کلا اگر بخواهم عرض کنم باید بگویم که نشد ما یک بار برویم مشهد و یک دسته گلی توی تهران به آب داده نشود. آخرینش فیلتر سایت آی طنز و وبلاگ خودم که هر دو همزمان و در شب تاسوعا به …ا (یعنی "باد فنا" یا "رحمت خدا" که هر دو منتهی به حرف بامسایی به شکل و نام "ا" هستند) رفتند. برای آی طنز متاسفم. همین تازگی بود که رفته بودم (…) و چهارتا پسگردنیام را خورده بودم و میبایست تا یکی دوماهی بیمه میبود!
اما برای دبش خوشحالم. این درست نبود که وبلاگ هر چی آدم درست و حسابی هست فیلتر باشد و وبلاگ من عینهو وبلاگ مسعود دهنمکی یا بهمن هدایتی در زیر چتری از امنیت حاکمیت به حیات بیدغدغه خودش ادامه دهد. یک بار بعد از همین انتخابات اخیر یک نفر کامنت گذاشته بود به این مضمون که "تو خودت را بگذار جای ما و قضاوت کن که وقتی یک نفر با همچین ادبیاتی مینویسد و چنان عقایدی دارد و راست راست راه میرود و حتی وبلاگش هم فیلتر نیست آیا حق داریم بهش مشکوک باشیم یا نه؟". از همان موقع هر وقت خودم را توی آینه نگاه میکردم یک آدمفروش خائن و پلید میدیدم که لبخند میزند و میگوید "صبح بخیر!" شما جای من بودید چه کار میکردید؟ خب من هم جوابش را میدادم و میگفتم "صبحبخیر، حال شما چطور است؟" اما توی دلم حرص میخوردم. هیچ چیز توی این دنیا از ترسیدن و لرزیدن و توی دل حرص خوردن بدتر نیست. حرف دل من را فقط شیردل عرصههای اصلاحات و گفتگو، سید محمد خاتمی میفهمد (هرچند که اخیرا خبر آمده ایشان سهیمه مربوط به حرص خوردن را هم به ترسیدن و لرزیدن واگذار کرده است)
تا اینکه خوشبختانه دبش فیلتر شد و من از این ننگ رها شدم. اما امیدوارم تا همین حد بماند و این رهاشدگی بیشتر نشود. میگویند در زمانهای قدیم که قاضیالقضاتها به سیاست کاری نداشتند و به شریعت حکم می دادند قاضی القضاتی حکم به تازیانه زدن شرابخواری در حضور خودش داد. مرد زیر تازیانه قاضی را قسم به سر مبارک مادرش داد که ببخشدش. قاضی گفت بزنید. مرد گفت تو را به پستانی که از آن شیر خوردهای بگو نزنند. گفت بزنیدش. گفت تو را به نافی که از آن بریدهاند بگو نزنند. قاضی گفت بس است که مردک زیادی دارد پایین میرود و عنقریب به جاهای نامربوطی میرسد!
حالا ما هم امیدوارم دوستان زیادی نرود و کار به خوردن نوشابه و اعتراف با پیژامه زنانه نکشد. کشید هم البته کشیده. مگر خون ما رنگینتر از خون دیگران است و اون ما محترم از اون دیگران؟ خون دادن که هزار خاصیت دارد و حتی بعضی از علما هنوز حجامت میکنند. برای سبکی دِماغ و شستشوی مغز هم اخیرا ثابت شده که هیچ چیز بهتر از انبساط تحتانی نیست و حتی چند دانشمندنمایی هم که مخالف این نظریه بودند به محض دیدن آلات انبساط سریعا نظریه مزبور را قبول کردهاند و حتی چند "گه خوردم" غلیظ هم برای اثبات علمی و فراعلمی گفتهاند. ما کی باشیم که بخواهیم از دایره قسمت که اوضاعش چنین باشد و نقطه پرگارش هم سی سال آزگار دقیقا در مرکز ثقل ما فرو رفته است فرار کنیم؟
البته نکته ریز ماجرا هم آنست که ممکن است به موازات آنکه دوستان از پایین به بالا صعود اجلال میکنند ما هم –بلاتشبیه- مثل آن مردک شرابخور از بالا به پایین بیاییم. نقطه تقابل جای نامربوطی نخواهد بود؟
سلام محمود جان. والله ما که از کانادا مییایم تو وبلاگت هیچ فیلتر میلتری نمیبینیم. ظاهراً وبلاگت فیلتر نشده اسنادش هم موجود است. در حقیقت اونا خودشون رو فیلتر میکنن نه تو رو. حالا دیگه خودشون هم نمیتونن بیان نوشته های زیبا و معنی دارتو بخونن. اما از اینکه هنوز روحیه داری و مینویسی خوشحالیم. هر کمکی آنتی فیلتری کوفتی هم باشه ما هستیم مخلصت. ان شالله بری یک چندتا چک آب دار بخوری فیلترت رو بر میدارن، یادت باشه النجات فی الصدق!
حالا که فیلتر شدید ما هم با فیلتر شکن میاییم! نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم.
از ته دل امیدوارم از شر حسود و بد خواه و …. در امان باشید.
مموتی…مموتی…شهادتت مبارک!
آقا ما یواشکی دور از چشم برادران خدوم و زحمتکش مخابرات یه سری به دبش دربسته زدیم! خواستیم بگیم هم شما راضی باشین هم اونا!
دوست عزیز من به خواندن وبلاگت معتاد شدم و الان هم کلی گشتم که یه انتی فیلتر پیدا کنم و بیام اینجا
دلسرد نشو و به نوشتن اینجا ادامه بده
زنده و پایدار باشی. بذار اونقدر فیلتر کنن تا بترکند.
پس یواش یواش میری برای جهاد اکبر
در ديار ما(کرج) که هنوز هر دو سايت بازند ولی نگران بناشيد. اين شتر اندک اندک به کرج نزديک خواهد شد!
من ميگم حالا که فيلتر شدي، نمي خواد جو گير شي و غلظت انتقادا رو خيلي ببري بالا! اون جوري ممکنه خودتم فيلتر کنن! تازه زيادي تند رفتن هم ميشه مثل ابراهيم نبوي که به بي مزگي مي انجامه!