روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران ایران در خبری که به سبک و سیاق روزنامههای وابسته به نظام ولایی تنظیم شده است، از «تلاشهای سازمان یافته برای گسترش هدفمند کلیساهای خانگی در برخی شهرهای مذهبی» و «کشف 200 کلیسای خانگی در این شهر» خبر میدهد که مطابق معمول با «برنامهریزیهای گسترده عوامل استکبار» مرتبط است. اینکه آیا واقعا تعداد کلیساهای خانگی در مذهبیترین شهر ایران آنقدر زیاد است که فقط 200 تای آنها کشف شده باشد یا اینکه چنین شبهخبری ساخته و پرداخته ارگان سپاه است تا زمینهساز عملیاتی تازه علیه نومسیحیان ایرانی باشد، چندان معلوم نیست. فقط میتوان مطمئن بود کار بالا گرفته است.
از اسلام برگشتگانِ جدید عمدتا دو گروهند: بیدینان و دیندارها. بیدینها برخی معتقد به خدایند بدون اعتقاد به هیچ دینی و عدهای آتهایست هستند. بعضی هم لاادریاند. به نظر میرسد در حال حاضر در میان آتهایستها، یعنی کسانی که کاملا به وجود خدا بیاعتقادند بیشترین سهم از آن فرگشتیهاست که با نظریه فرگشت (تکامل) جهان خلقت را تبیین میکنند و علمیترین و منسجمترین کارها در مبارزه با دین را آنها انجام میدهند. گروهی هستند بسیار اندک اما با سطح تحصیلات علمی بالا که بیوقفه از سروسامان دادن به چند سایت فارسی ویژه فرگشت تا زیرنویس کردن فیلمهای مستند مدافع نظریه تکامل و ترجمه کتاب فروگذار نمیکنند. اخیرا حتی توانستند ترجمه کتاب ساعتساز نابینای داوکینز را هم به بازار کتاب ایران بفرستند.(1)
دینهای کهن، دینداران نو
آنهایی که از اسلام برگشته و به دین دیگری گرویدهاند، معمولا مسیحیت یا آیین زرتشت را انتخاب کردهاند. زرتشتیگری به عنوان یک دین شرقی ویژگیهایی عمده دارد که آن را مقبول طبع نوزرتشتیان کرده است: اول و مهمتر از همه آنکه این دین، دینی است ایرانی و آداپته با رسم و رسوم کهن ایرانی. در چشم بیشتر ایرانیان نه فقط جشنهایی مثل نوروز و مهرگان که حتی رسمی مثل از روی آتش پریدن چهارشنبه سوری هم ـ که با اعتقادات زرتشتیان منافات دارد ـ ریشه در آیین زرتشتی دارند و گرویدن به آیین زرتشتی به معنای انتخاب دینی است که نه فقط به رسوم ایرانی احترام میگذارد که با آنها پیوندی اساسی دارد. تجربه سی ساله جمهوری اسلامی و تحقیر و توهین تقریبا تمام رسوم ملی ایرانی از سوی قشریون مذهبی حاکم ـ به جز نوروز، که البته آنهم از سوی بیشتر آیتاللهها در مقابل عیدهای فطر و غدیر کوچک شمرده میشود (2) ـ نشان داده است که بر خلاف نظرات عدهای چون شریعتی و مطهری، مذهب شیعه پیوندی ریشهای با ایران و ایرانی ندارد و هر آن ممکن است تفسیر ضد ایرانی از آن ارائه شود. طبیعی است پس از صدها سال که دین یا مذهبی، در کشوری رسمی و غالب باشد، پیوندهایی با رسوم و آداب ملی آن کشور برقرار میکند، اما اینکه آن اشتراکات، ریشهای باشند حرف دیگری است. احتمالا در حکومتی فقط اسلامی و شیعه ممکن است “ملیگرایی” و “ملی بودن” ناسزا و حتی اتهام سیاسی محسوب شود؛ سهل است، ملیگرایان «اساس بدبختی مسلمین» (3) و رسما مرتد (4) هم اعلام شوند.
