چند دقیقه ی پیش داشتم در میان اخبار گشتی میزدم که رسیدم به این عکس عجیب با این توضیح که یک بانوی نابینای مسلمان در شیکاگو تصمیم میگیرد برای راهیابی از حیوان اهلی استفاده کند و قاعدتا برای این کار استفاده از سگ به او پیشنهاد میشود که برای کمک به نابینایان در دنیا مرسوم است. اما این خواهر دینی میگوید که بنابراین اعتقادات دینیاش استفاده از سگ ممنوع است و به جایش از یک حیوان اهلی دیگر که نجس نباشد برای راهنمایی کمک میگیرد: اسب!
منبع خبرگزاری فرانسه است و عکس هم کره اسبی را نشان میدهد که خواهر مسلمان ما در نهایت اعتماد به نفس آن را با خود در خیابان راه میبرد و حالالتصویر هم که با همدیگر در سرویس حمل و نقل عمومی حضور دارند.
البته من که هرچقدر در منابع اسلامی گشتم ممنوعیت استفاده از سگ برای کمک به نابینایان را پیدا نکردم ولی لابد این خواهر مسلمان محجبهی ما یک چیزی میدانسته که به جای یک سگ کوچولوی ملوس یک نره خر… ببخشید کره اسب یغور را با خودش در کوچه و خیابان و اتوبوس و اداره را راه انداخته است تا به جای بوکشیدن و پارس کردن، نشخوار کند و شیهه بکشد.
حالا اینکه اهالی شیکاگو با دیدن بانویی که به همراه یک کره اسب قدم میزند یا مثلا مواجهه با این دو بزرگوار (لااقل یکیشان که هست!) در راه پلههای یک مجتمع مسکونی چه حالی بهشان دست می دهد به کسی مربوط نیست. جرات دارند یک مو از سر همدم با وفای خواهر دینی ما کم کنند یا زبانم لال با موجود نجس و ضد اسلامی و پلیدی به نام «سگ» جایگزینش کنند تا ببینند چه به حال و روزشان بیاوریم. مساله مساله اعتقادیست، شوخی که نیست. حالا باز چین و اویغور و روسیه و چچن و این چیزها بود یک چیزی؛ ولی در این طور موارد غیرت دینی ما چه میشود؟ جرات دارند امتحان کنند. خاکشان را به توبره میکشیم؛ خصوصا الان که اسبش هم مهیاست! اصلا همین مراتی و نجفزاده به جانشان میاندازیم که از بمب میکروبی روی اعصاب و روان میلیونها نفر اثر مخربتری دارند.
من یکی که از همین الان برای سلامتی بانو و راهنمای نجیبش دست به دعا برداشتهام و امیدوارم به کوری چشم غربیان کافری که همه می دانیم شعارهای آزادی بیان و حمایت از حقوق انسانها و حیواناتشان دروغی بیش نیست؛ روز به روز کره اسب عزیزمان بزرگ و بزرگتر شود. آنقدر بزرگ که توی هیچ ماشینی جا نشود، آنقدر بزرگ که از همه راه بگیرد، آنقدر بزرگ که از همه جای شیکاگو با چشم غیرمسلح دیده شود… اصلا آنقدر بزرگ شود که –بعد از صد و بیست سال- وقتی که جان به جانآفرین پراند؛ تاکسیدرمیاش کنیم و در کنار مجسمهی آزادی نصبش کنیم. یک جور اسب تروای اعتقادی در دل شیطان بزرگ.
خسته نباشيد
دم شما گرم
از ديروز كه تصادفي اومدم مشتري شدم
الحق و الانصاف كه تشبيه خوبيست اين اسب تروا، حيف كه بعضي اذهان روشنفكر مسلمان مثل اين خواهر در صورت چند بار مطالعه هم Irony موجود در آن را درك نخواهند كرد و ما فقط بايد بگوييم، به تيز هوشيمان بنازيم و آنها حتا نفهمند خنده براي چيست و به ما بگويند غربزده هاي خود فروخته و ما هم به آنها بگوييم عرب زدگان خود فراموش متحجر ِ بو … و الخ….
