دکتر احمدینژاد در یک برنامه تلویزیونی که اختصاص به معرفی وزرای پیشنهادی او برای کسب رای اعتماد داشت، دکتر لنکرانی را به «هلو» تشبیه کرد. احمدینژاد که شخصی دیگری را بهجای لنکرانی برای وزارت بهداشت ایران در نظر گرفته بود در حالی که سعی داشت با تمجید از این وزیر جوان نشان دهد که کنار گذاشتن او به خاطر عدم کفایتش نبوده است گفت: «در جایی گفتم که این جوان مثل هلو میماند آدم میخواهد بخوردش.»
این سخن به شدت مورد توجه رسانههای داخلی، خارجی و مردم ایران قرار گرفت، به نحوی که در زمانهی کنونی که ایران مرکز تولید اخبار سیاسی برای جهان شده است و مردم این کشور هر روز با دهها خبر شگفتآور مواجه میشوند تا چند روز در صدر اخبار قرار داشت و در گفتگوهای عادی مردم کوچه و بازار هم راه یافت.
این نخستین بار نیست که احمدینژاد با صدور سخنی بیسابقه یا طرح ادعایی عجیب توجه رسانهها و مردم ایران و جهان را به خود جلب کرده است؛ اما این سخن او از جهتی با دیگر سخنانش متفاوت است.
در زبان فارسی امروزی تشبیه یک فرد به هلو مانند کشیدن لپ یک نفر است. این عمل از چند بُعد قابل بررسی است. اگر شخص بزرگسالی لپ کودکی را بکشد نشانه نوعی لطف خصوصی او محسوب میشود و اگر همین شخص لپ نوجوانی را بکشد بسته به نوع نزدیکی آن دو فرد میتواند نشانه لطف، تحقیر و نوعی ابراز تمایل جنسی تلقی شود. این عمل میان دو بزرگسال بسیار کمتر اتفاق میافتد چرا که بار جنسی بیشتری میگیرد. به همین خاطر سابقه ندارد که در یک جمع رسمی با حضور افرادی متشخص، فردی لپ فرد دیگر را بکشد.
تشبیه یک فرد به هلو -و به ویژه ابراز علاقه به خوردن آن!- هم مشابه همان عمل است و این در حالیست که اصولا مسائل جنسی در ایران امروز تابو محسوب میشوند تا جایی که تلویزیون دولتی ایران حتی صحنههایی از فیلمها و سریالهای خارجی که در آنها مادری بر گونه فرزند بزرگسال خود بوسه میزند و یا دو نفر از جنس مخالف با یکدیگر دست میدهند -به خاطر آنچه که آنها گمان میکنند از لحاظ جنسی تحریک آمیز است- را حذف میکند. مسائل همجنسگرایانه هم آنچنان تابو است که نه فقط مجازات اعدام برای آن در نظر گرفته شده است بلکه احمدینژاد به عنوان رئیس جمهور ایران رسما در آمریکا وجود همجنسگرایان در ایران را انکار کرد.
با در نظر گرفتن چنین شرایطی شاید بهتر بتوان درک کرد که چگونه میلیونها ایرانی فارسیزبان با شنیدن چنین جملهای از زبان فردی در جایگاه رئیس جمهور مبهوت شدند.
اما صرفنظر از تصور اولیه، آنچه تقریبا بین همهی شنوندگان این تشبیه از زبان احمدینژاد مسلم است جنبه دور از شان بودن بکار بردن چنین اصطلاحی است در حیطهی تشخص و وقار و دیسیپلین یک مقام عالیرتبهی رسمی و نه مابهازای خارجی آن که در حوزهی اخلاق میگنجد. تمام منتقدان متفقالقولند که بکار بردن این جمله در یک مصاحبهی رسمی در جایگاه رئیس جمهور ایران و در حالی که احمدینژاد از پخش مستقیم حرفهای خود برای دهها میلیون ایرانی و بازانتشار آن برای افراد بیشتری از مردم ایران و جهان نه در شان او نه در شان وزیر پیشین او بوده است.