دوم آنکه به نظر میرسد این دین، همچون بیشتر ادیان شرقی و بر خلاف ادیان سامی، بر پایه اعتقاد به خدای واحدی که فرمانهای شدید و غلیظ خونبار میدهد قرار نگرفته است و اصل و اساس آن بر نیکی و مهربانی است نه جنگ و جهاد. بر “به نظر میرسد” تاکید میشود، چون در نظر کسانی که نه به عنوان یک پژوهنده علمی بلکه به عنوان کسانی که در دینی تازه پناهگاهی برای روان و جان خود میگردند چندان مهم نیست که در تاریخ پر فراز و فرود یک دین چه گذشته است. بسیاری مواقع همینکه رهبانیت امت پیامبری جهاد نباشد، امر بر زدن زنان در کتاب مقدس نباشد و عمده دستاویز تروریستهای بزرگ جهان نباشد کفایت میکند تا بسیاری آیین تازه را خوب و بهتر تشخیص دهند.
گذشته از اینها و در سطحی (اندکی) ژرفتر به نظر میرسد این آئین در سایه ثنویت ذاتیاش، از مشکل بزرگ ادیان توحیدی، یعنی مساله جبر و اختیار فاصله گرفته باشد. مرتضی مطهری در کتاب عدل الهیاش اشعار خیام در اشکالگیری به مساله جبر و اختیار را آنقدر ساده و سطحی میدید که ـ بزرگوارانه ـ شان ریاضیدان و دانشمند بزرگی چون عمر خیام را از درماندن در مسائلی که طلبههای مقدمات خوانده به راحتی به آنها پاسخگویی میکنند، مبرا میدانست و معتقد بود که به احتمال زیاد یا خیام شاعر با خیام دانشمند فرق میکرده (یعنی دو نفر همنام بودهاند: یکی دانشمند و فهمیده یکی نفهم و عاجز از حل مساله جبر و اختیار) و یا اینکه جناب خیام با چنین اشعاری میخواسته سر به سر علما بگذارد. لطف استاد شهید مشکور؛ اما به نظر میرسد هنوز به نظر بسیاری بیت “می خوردن من حق ز ازل میدانست… گر مى نخورم علم خدا جهل بود” حرف حساب به نظر میرسد. اگر نگوییم حسابیتر از کل عدل الهی استاد.
با این حال به نظر میرسد بیشترین گرایش برای تغییر دین در ایران کنونی، متوجه مسیحیت باشد. شاید به خاطر اعتقاد ریشهدار به “خون” در نزد زرتشتیان یا دلایلی دیگر آنها نخواسته یا نتوانستهاند در جذب نودینان به پای مسیحیان برسند که همواره توجه ویژهای بر تبلیغ این دین و جذب معتقدان تازه دارند. دست کم در یک تجربه شخصی حوالی سال 1378، برگهای برای تبلیغ آیین مسیحیت و دعوت به گرویدن به آن در یکی از مناطق نزدیک به حرم امام هشتم شیعیان در مشهد به دستم رسید که نشان از آن داشت مبلغان جوانی بر سر این راه حاضر به گذشتن از جان خود هستند.
هرچقدر که آئین زرتشت با ایرانی بودن متناسب است، مسیحیت برای فردی سابقا مسلمان، آشنا به نظر میرسد و چنین فردی به سرعت می تواند اعتقادات قبلی (یا موروثی) خود را با آن تنظیم کند. از وجود خدای قادر متعالی که از ازل تا ابد همه چیز را میداند و هر چیزی به فرمان اوست گرفته تا برپایی بهشت و جهنمی که خیال مومنان را از وجود عدالت آنجهانی آسوده میسازد، همگی با اندکی تفاوت در دین تازه آشنایند. اتصال با جامعهای جهانی از مسیحیان که از اروپا و آمریکا گرفته تا استرالیا، بیشتر کشورهای متمدن و پیشرفته را دربرمی گیرد هم البته بیتاثیر نیست. پیشرفتهترین کشور اسلامی در حال حاضر مالزی است که هر چند در مقابل عربستان و افغانستان و مصر و پاکستان و عراق و بنگلادش، توانایی حیرتانگیزش در ساخت اتوموبیل پروتن و مونتاژ صنایع سونی، مسلمین و مسلمات را مبهوت میسازد، قیاسش با آنچه در کشورهای متوسط مسیحی میگذرد خنده برمیانگیزد.
