستم…
— آن ولایت فروش کم فروش، گلشنی؟
– نخیر استاد. توی این هیر و ویر به گلشنی چه کار داریم
— وحید، آن دکترک قلتپان را اگز میگویی که به قول مولوی: خاتون…
– حالا بگذریم جناب استاد… اینجا زن و بچه نشسته.
— موسسهی صراط را که این کج اندیشان فکر پریشان و تنگ نظرانِ در فضل ما مانده حیران تاب نیاورده و عتاب…
– قربان عذر میخوام حرفتون رو قطع میکنم. ولی تماس گرفتم که صرفا نظرتون رو دربارهی وقایع اخیر بدونم.
— آن دولتآبادی دهاتی که در کمال پریشانی و بیثباتی فرق بین ستاد و شورا و حلیم و شوربا را نمی داند و آنقدر بیخبر است که گویی از غاری…
– دکتر! فدات شم… دولتآبادی رو بیخیال… میگم نظر شما در مورد کشتار اخیر معترضان و حمله به کوی دانشگاه چیه؟
— هجدهم تیر لکه ننگی بر دامان تردامنان است. که گفت او می رود دامن کشان من زهر تنهایی کشان…
– خیلی ممنون. متوجه شدم. خداحافظ
— به آن غارنشین بی خبر از همه جا بگویید که ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی…
————————–
پ.ن: بعد از انتشار مطلب بالا، نامه دکتر سروش را دیدم که البته امروز منتشر شده و به نظرم اندکی دیرهنگام آمد.
هر چیزی که مسخره باشد لزوماً خندهدار نیست. این نوشتهٔ اخیر شما هم از آن جمله است.
میرحسین: پنج شنبه را عزای عمومی اعلان کرد
از این پس تمام بیانیه های میرحسین موسوی را منتشر میکنم. تا کور شود هرآنکه تمام رسانه را به اسارت گرفته است
بسمه تعالی
ملت شریف ایران
همانگونه که می دانید طی روزهای گذشته و در نتیجه برخوردهای غیرقانونی و خشونت بار با منتقدان و معترضان نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شماری از هموطنانمان مصدوم و تعدادی نیز به شهادت رسیده اند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده های شهدا و همدردی با مصدومان و مجروحان از همگان درخواست می کنم بعد از ظهر روز پنج شنبه بیست و هشتم خردادماه به هرصورت ممکن، اعم از اجتماع در مساجد و تکایا و یا برگزاری راهپیمایی های مسالمت آمیز با استفاده از نمادهای سوگواری همدردی خود را با بازماندگان اعلام کنند و بدیهی است که خود نیز در این مراسم شرکت خواهم کرد.
میرحسین موسوی
http://eslah.malakut.ir/2009/06/post_80.html
هیچ چیز مهیبتر از زخمی کردن غرور یک قوم نیست. سرمایه اعتمادشان را ستاندن و آب دهان به رویشان افکندن. پلیدی و بیشرمی ازین بیشتر نمیشود. آدمیان دزدی و دغلی را تحمل میکنند اما اهانت مکرر به عزت و کرامتشان را هرگز.
واقعا آقای سروش کجاست؟!
ایشان که دیگر نباید بترسد!!!!!!!!!!!!!!!
من خیلی خندیدم بسیار ممنون!
آقاي فرجامي نداشتيم ها!
از کسی که اساتید دانشگاههای ایران از جمله اسمائیل خوئی رو اخراج کرده و تا حالا عذر خواهی نکرده انتظار بیشتری داری؟