سریال اشکها و لبخندها اتفاق مهمی در عرصهی کمدی سازی تلویزیون ایران است. سریالی که اگرچه بر تیپسازی تکیه دارد اما از فضای آیتم محور سالهای اخیر فراتر رفته و با مولفههای درخشانی که در زمینهی فیلمنامهنویسی، کارگردانی و بازیگری دارد مجموعهای جذاب و دیدنی از کار درآمده. کاگردانی دقیق حسن فتحی و فیلمنامهی جذاب و به خصوص دیالوگهای روان علیرضا نادری را بازیهای اکثرا درخشان بازیگران این فیلم و به ویژه مهدی هاشمی، گوهر خیراندیش و شهره لرستانی آنچنان خوب ارائه میدهند که این سریال را دیدنی میکنند.
به نظر من این سریال سطح سلیقه مخاطبان تلویزیون ایرانی را یک گام بالاتر میبرد. به خصوص در زمینهی کمدی که سالهاست در سطح مهران مدیری و پیمان قاسمخانی مانده است. البته به هیچ وجه کار مهران مدیری و تیمش را کم نمیشمارم و معتقدم مدیری بیش از یک دهه در بالا بردن سطح کمدی در تلویزیون نقش داشته است اما او که اصولا بازیگر و کارگردان آیتم و "90 شبی"ست ژانری مخصوص به خودش دارد که نباید کمدیهای خوب تلویزیونی در او محدود شوند. بگذریم از اینکه به نظر میرسد مدتی هم هست که درجا میزند. اشکها و لبخندها اصولا کاری متفاوت است. ریتم یکدستی دارد، دیالوگها جذابند، فیلمبرداری و نورپردازیاش در سطح کارهای سینماییست، کارگرداناش در فضاهای قدیمی صاحب تجربه است، روی دکور، لباس و گریم آن دقت شده… و به ویژه آنکه بازیگرانش "کمدی" بازی میکنند.
در همینجا این توضیح را بدهم که استفاده از لفظ فیلم یا سریال طنز به جای "کمدی" اشتباهیست که متاسفانه دائما تکرار میشود. ما چیزی به نام فیلم، سریال، تئاتر یا فیلمنامه و نمایشنامهی طنز نداریم. هر کدام از این هنرهای نمایشی هرگاه که طنزآمیز و خندهساز باشند "کمدی" نام میگیرند. در اینباره بیشتر توضیح نمی دهم تا از بحث دور نیفتیم. (اگر خواستید نظر بزرگان در این زمینه را بدانید میتوانید مصاحبهی با زندهیاد منوچهر احترامی در این رابطه را در اینجا بخوانید.)
مهدی هاشمی در اشکها و لبخندها اوج کمدی تلویزیونی را نمایش میدهد. با تمام ظرایف آن و اغراقهای حسابشدهای که درست تا لبهی افراط میروند اما هاشمی یک لحظه هم اشتباه نمیکند و در حالیکه بیشترین خندهسازی را میکند، اغراق را از حد نمیگذراند و باورپذیر و شیرین و در خدمت سایر عناصر مجموعه میماند. هاشمی استاد بازیگریست. شهرتش در تلویزیون هم با بازی دوگانهاش (هردو کمدی) در سلطان و شبان آغاز شد اما نقشهای جدی نظیر نقش دکتر قریب را هم خوب و باورپذیر بازی میکند و در این سریال هم بازگشت خوبی به کمدی داشته باشد.