البته منتقدان در مورد دهها و بلکه صدها سخن و تصمیم احمدینژاد نیز مشابه چنین نظراتی دارند اما آنچه در اینجا مهم است آنست که چرا احمدینژاد چنین اصطلاح عجیبی را بکار برد که چنان بازتاب و واکنشهایی انفجاری و گسترده داشت؟
یک فرض آنست که او حواسش نبوده و دچار سهو گفتاری شده است. این فرض در مورد سخنان احمدینژاد و هیچ سیاستمدار دیگری به طور قطع و یقین قابل رد نیست اما با توجه به برخی قرائن میتوان از آن درگذشت. پیش از هرچیز تماشای فیلم این مصاحبه و لحن کلام و میمیک صورت احمدینژاد در هنگام گفتن این حرف و پس از آن (که بسیار عادی و تمرین شده به نظر میرسد) تا حدودی این فرض را ضعیف میسازد. و از آن گذشته، اگر از جنبه خاص اخلاقی قضیه چشمپوشی کنیم موارد مشابه نسبتا زیادی در سخنرانیهای پیشین احمدینژاد یافت میشود که تا همین حد غیر مانوس بوده و هیچگاه نیز از سوی وی اصلاح و یا پس گرفته نشده است (به استثنای ماجرای هالهی نور که اساسا انکار شد) پس نمیتوان ادعا کرد که او هر بار دچار سهو شده به خصوص با در نظر گرفتن اینکه او حتی در هنگام سخن گفتن در مقابل چالشگران و مجریان زبردست تلویزیونهای خارجی نیز همواره خونسرد و مسلط و با کمترین اشتباه ظاهر شده است.
فرضیهی دیگر از آن کسانیست که اصولا سطح فرهنگ و ادبیات احمدینژاد را در همین حد میدانند و معتقدند او سخن گفتن بهتر از این را بلد نیست. این در حالیست که حتی افراد عادی و یا از طبقات پایینی جامعهی ایران نیز به خاطر بافت شدیدا سنتی محافظهکارانهی فرهنگ ایران سعی میکنند در مجامع رسمی، رسمی و مطنطن سخن بگویند و یا آن را تقلید کنند چه رسد به مقامات اداری و رسمی. از اینرو نمیتوان باور کرد که احمدینژاد که علاوه بر تعلق عمیق فرهنگی به سنتها و فرهنگ محافظهکارانهی ایرانی، در همین سیستم اداری خود را تا حد استانداری و شهرداری و سپس ریاست جمهوری بالا کشانده است آداب سخن گفتن را حتی در حد یک کارمند شهرستانی نداند چه رسد به آنکه وی تحصیلات دانشگاهی هم دارد.
عدهای نیز این قبیل کارها و گفتار را صرفا برای جلب توجه رسانهها و افکار عمومی میدانند که البته اکثر سیاستمداران به آن علاقهمند هستند.
برخی از موافقان و یا منتقدان مهربانتر هم فرض میکنند که این نوع سخن گفتن نشانهی خودمانی بودن احمدینژاد با فرهنگ و گویش مردم پایین دست جامعه است که نهایتا اشکال چندانی بر آن وارد نیست هرچند بهتر است از آن احتراز شود. و در مواردی نظیر مورد اخیر هم که این خودمانی بودن به مرزهای اخلاقی جامعه نزدیک شده است؛ بی دقتی صورت گرفته و گوینده نمیدانسته که تا چه حد از عرف و جایگاه خود خارج شده است وگرنه از آن صرفنظر میکرد.
اما فرضیهای که من میخواهم در اینجا مطرح کنم آنست که احمدینژاد علاوه بر آنکه علاقهی فراوانی به قرار گرفتن در مرکز توجه و افکار عمومی دارد و همچنین با درک درست از پایگاه طبقاتی خود که همواره سعی داشته که با انتخاب نوع پوشش، حضور، شعارها و حتی لحن و بیان خویش، خود را به آنها نزدیک و جزئی از آنها نشان دهد؛ اما با زیرکی تمام از صدور چنین سخنان جنجالبرانگیزی – نظیر سرکاری خواندن خط فقر و " صدور قطعنامه برای رفتن دست گربه زیر ماشین شهرداری…" و در سطحی بالاتر نفی لجاجتآمیز هلوکاست و اخیرا مقایسه یهودیان بنی اسرائیل با سرخپوستهای آمریکا- هدفی بزرگتر را دنبال میکند. آن هدف بزرگ انحراف افکار عمومی و رسانهها از موضوعات مهمیست که ناخوشایند و به ضرر اوست به سمت موضوعات کوچک اما جنجالیای که مورد علاقهی ژورنالیستها و مردم کوچه و بازار است. احمدینژاد در طی این چند سال نشان داده است که نبوغ خاصی در مواجهه با رسانهها و حتی بازی دادن آنها -و بالطبع مخاطبان آنها- دارد و در این مورد و موارد مشابه حتی رسانههای مخالف و منتقد را در مسیر انتقال از «قانون» به «عرف» به خدمت گرفته و میگیرد.