بازهم سپاس و درود بر تو اي اشرف مخلوقات تيزهوش ِ خود فروخته ي غربزده
سلام آقاي فرجامي،
در اين وانفسا اين خانم هم كيش مي خواسته دل ما را شاد كند شايد! فكر مي كنم مشكل اين خانم با سگ نجس بودن آن است! به هر حال جاي شكرش باقي است كه خانم تصميم نگرفته اند از حيوان اسلامي شتر استفاده كنند و به كره اسب بسنده كرده اند!
عجب سوژه هايی پيدا ميشوند!
با این طنز تان دنبال این بودید که یک حکم اسلامی را تمسخر کنید؟
از شما بعید بود
سگتان به چند
مواظب باش اسبی نفرمائيد نگهبانان احکام را
نره خر ت بدل نشست
این کره اسب نیست.
این جونور رو بهش میگن پونی یا اسبچه که حداکثر ابعادش همینه. متأسفانه برای اجابت دعاتون باید معجزه استفاده بشه.
محمود عزیزم سلام چند روز قبل در ستون سمت چپ ذیل ستون سهراب یک قطعه شعر از فرخی گذاشتی راجع به مجلس و وکیل الدوله ها و من ذیل همان شعر نوشتم که این شعر برادر دیگری هم دارد امروز برادرش را می توانی در وبلاگم ببینی
حالا چرا کون تو داره می سوزه دوست داره با است بیاد بیرون به تو چه
افرین به مردم امریکا و جهان متمدن که احترام به حقوق بشر م مردمان از هر کیش ومذهب را سرلوحم فرهنگ و زندگی قرار دادهاند.برعکس جوامع بظاهر مسلمان و پر ادعا
محمود عزیز اولا که ممنونم از توجه و امانتداری و لطف تو در نقل شعری که البته مال فرخی بود!….ثانیا یک مطلب در مورد نقش تهران و فقهای آن در وقایع آخرالزمان همین الان گذاشتم که اگرچه اندکی طولانیست ولی اطمینان دارم از خواندن آن پشیمان نخواهی شد و شاید حتی با خواندن آن کمی شوکه هم بشوی!؟…اگر چنین بود مرا خبر کن وگرنه که هیچ!!…
سلام محمود خا،
احتمالن خودتان هم اطلاع دارید که جناب ف.م. سخن (با دکتر میم فه اشتباه نشود)، مطلبی راجع به رسانه ملی در سایت شون نوشته اند و در آن جا از شما به عنوان یکی از افرادی که می تواند در این زمینه نظر بدهد، نام برده شده است. منتظر نظر ها و اقدام سریع تر برای راه اندازی این ضرورت امروزه هستیم.
داستان خونخواهی ندا آقا سلطان در روز قیامت:
زمان: 12 هزار سال بعد از بعثت خاتم
مکان: صحرای محشر
درست 7 سال از زمانی که اصرافیل در صور دمیدن آغاز کرد می گذرد اما جهان همچنان در خون و آتش می سوزد گویی هنوز جهان در احاطه ظلم است و عدالت از بشر دور!
در این سالها جهان هستی به امر باری تعالی به هفت هزار قطعه تبدیل شد هر قطعه ای هفتاد برابر زمین تا عدالت نزدیک شود و ظلم دور!
پس خداوند عرش خود را گستراند و مظالم آشکار شد…
ادامه را در وبلاگم بخونید:
http://dooms-days.blogspot.com
چرا از این دید نگاه نمی کنید به این موضوع!! طرف خلاقیت داره!! ببین چطوری باعث شده همه بهش توجه کنن و ازش بنویسن و عکسش همه جا هست! زرنگه!!! می دونه چی کار کنه!!!
اين خانوم تو شيکاگو نيست٬ تو ایالت بغلی یعنی ميشيگان هست٬ اگر اشتباه نکنم در شهر ديترويت که عربا خيلی زيادن. به همراه بردن حيوانات در اتوبوس و مترو هم ممنوع هست البته برای نابينايان رو نمی دونم.