از آنسو حسن فتحی هم که علاقهی خاصی به بازسازی فضاهای تاریخی یا نوستالژیک دارد؛ با این سریال گام بلندی رو به جلو برداشته است. بارزترینِ آن، به نظرم اهمیت دادن به دیالوگنویسی است. کافیست دیالوگهای نچسب، مغلوط و پر از کلمات غریبه (نسبت به فضا و تاریخ وقوع داستان) در سریال مدار صفردرجه، را در کنار دیالوگهای اشکها و لبخندها بیاوریم که فارغ از ریتمیک بودن یا نبودنشان، خوب و دراماتیک تنظیم شدهاند، با فضای داستان هماهنگ هستند و در دهان هر پرسناژی خوب مینشینند. به نظر من اشکها و لبخندهای فتحی در ژانر کمدی تلویزیونی در حد زیر تیغ محمدرضا هنرمند در ژانر تراژدی تلویزیونی است و هر دوی اینها از معدود نقاط درخشان صدا و سیمای ایران است که انگار مدیران آن قسم خوردهاند بودجههای میلیاردی رسانه ملی را در اختیار سلحشورها بگذارند.
جالب اینجاست که نحوه تصویربرداری و بسیاری از فضاهای این دو سریال هم شبیه به همدیگر است. با تمام این توصیفات اما به نظرم فتحی در یک مورد کژسلیقگی کرده است. البته تاکید میکنم "کژسلیقگی" و نه اشتباه. آن هم در مورد موسیقی فیلم است. گذشته از موسیقی پایانی که اصولا یک جورهاییست، حسن فتحی میتوانست با یک ابتکار هم به سریال خودش کمک کند و هم به موسیقی ایران زمین. فتحی میتوانست موسیقی این فیلم را از ترانههای "ضربی" سفارش دهد. ضربیها نوعی از موسیقی مردمی ایران هستند که به ویژه در تهران رواج بسیاری داشتهاند. اصلا نوعی از ضربیها که به لالهزاری و روحوضی معروف هستند موسیقی فولکلور مردم تهران محسوب میشوند که اتفاقا بیش از هر چیز یادآور کلاه مخملیها و سینماهای لالهزار و همین فضای اشکها و لبخندها هستند. جالب اینجاست که این ترانهها عموما چه از حیث محتوای ترانه و چه از حیث اجرا طنزآمیز هستند که باز در این مورد هم با کمدی اشکها و لبخندها اشتراک دارند.
جلوهی روشنفکرانهتر این نوع موسیقی "پیش پردهخوانی" نام داشت که خاستگاه آن تئاترها و سینماهای لالهزار تهران بود و در دهه بیست تا پیش از کودتای 28 مرداد، اّشعار انتقادی سیاسی و اجتماعی به شدت تندی داشت که فکاهی نویسان و طنزسرایانی چون پرویز خطیبی آنها را میسرودند. شاید به همین دلیل هم بود که پس از کودتا، دستگاه فرهنگی رژیم عمدا به موسیقی ضربیخوانی و تئاتر روحوضی بیتوجهی میکرد و حتی این هنرهای اصیل و مردمی به طور ضمنی تحقیر هم میشدند. تا اینکه با انقلاب اسلامی و فضای خاصی که به خصوص آن اوایل به وجود آمد عملا این نوع موسیقی حتی فرصت حیات در مجالس شادی و عروسیهای مردم را هم نیافت و اندک اندک از یادها رفت. دستندرکاران آن هم در نهایت فقر و فاقه مردند و فقط تعدادی انگشتشمار زندهاند که عنقریب خواهند مرد. ضربیخوانی شاید مظلومترین هنر ایرانی باشد. آنقدر مظلوم که در پیش از انقلاب حتی برای ضبط آن نیز چندان کاری صورت نگرفت و تنها کاست اصیل حاوی ضربیخوانی و موسیقی لالهزاری، کاریست که مرتضی احمدی در دههی 50 جمع کرده و آن هم با هزینهی شخصی یک پزشک علاقهمند!
