حاج مهدي جامي، سفري به مصر رفته و آنطور كه از نوشتههايش برميآيد (مشكل قاهره و تهران و و ما ادراك المصر و جمهوري اسلامي مصر) خيلي از اوضاع نابسامان آن ديار حالش گرفته شده. البته حاج مهدي مودبتر و مذهبيتر و باتدبيرتر از آنست كه شعر ايرج ميرزا را كه
«جز گه و گند كثافت چيزي —- اندر ين شهر نديدم بنده
هر كجا شهر مسلماناست —— از گه و گنده بود آگنده» در اين مورد به كار بگيرد؛ ولي از شواهد و قرائني كه از مطالب ايشان برميآيد، پنداري ميخواهد همچو چيزي بگويد!
البته تا اينجاي كار كه چيز چندان غريبي نيست. يعني اگر براي حاج مهدي عجيب هست براي ما كه در كنه اين آگندگي، به زندگي و تفكر و تهوع مشغوليم نيست؛ منتها نكته آنجاست كه حاج مهدي با ديدن اوضاع قاهره و مصر ياد تهران و ايران ميافتد و اين دو را اينقدر شبيه به هم ميبيند كه مينويسد: «به نظرم بر خلاف تصوری که عموم هموطنان عزیز دارند مشکلات ما در ایران اصلا یونیک و کم نظیر و عدیم النظیر نیست… قاهره تهران است به اضافه قم!»
مشكلات را فقط در «سطحِ» مسائل اقتصادي و اجتماعي و سياسي ديدن، به نظرم همين اشتباه در قضاوت را هم باعث ميشود، حتي اگر قاضياش به بينظري و تيزبيني جامي باشد. من يك دنيا حرف در اينباره دارم كه متاسفانه چون درگير تعمير منزل و بستن ويژهنامه و اينجور كارهايم، الان نميتوانم چيزي شايستهاي بنويسم.
اما انگار كه شاهد از غيب باشد مهدي در همين يادداشتش، به عنوان شاهد مثال مي نويسد: «… آنجا هم همین است. عاشورایی اش به کنار ولی باقی اش همان است. یک شب تمام تلویزیون های قهوه خانه ها پر بیننده شده بود. صندلی می گذارند رو به تلویزیون مثل اینکه سینمای کوچکی باشد. این خواننده زیبای مصری نانسی عجرم در استادیوم می خواند. جشن بزرگی گرفته بودند که نخست وزیر و دیگر مقامات هم در آن شرکت داشتند و مردم هم با پرچم و موسیقی در استادیوم می رقصیدند. تیم ملی فوتبال مصر برنده کاپ قهرمانی منطقه شده بود. جشن ملی گرفته بودند.»
فكر ميكنم خود مهدي با همين مثال يكي از فرقهاي اساسي زندگي در ايران و مصر را نشان داده. باور كنيد مشكل بزرگ ما در ايرانهمين است كه نميتوانيم يك روز بعد از ظهر در يك كافه جمع شويم و رو به تلويزيون شادي كنيم؛ منتها ضربدر 365 ضربدر سالهاي عمرمان!
ممكن است خواهش كنم چند مشكل ديگر را شماي خواننده در بخش نظرات بنويسيد؟
( در همين رابطه: سوال دوست من: كجاي دنيا “ملي گرايي” جرم است؟)
غیر از اینکه نانسی عجرم لبنانی است مشکل ما این است که خانندگان ما میروند دوبی و ملت هم میروند آنجا تماشا و ما اینجا برمیداریم آن مداح عرب را میآوریم. شادی کجاست؟ درد این است درد این است درد این است و مهدی جامی شاید آن شادی را در نقاط ایران میبیند. شاید هم باشد اما نه برای ما برای آنها پدرانشان مملکت را اداره می کنند شادی همیشه هست و کافه های ما باید گوش به زنگ باشند که چه وقت قلیان مجاز است و چه وقت غیرمجاز رقص و پایکوپی که همیشه حرام است…
*خوانندگان
یکی دیگه اینکه نانسی عجرم اونجا با مانتو و مقنعه آواز نمیخونه!!ما اینجا اینقدر روسریهای متعفن رو سرمون میکنیم که روزانه حداقل صد عدد زلف نازنین رو از دست میدیم!!!نه …..خیلی فرق داره اگر انصاف داشته باشی!!!
تنها حسنی که ما نسبت به مصر داریم اینه که ما حکومت اسلامی (چیزی که احتمالا مصری ها آرزوشو دارن) تجربه و درک کردیم و از این نظر یک گام از اونها جلوتریم.
در یکی دیگه از مثالهای وبلاگ سیبستان در مورد ترافیک، مکزیکو سیتی هم در کنار تهران و قاهره اومده تا خواننده فکر نکنه که این مشکلات به خاطر اسلام است.
مصریها از این نعمت که در خیابوناشون فقط لباسایی به رنگ مشکی وخاکی ببینند محرومند و مهمتر اینکه واژه هایی مثل تماشاگر نما -دانشجو نما – بقالنما و…. ندارند.
مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ما اینقدر زیاد شده که آدم در میمونه بدبختیشاز چیه! اما گمون نکنم مشکل تنها مسلمونی باشه.
در قاهره زن شما رو به خاطر اينكه لباسش به سليقه يه عده خوش نيومده نمي برن پلاك تو گردنش كنن و انگشت نگاري كنن.
من فكر ميكنم مطلب آقاي جامي طنز بوده و شما متوجه نشدين. والا چطور ممكنه كه يك نفر ماجراي شادي و ناسي عجرم و اين حرفها رو در كنار اين جمله بياره كه “قاهره يعني تهران بعلاوه قم”؟!
جناب جامي بايد به يك نكته بسيار بسيار مهم توجه داشته باشند و آن اينكه اين چيزي كه در ايران ما را ديوانه مي كند صرفا فقر و سو مديريت و ندانم كاري (كه در تهران و قاهره مشترك است) نيست. بلكه اينست كه علاوه بر اينها، در اينجا عده اي عمدا و صرف مخارج اين كار را مي كنند.
جناب جامي بايد به يك نكته بسيار بسيار مهم توجه داشته باشند و آن اينكه اين چيزي كه در ايران ما را ديوانه مي كند صرفا فقر و سو مديريت و ندانم كاري (كه در تهران و قاهره مشترك است) نيست. بلكه اينست كه علاوه بر اينها، در اينجا عده اي عمدا و صرف مخارج اين كار را مي كنند.
سلام آقاي فرجامي
مدتي است كه در ايران حركتهاي خودجوش كلا از بين رفته است؛ حتي حركتهاي خودجوش انقلابي، مثل حمايت از آرمان فلسطين. به همين دليل من هر وقت ميشنوم كه مثلا عدهاي از جوانان ريختهاند و مثلا سخنراني يا همايش يا جلسهاي را بر هم زدهاند، از يك جهت بدم نميآيد. پيش خودم ميگويم پس هنوز بعضي جوانها بدون تبليغات و حمايت مستقيم دور هم جمع ميشوند كاري ميكنند؛ اگرچه كار غلط.