آزادی بیان هم در این کشور چیزیست در حد صفر. نه فقط هرگونه شک و شبهه و سوالی درباره اسلام و مسلمین ممنوع است، بلکه بر اساس یک قانون رسمی، مطبوعات حتی حق اعتراض به قوه مجریه هم ندارند . (5) گویا مسلمانان زردپوست خواستهاند اندکی جلو بودن خود در تکنولوژی را با اندکی عقب بودن در سایر چیزها با جهان اسلام قسمت کنند.
بحث البته ریشهایتر از اینهاست. منتقدان استدلال میکنند تقریبا در کل تاریخ اسلام موسیقی، نقاشی، رقص و مجسمهسازی مذموم بلکه گناهانی بزرگ محسوب شدهاند؛ در مهد اسلام المملکة العربیة السعودیة هنوز سینما جزو اماکن ممنوعه و عکس انسان جزو صور قبیحه محسوب میشود. اموراتی مثل آزادی بیان هم که طبعا محلی از اعراب نداشتهاند.
دلایل خدشهدار
بر تمام موارد بالا میتوان خدشه وارد کرد. هم علمای اسلام میتوانند با هزار “سند” نشان دهند که هدف غایی غزوات، نه جنگ و خشونت که رحمت و نعمت بوده است و هم روشنفکران مذهبی روشنگری کنند که سایر ادیان هم چندان علیه السلام نیستند (اخیرا اشاره به فاشیسم و کمونیسم در استدلال اینکه مسیحیت و سکولاریسم هم خیلی خونخوار هستند تقریبا به تکه کلام ثابتشان تبدیل شده است.) علم و تکنولوژی هم همانطور که هزاران بار علمای دینی، عالمان کلام جدید و روشنفکران دیدندار گفتهاند ربطی به دین و مذهب ندارد.
در مورد وضعیت فلاکتبار سیاسی ـ اجتماعی مسلمین له الدین هم میتوان دست سیاستهای استعماری و پسااستعماری را دید؛ یا راحتتر از آن مدعی شد مسلمانها از اسلام فقط اسم آن را گرفتهاند و به آن عمل نمیکنند؛ اگر عمل می کردند بهترین وضعیت در میان مردمان جهان را میداشتند. دلیلش هم ساده است: اسلام بهترین و آخرین دین الهی است که طبعا بهترین دستورات برای زندگی مردم را دارد، پس اگر وضع مسلمین بد است به این خاطر است که به آن عمل نکردهاند. هر موقع بهترین وضعیت را داشتند آنوقت معلوم میشود دارند به دستورات نورانیاش عمل میکنند.
به روال همینگونه استدلال میتوان تمام کسانی که دست به کارهایی غیر قابل توجیه میزنند، مثلا برج دو قلو میترکانند یا در سالهای پایانی قرن بیستم بساط سنگسار و قطع ید و کنیزگیری (6) را علم میکنند را جزو جماعت مسلماننمایان یا مسلمانانی که اسلام را بد فهمیدهاند محسوب کرد. البته این برای معدود کارهاییست که واقعا غیر قابل توجیه باشند وگرنه اعمالی تا حد قتل تئو ون گوگ فیلمساز هلندی معترض به مسلمانها، توسط روشنفکران مذهبی قابل توجیهند. (7)
دریافتهای خدشهنابردار
اما آنچه که برای هر انسانی در درجه اول اهمیت قرار دارد دریافتها و اعتقادات بیواسطهی خویش است. جدل فنیست که شاید برای غلبه و آچمز کردن حریفی که به اندازه کافی بر آن مسلط نیست کارساز باشد اما اقناع نمیکند. در جدل میتوان بر روی استثناءها دست گذاشت و احکام کلی را خدشهدار کرد. میتوان ثابت کرد که احساسات انسان به راحتی فریب میخورند. میتوان نشان داد عقل انسان برای یافتن راه درست کافی نیست. اما با جدل نمیتوان تجربه دهها ساله افراد را تغییر داد.