بعد از انقلاب هم که وضع روشن است. نه رسانهی ملی (؟) حاضر به استفاده از این هنر است و نه دستگاههای فرهنگی دست کم حاضر به صبط و آرشیو این ترانههایند. مرتضی احمدی که گویا تنها بازماندهی ضربی خوانها و تسلط به ترانههای لالهزاری است در دو گفتگویی که با او داشتم میگفت من الان در سن هشتاد و چند سالگی هنوز آمادگی دارم که این ترانهها را با جمع کردن معدود نوازندههای اصیلی که ماندهاند اجرا کنم اما هیچ ارگانی حاضر نیست بودجه این کار را حتی برای ثبت در تاریخ این کشور هم که شده تامین کند. و البته هم که اینطور است. صدا و سیما و ارشاد و حوزه هنری و دهها سازمان ذیربط و بیربط که بودجههای فرهنگی میلیاردی میگیرند کارهای واجبتری دارند…
گلایهی من (و نه ایراد) اینجاست که معنی میگیرد. میگویم در چنین فضای نامسئولانهای، حسن فتحی میتوانست با بکاربردن ترانههای ضربی تهرانی، به خصوص با لحن کمیک و جاهلانهی لالهزاری که مرتضی احمدی استاد آن است نه فقط به سریال خودش جان دیگری ببخشد بلکه با استفاده از رسانهی پرمخاطب تلویزیون، گوش و روان میلیونها ایرانی را با این ترانههای دلانگیز آشنا کند. شک ندارم که در آن صورت ذائقههای بسیاری با طعم شیرین نوع خاص و مردمپسندی از موسیقی ایرانی را میچشید، میپسندید و به سرعت صدها هزار نسخه از موسیقی فیلم این سریال فروش میرفت و تقاضاها برای این نوع موسیقی بالا میگرفت. و آنوقت شاید به خاطر جنبهی اقتصادیاش هم که شده، عدهای روی تولید این ژانر سرمایهگذاری میکردند و به این ترتیب نهتنها بخشی از موسیقی فولکلور ایران از نابودی نجات پیدا میکرد بلکه اساتید رو به موت ضربیخوان و ضربینواز فرصت مییافتند آن را به نسل جدید بیاموزند و انتقال دهند.
و افسوس از فرصتی که به این راحتی از دست رفت.
————————
به نقل از فرارو
پی افزود:
1- برای شنیدن آخرین تجربهی موفق مرتضی احمدی در زمینهی موسیقی فیلم با استفاده از ضربیخوانی نگاه کنید به کارتن دوبله شدهی هورتن که در بازار به طور رسمی وجود دارد. (+)
2- در همین رابطه: استمداد مرتضی احمدی از شهرداري برای ضبط فرهنگ موسیقایی تهران
3- برای درک بهتر فضا، شاید بهتر باشد این فایل که در آن قطعاتی از چند ترانه قدیمی لالهزاری را سر هم کردهام، اگر قبلا نشنیدهاید بگیرید و بشنوید.
موافقم . خيلی خوب نوشته بودی در ضمن …
عالی بود. در ضمن دلم خیلی سوخت وقتی دیدم یک هنرمند(مرتضی احمدی) باید التماس کند تا یک وجه اثار هنری حفظ شود و تازه راه به جایی هم نمیبرد.
سلام. ستونهاي طنزتان را در آن دو سايت هميشه ميخوانم. دو روز پيش اينجا را يافتم و اسم نه مجازيتان را. آرشيوتان را از ته به سرشروع کردم به خواندن . الان رسيده بودم به پست ((چرا مادرمان را دوست داريم)) که بیهوا اشکم جاري شد براي اولين بار در محيط مجازي و اداره! گرچه هيچ وقت پيغامي نميگذارم اما گفتم نامرديست که به قلم زيبايتان دست مريزاد نگويم. همين. در فيس بوک هم درخواست دوستي داده ام. تا چه قبول افتد… بروم سراغ ادامه آرشيو
باسلام و احترام …
مطلب جالب و مناسبی بود … امان از آدمها …بیاد دارم چند سال قبل آقای مرتضی احمدی در یک برنامه چطور از آرزوی قبولی نوه اش در کنکور کارشناسی ارشد سخن می گفت … با در جان زدن مدیری هم کاملا” موافقم .