در همین نمونهی تشبیه وزیر به هلو، تحلیل من آن است که نه فقط سهوی صورت نگرفته است بلکه او –شاید به توصیه مشاوران مطبوعاتیاش- قطعا از پیش تصمیم گرفته بوده است که آن تشبیه را در لابلای حرفهایش بیاورد تا به شدت مورد توجه رسانهها، منتقدان و مردم قرار گیرد. دلیل این کار بسیار ساده و عین حال هوشمندانه است که اگر مسائل شخصیتی چشمپوشی کنیم فایدههای آن بیسار بیشتر از هرینههایش برای احمدینژاد است.
احمدینژاد اکنون بیش از هر زمان دیگری در معرض انتقاد و حتی اتهامهای سنگینی است که نه از سوی قوه قضائیه بلکه از سوی مردم و رسانهها متوجه اوست. انباشتی از این مسائل از گم شدن 300 میلیارد تومان در زمان شهرداری دو ساله او بر تهران، تا ناپدید شدن یک میلیارد دلار که سازمان بازرسی کل کشور آن را رسما اعلام کرد و تا مسائل بسیار جدی و پرحاشیه مربوط به انتخابات اخیر و خشونتهای گستردهی پس از آن با مردم، متراکم است و در کنار مسائل متعدد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی باعث شده تا دست کم افکار عمومی بخش بزرگی از جامعه (حتی در میان طرفداران احمدینژاد) و با همین معدود رسانههای باقیمانده احمدینژاد را تحت فشار گذارند. از این منظر، نهایت توفیق و پیروزی است که با موضوع نسبتا بیاهمیتی چون تشبیه یک وزیر پیشین به هلو، تا مدتی مردم و رسانهها را سرگرم به سوژهای کرد که در بدترین حالت هم تبدیل به اتهام و تخلف نخواهد شد و ذهن آنها را از اتهامات سنگین و وضعیت بحرانی جامعه دور کرد یعنی همان تنزل توجهات از حد "تخلف عمیق از قانون" به سطح "خروج جزئی از عرف".
احمدینژاد با درک عمیق سطحی و زرد بودن جو غالب رسانههای موجود و مخاطبانشان که به مسائلی چون ورشکستگی کارخانههای عظیم، صدور قطعنامههای تنبیهی بینالمللی، پخش اعترافات شگفتآور فعالان سیاسی علیه خودشان با پیژامه از تلویزیون دولتی، فجایع رخ داده در بارداشتگاههایی نظیر کهریزک، انحلال فاجعهآمیز سازمان برنامه و بودجه و حتی تقلبی بودن مدرک دانشگاهی یک وزیر؛ به همان اندازه توجه نشان میدهند که به صدور یک اصطلاح نه چندان بیادبانه (ولی قطعا دور از شان جایگاه رئیس جمهور) آنها را از حیطه خبررسانی و تحلیل و توجه به رویدادهای دردسرساز دور و به مواردی متوجه میکند که در نهایت نه در ایران و نه در هیچ جامعهی قانونگرا و دارای نظام قضایی بیطرف و قاطع هم به عنوان جرم و تخلف مطرح نمیشوند.