هیچ انسان عاقلی با تماشای یک چشمبندی که در آن به وضوح نشان داده میشود آتش سوزاننده نیست و میتوان از کلاه خرگوش درآورد، پا در آتش نمینهد و برای صید خرگوش در کلاه پدربزرگش تله کار نمیگذارد. ممکن است با بهت و حیرت باور کند که واقعا بر سر رفیقش که به روی سن نمایش دعوت شد محفظه گذاشتند و آن را آتش زدند و بعد هم زنده و سرحال برش گرداندند یا از کلاه خرگوش زنده درآمد، اما عقیدهاش در زندگی در باب آتش و کلاه و خرگوش تغییر نمیکند.
درست یا نادرست، اکثر قریب به اتفاقِ از اسلام رمیدگان ـ که بسیاری از آنان روزگاری مسلمانان معتقدی محسوب میشدهاند ـ معتقدند تجربهای طولانی حاصل از زندگی در جامعهای مسلمان آنها را به این نتیجه رسانده است که از این دین خارج شوند. چنین تجربههایی در بردارنده هزاران فکت کوچک و بزرگ هستند که بعضا خود شخص هم قادر به یادآوری همه آنها نیست. داشتن خانهای در نزدیکی مسجد و تحمل مزاحمتهای صوتی شبانهروزی، قطعا دلیل مناسبی برای ارائه در یک بحث و جدل (شبه) علمی نیست؛ همانطوری که مزاحتمهای بی وقفه عدهای مذهبی برای برقراری جشنی خانوادگی “دلیل محسوب نمیشود” اما هزاران قطعه ریز و درشت از همین تجربهها، میتواند فرد را به یقینی درونی برساند. و برماند. افزون بر اینها باید کارنامه جمهوری اسلامی در سی سالهی اخیر و آنچه که بی وقفه بر روح و روان شهروندان ایرانی ـ تقریبا همه ـ میرود را در نظر گرفت. اینکه از هزاران مسجد چند تایی هستند که مزاحمت صوتی چندانی ایجاد نمیکنند و با آمپلی فایرهای چند هزارواتی انتقام تلافیجویی عدهای از قریش بر عدهای دیگر در 1400 سال پیش، یا کم بودن تعداد شرکتکنندگان در نماز جماعت را از اهالی منطقه نمیگیرند، یا اینکه در میان صدها آیتالله، پنج ششتایی بودند که نسبت به فجایع پس از انتخابات 88 واکنش نشان دادند البته در جدل و برای اثبات “این که دلیل نمیشه” کارآمدند اما در عمل و اعتقادات واقعی میتوانند برای عدهای در حکم همان تردستیها با کلاه و آتش باشند.
کم و کیف ماجرا
بحث بر سر حقانیت داشتن یا نداشتن اسلامگریزان نیست. ای بسا نگاه بعضی از آنها به مقولاتی چون دین و خدا همسطح قشریون مسلمان باشد. آنچه تا اینجا آمد در این باره بود که آنها گروهی هستند که دست کم از نظر وزن رو به رشدی که در میان اقلیتها دارند باید دیده شوند و به رسمیت شناخته شوند. سهم گروههای انسانی در جوامع مدرن را کمیت آنها تعیین میکند و نیز رفتار قابل احترام خود آنها، و نه محتوای عقایدشان. اگر در فرانسه تعداد فرقه فرضی خوکپرستها از 500 نفر به پنجاه هزار نفر برسد و آزار و اذیتی برای دیگران نداشته باشند پس باید به عنوان اقلیتی محترم به رسمیت شناخته شوند. به دویست هزار نفر که برسند احتمالا مستحق داشتن نمایندهای در پارلمان هم بشوند. پنج میلیون نفر خوکپرست حتی در دولت هم صاحب وزن خواهند شد. چهل میلیون که بشوند یعنی باید فرانسه را به عنوان کشوری خوکپرست شناخت و مورد احترام قرار داد. البته همه اینها به شرطی است که فرقه فرضی مذکور برای حمله به سایر کشورها و نشاندن پرچم خوکنشانشان بر جهان کفر (به خوک) نقشهای نداشته باشند و به موازات رشد کمیشان، آمار بمبگذاری و عملیات انتحاری در جهان بالا نرود و دیگران را نجس و مهدورالدم ندانند.