سید جان خیلی حال دادی که امکان ارتباط تلفنی را برقرار کردی …شاید جالب باشه که آدم بدونه بعضی ها را که اصلا” ندیدشون چقدر دوستش دارند.
صدات مهربون بود . شاداب و با نشاط باشی . با تجدید احترام .
شهرام صاحب الزمانی . اراک
محمود فرجامی. آقای فرزام عزيز خيلی ممنونم از لطفتان. آرشيو ما را هم زياد نگرديد. تويش چيزهای ناجور و نامناسب تا دلتان بخواهد هست… آقای صاحب الزمانی شما هم خيلی لطف کرديد که تماس گرفتيد. همیشه از ارتباط با خوانندگان دبش خوشحال میشوم .
محمود جان درسته که نوشتهات شیرینه و هر چیز ساده ای رو قشنگ مینویسی اما باید بهت بگم سطح این سریال آنچنان بالا هم نیست.دیالوگها سطحی و در خیلی از جاها کلیشست .اتفاقا؛ به اعتقاد من توکارهای کمدی مدل یوزارسیفه!!! فرامو نکن در حال حاضر نوشته ای عميقتر از پيمان قاسم خانی در تلوزيون ايران نداريم
اقای ارش
با سلام
ایکاش در ابتدای نظرتان عبارت : ( به نظر من ) را تايپ ميکرديد .
سلام.بهتون خسته نباشيدمی گم.
واقعا وب زيباوجالبی داريد.همچنين
مطالب متنوع وزيبا.
خوشحال ميشم اگه به وب ماهم
سربزنيد.
الهام
واقعا سريال جالبی بود . به ويژه نشان دادن مسائلی که مربوط به فیلم های ۳۰ يا ۴۰ سال قبل بوده است .
سلام.
به مناسبت روز معلم، با همکاری کانون ادبی سایت پرشین بلاگ دومین جشنواره آن لاین شعر و داستان و اولین جشنواره آن لاین شعر و داستان در حوزه طنز بر روی وبلاگ
http://www.tanzonline.persianblog.ir
برگزار می گردد.
همه دوستان از ساعت 9 صبح روز دوازدهم اردی بهشت تا ساعت 5 بعد از ظهر همان روز فرصت دارند در جشنواره شرکت نمایند.
برای شرکت در مسابقه لازم است حتماً نام، نام خانوادگی و شماره تلفن خود را به صورت کامنت خصوصی برای ما گذاشته و برای ارسال شعر و داستان خود از دو روش زیر استفاده نمایید
1- در صورتی که حجم کار کم باشد، به صورت کامنت روی وبلاگ گذاشته شود
2- در صورتی که حجم کار از محدودیت کامنت بیشتر باشد، متن را روی وبلاگ خودتان بگذارید و آدرس متن را برای ما ارسال نمایید.
توجه داشته باشید که متن باید همان روز برای جشنواره ارسال شود!
منتظر حضور دوستان هستیم.
در روز مسابقه از طریق آی دی
tanzonline@yahoo.com
با ما در تماس باشید
سلام
برای سلیقه ی هرکس میتوان ارزش قایل شد ولی دلیل بر با ارزش بودن سلیقه نمی شود من با این کمدی سر جنگ ندارم ولی بن مایه ی یک کار تمام عیار را ندارد از فتحی بعید نیست چنین کار سطحی که هرکسی در کارهایش کار ضعیف هم دارد بخصوص پایان بسیار نازل که بیننده را به تهوع وادار میکند مانند بیشتر کارها از این نوع در ایران کار ممکن است شروعی خیره کننده داشته باشد ولی در بیشتر موارد پایان بندی کار افتضاح میشود
محمود میم فه تو هستی آعلمی را به مناظره دعوت کردی ناقلا؟ کار بدی کردی اذیتش کردی