عدهی بسیار کمی از منتقدان، مردم و رسانهها فارغ از آنکه احمدینژاد چنان حرفهایی را بر زبان بیاورد یا خیر؛ توجه خود را معطوف به مسائل مهم و اساسی کردهاند و گفتن یا نگفتن چنین سخنانی نظر آنها را منفی یا مثبت نخواهد نکرد. احمدینژاد هم همواره آنها را نادیده گرفته و میگیرد. آن دسته از طرفداران پروپا قرص احمدینژاد هم که علی رغم وقایع عظیم و مهیب چند سال و به ویژه چند ماه گذشته به او عشق میورزند قطعا با چنین موارد کوچکی در نظر خود نسبت به او تغییری نمیدهند.
در چنین اوضاعی نهایت زیرکی آن نیست که افکار عمومی و توجه مردم و رسانههای باقیمانده -که بیشتر جمعیت ایران را تشکیل میدهند- با چنین سخنانی به این سو جلب و سرگرم شود؟
له همين اينها اضافه کنيد که احمدی نزاد بدون دليل موجهی میخواست لنکراني را کنار بگذارد – در واقع بخاطر مخالفتی که در مورد مشائی کرده بود – و اين تعبير که باعث سبک شدن جايگاه وزير شد جنبه تحقير کردن و خرد کردن شخصيت ولی با ملاطفت و به اسم محبت هم با خود دارد
همشو پایم بجز اون پاراگراف آخری، ما به اونی که شما بشش میگی نهایت زیرکی میگیم زبل بازی الکی
این فرضیه ها که شمردید، همه باهم یکجا در جناب الف.نون جمع است.
از این زانتیا نگرانم !!!!!
ای بابا…
اوضاع خرابه!آخه چی بگه آدم به اين شخصيت ناب…خدايی کجای دنيا رئيس جمهوری به اين باحالی و لوتی داشته؟
خدا محمود رو برای مامانش نگهش داره…نه برای مملکتش…
به نظر من احمدی نژاد با این طرز حرف زدن هدف دیگه ای رو هم دنبال میکنه و اونهم پایین آوردن سطح فرهنگ جامعه است.فرهنگ یه جامعه در اغلب موارد به حاکمان آن وابسته است.اگر جامعه ای دارای حاکمی فرهیخته باشد سطح شعور و فرهنگ آن جامعه گوی سبقت را از حاکم می گیرد و بالعکس چنانچه حاکمی نادان و ابله بر جامعه ای حکمرانی کند پس از مدتی سطح فرهنگ مردم از حاکم هم پایین تر خواهد آمد.به یاد بیاورید قبل از روی کار آمدن خاتمی مردم چه چیزی راجع به حقوق خود می دانستند؟راجع به جامعه و دنیا چه آگاهی داشتند؟حتی وقتی صحبت از آزادی زنان می شد تنها چیزی که به ذهن گروههای روشنفکر جامعه می رسید دوچرخه سواری زنان بود! از آنجایی که طرز حکومت داری و مملکت داری این آقایان مورد تایید هیچ آدم فهمیده و آزاده ای نیست ، اینها برای ادامه حکومت خود چند راه را دنبال میکنند.یکی سختگیری و فشار بر قشر تحصیل کرده و روشنفکر و آگاه جامعه تا حدی که مجبور به ترک وطن شوند.دیگر کار کردن روی باقیمانده مردم از طریق بی اطلاع نگه داشتن آنها از خیلی از مسائل و ترویج خرافه گری یا دروغهای فراوان ،فحاشی یا مزخرف گفتن که در طول زمان عادی شده و قباحت خود را از دست می دهد و کشاندن جامعه به این سطح.قطعا حکومت کردن بر عده ای مردم نادان و گول زدن آنها کار بسیار ساده تری است و این است هدف حکومت ایران.
به نظر من هم این نحوه صحبت کردن، جالب نبود. علاوه بر اینکه به نوعی کوچک کردن آقای لنکرانی بود. البته به نظرم یک گاف یا سوتی از ناحیه آقای احمدی نژاد بود.
با سلام،
محمود خان، قرار نیست دیگه تو تهارن امروز مطلب بنویسید؟ لطفن اطلاع رسانی کنید. ممنون
من مداوم می نویسم. گاهی کلا مطالب سانسور می شود.
ممنون از اطلاع رسانی تون محمود خان
در قاموس ايراني، روشنفكر = هرزۀ مادي و معنوي