اما سخن به همینجا ختم نمیشود و باید علاوه بر کمیت به تاثر کیفی حضور آنها در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران توجه کرد. به خصوص آنکه دیندارترین آنها هم، در مقایسه با آنچه حکومت دینی ایران منظور دارد، عمیقا سکولار محسوب میشوند. سکولارهایی در بدنه که گویا حتی فیلسوفان سکولار هم از اهمیت آنها غافلند.
——————-
پانویسها:
(1) ساعتساز نابینا؛ ریچارد داوکینز. ترجمهٔ محمود بهزاد،شهلا باقری. چاپ اول، تهران: انتشارات مازیار1388
(2) آیتالله خزعلی: عید غدیر باید جایگزین نوروز شود
(3) آیت الله خمینی: «من مکرر عرض می کنم که این ملی گرائی اساس بدبختی مسلمین است». صحیفه نور (مجموعه گفتارهای روح الله خمینی) ج 12 صفحه 280 تاریخ:۱۸/۵/۵۹
(4) صحیفه نور ج 15 صفحه 11 تاریخ سخنرانی
(5) افزون بر این، بر طبق قانونی که از سال 1987 تا کنون اجرا میشود، وزیر کشور مالزی می تواند مجوز هر نشریهای را به هر دلیلی که صلاح بداند لغو کند و هیچ نهادی حق بازخواست وی را ندارد.
(6) طالبان در دوران پس از تصرف افغانستان تا پیش از سرنگونی توسط نیروهای آمریکایی، رسما زنان و دختران شیعه ـ عمدتا هزارهای ـ را که در جنگ به دست میآوردند به عنوان کنیزهای به دست آمده از جهاد با نامسلمانان محسوب کرده، طبق قوانین شرع مندرج در کتاب، آنها را خرید و فروش میکردند و مورد بهرهبردای جنسی قرار میدادند.
(7) پس از ترور تئو ون گوگ در آمستردام توسط یک مسلمان، بحثی بین موافقان و مخالفان در حلقه اینترنتی ملکوت درگرفت که خواندنی بود. از جمله داریوش محمدپور دانشجوی مذهبی مقیم لندن در محکومیت ونگوگ قلم فرسایی کرد. متاسفانه به دلیل نامعلومی لینکها شکستهاند. از جمله: +
مرتبط:
بخش اول: در باب اهمیت آن یک نصفه اتوبوس اسلامگریز
× نشر نخستین در تهران ریویو
پی افزود: یک از دوستان کامنتگذار لینک دیگری از نوشته محمدپور را فرستاد (+). هنوز برایم مشخص نیست چرا بعضی لینکها در سایتی که واحد است میشکنند. از جمله لینکی در همان مطلب آقای محمدپور به «سخنرانی حضرتوالا آقاخان در همايش سالانهی سفيران آلمان در برلين» که آنرا نخواندهام و دوست داشتم بخوانم. اما با اینکه نشانی لینک مقصد در سایت ملکوت است، پیامی که پس از کلیک بر روی آن ظاهر میشود میگوید چنین مطلبی روی سایت وجود نداشته و یا بعدا حذف شده است. متن پیام این است : آن خطا را به حقيقت کم از اين تاوان نيست!/ صفحهای که به دنبال آن هستید، ديگر وجود ندارد (يا اصلاً وجود نداشته است). فاتحهای بخوانيد و بگذريد! که معلوم نمیکند حاکی از بیمهری نویسنده وبلاگ به حضرت والاست یا عرفانیزه کردن پیام سادهای مبنی بر حذف یا شکستن لینک.
بسیار دقیق و روشن نوشته بودید.
نگاه ایرانی بطور معمول به مسیحیت نگاه متفاوتی نسبت به سایر ادیان است اگر از عملکردهای افراطی و عجیب و غریب این رژیم بگذریم ، دو دلیل عمده یکی پیشرفت و رفاه ممالک مسیحی نشین و دیگری برخورد مسیحی و مسیحیت با دنیای پیرامون است یعنی تسامح و مدارا باپیروان ادیان دیگر .خشونت ویا رفتارهای نامتعارف مسلمانان در کشورهای غربی تحمل میشود و برخورد خصمانه با آن صورت نمیگیرد تصور کنید واقعه یازده سپتامبر و یا قتل کارگردان هلندی در یک کشور مسلمان بطور معکوس رخ میداد وقتی میبینیم شایعه قران سوزی چه معرکه ای بدنبال داشت و اینکه اگر انجیلی بدست مسلمانان مورد بی احترامی قرار گیرد آب از آب تکان نخواهد خورد ! ظلم وبدرفتاری در برهه ای از تاریخ مسیحیت استثنایی بود که در اسلام قائده است .دلیل روی آوری ایرانیان به مسیحیت وجود همین مولفه هاست .
بسیار عالی و باریک بین. تکیه بر پیوند عاطفی دین مسیحیت با کشورهای آباد، در مقابل ارتباط وثیقی که در نهاد مسلمان زاده ها میان اسلام و فلاکت و بدبختی و قحطی و فقر و بمب و انفجار برقرار شده نکته ای ست که می تواند دستمایه تحقیقات دامنه دار اجتماعی و لابد دهها مقاله فاخر شود.
باز هم ممنون از نوشته شما
نوشته خوبی بود. مطلب داریوش محمدپور به نفی هالوکاست هم میپردازد، که با توجه به تاریخ مقالهاش (پیش از احمدینژاد) جالب توجه است. لینک صحیح: http://blog.malakut.ir/archives/2004/11/post_1277.shtml
من در حال حاضر درگير دفاع کارشناسي ارشد هستمو خيلي گرفتار،اما به علت نزديکي عجيبي که با نوشته هاي شما احساس مي کنم، حمتا به اينجا سر مي زنم. بابت انتشار عقايدم از شما ممنونم!
يک سوال: يک بار در باره اسلام زرد پست داشتيد و گفتيد در اين باره بيشتر خواهيد نوشت. اما امروز درباره زرد هاي مسلمان چيزي نوشتيد که به نظرم با آن يکي فرق مي کرد. زدر هاي مسلمان به تکثر عقايد اهميت مي دهند يانه؟
سلام بر محمود به روز
زنده باشی
یک ایرانی اگر بخواهد از اسلام دست بکشد بایستی طبیعتا ، زرتشتی شود که دین پيشينش بوده و آیینی ایرانی و اهورایی است اما می بینیم ترجیح می دهند یا بی دين و فقط خدایی شوند و يا اينکه به یک دین دیگر سامی ( مسیحی ) روی آورند . اما دلیلی اینکه ايرانی مسلمان از یک دین سخت سامی ( اسلام ) به یک دین سهل سامی ( مسیحی ) روی می آورد این است که زرتشتیان نيز همانند یهودیان هر چند ازنظر اقتصادی و صنعتی و . . . . و نیکوکاری و . . . ، خوشنام هستند اما از لحاظ ديگران پذيری در دینشان ، جامعه ای بسته هستند . که بایستی بدانند که هرچند کيفيت پیروان مهم است اما امروزه در جهان ، کمیت تعداد پیروان نیز بسیار مهمتر است . و نيز بایستی موبِدان بدانند که کسانی که اينک به دين زرتشتی مایل هستند بگروند از روی دانش می گروند و نه از روی احساس و این موضوع برای کیش زرتشتی بسیار هم خوب است .