یک یادداشت طنزآمیز من در سایت تهران ریویو اعتراضاتی را برانگیخته و به سکسیست و همجنسگراهراسی متهم شده. این در حالیست که خودم فکر میکردم در آن حتی از حقوق همجنسگراها دفاع کردهام. این یادداشت را در ادامه میآورم و دوست دارم بدانم نظر خوانندگان این وبلاگ (اگر هنوز خوانندهای داشته باشد!) دربارهی آن چیست – با یادآوری این نکتهی ضروری که این یادداشت در ادامهی یک سلسله یادداشت طنزآمیز درباره بیشعوری در ستون “بیشعوران” است که در آن هر دفعه به یکی از جنبههای بیشعوری میپردازم.
بیشعوری از جهات زیادی (چپ راست، جلو عقب، بالا و به خصوص پایین) با جنسیت پیوند خورده است. بدون هیچ تبعیضی، افراد از هر دو جنس به بیشعوری مبتلا میشوند اما این بدین معنا نیست که بیشعوری در زنان و مردان یکسان است. به قول یک آیتالله درگذاشته، این امر برای مردان و زنان مساوی است اما مشابه نیست.
زنان و مردان بیشعور در رابطه با جنسیت (سکس) وجوه مشترکی دارند که مهم ترین آنها این است که عقدههای جنسی اغلب در بیشعور شدن آنها، یا حاد شدن بیشعوریشان، نقش مهمی دارد. بسیاری از بیشعورانی که در جامعه با گیر دادن به دیگران و امر و نهیهای بیجا بیشعوریشان را به تماشا میگذارند سرشار از عقده جنسی هستند. بعضیهایشان به اندازه کافی فعالیت جنسی نداشتهاند (اعم از خودارضایی یا تماس جنسی با یک شریک خوب)، بعضیهایشان داشتهاند اما با احساس گناه پس از ارضا، آن را به خودشان ـ و شریک جنسی احتمالیشان ـ زهر کردهاند و باقی هم تقریبا بیمارانی روانی هستند که سیرمونی ندارند. کمک های اولیه برای گروه اول، یافتن یک شریک جنسی یا دست کم آموزش خودارضایی است. گروه دوم را باید آگاه کرد که داشتن یک شریک جنسی عاقل و بالغ یا خودارضایی مسالهای کاملا شخصی است و ربطی به اخلاقیات ندارد. گروه سوم را باید هر چه سریعتر به بیمارستان روانی ارجاع داد و الا به زودی کار دست خودشان خواهند داد، مثل آن سردار رئیس پلیسی که جوانان مردم را برای پوشیدن چکمه یا دیده شدن موی سر یا داشتن زنجیر طلا دستگیر و مجازات میکرد اما خودش به طور گروهی و با دختر و پسر رابطهی جنسی داشت (لطفا نپرسید کدوم یکیشون؟ به هر حال تمام سردارانی که با چنین سوابقی به ذهنتان میآیند بی شک بیشعور تمام عیار هستند)
لاس زدن، متلک گفتن و دستمالی کردن هم از نشانههای عمومی بیشعوری هستند که در جوامع عقبمانده به وفور یافت میشوند و از سوی سازمان جهانی مبارزه با بیشعوری به عنوان سه شاخص درجهبندی جوامع بیشعور به رسمیت شناخته شدهاند. این سازمان در آخرین بیانیهی خود از تمام افراد و به خصوص زنان خواست تا به محض برخورد با چنین مواردی، نزدیک ترین پلیس را خبر کنند و اگر پلیس خودش متخلف بود به دادگاه مراجعه کنند و چنانچه قاضی خودش متهم بود بلافاصله از کشور محل سکونت خود به سرعت فرار کنند. به این ترتیب فرار بدنها و فرار شعورها هم به فرار مغزها اضافه شده است.
صرف نظر از این بحث، این موضوع که بیشعوری چگونه در سکس یا رابطه جنسی بین دو نفر بروز مییابد هم بسیار مهم است. با آگاهی از چند نشانهای که در ادامه میآید به راحتی میتوانید تشخیص دهید که آیا فردی که اخیرا با او همبستر شدهاید به بیشعوری مبتلاست یا خیر (همچنین میتوانید بفهمید که آیا آن بیچاره با یک بیشعور همبستر شده بود یا خیر!):
یک مرد بیشعور:
حرفهای رمانتیک را مقدمهی زائدی بر رابطهی جنسی میداند.
و یک زن بیشعور:
رابطهی جنسی را موخرهی زائدی بر حرفهای رمانتیک میداند.
یک مرد بیشعور:
بدون مقدمات لازم به سراغ اصل مطلب میرود.
و یک زن بیشعور:
اصل مطلب را فدای مقدمات میکند.
یک مرد بیشعور:
در رابطه جنسی به شریکش اجازه نمیدهد لذت ببرد.
و یک زن بیشعور:
در رابطه جنسی به خودش اجازه نمیدهد لذت ببرد.
یک مرد بیشعور:
لباس شریکش را پاره میکند تا از تنش دربیاورد.
و یک زن بیشعور:
شریکش را پاره میکند تا لباسش را دربیاورد.
یک مرد بیشعور:
از رابطهی جنسی به عنوان مجازات طرف مقابل استفاده میکند (یا اینطور در ذهن دارد: رجوع کنید به محتوای اغلب فحشهای جنسی و ناموسی)
و یک زن بیشعور:
از عدم رابطهی جنسی به عنوان مجازات طرف مقابل استفاده میکند (مگر یک آدم چند بار در هفته میتواند مبتلا به سردرد شود؟!)
یک مرد بیشعور:
به جزئیات توجه نمیکند.
و یک زن بیشعور:
زیادی به جزئیات توجه میکند.
یک مرد بیشعور:
بعد از تمام شدن سکس خروپفش به هوا میرود.
و یک زن بیشعور:
بعد از تمام شدن سکس هقهق میکند.
همانطور که دیده میشود در چنین مواردی، بیشعوری جنسی (یا: بیشعوری در هنگام رابطهی جنسی) با نشانههای کاملا متفاوتی در زنان و مردان بروز مییابد. مواردی هم هست که ربطی به رفتار طرفین در رابطهی جنسی ندارد. مثلا بسیاری از بیشعوران از حرافیهای پر از کنایه به مسائل جنسی در محل کار، میهمانیهای خانوادگی و سایر جاهایی که مناسب این حرفها نیست لذتی سادیستی میبرند که مردان متاهل مسن بیشترین مبتلایان به این رفتار را تشکیل میدهند. این در حالیست که بعضی از زنان میانسال، بیشعوری خود را با علاقه عجیب به پرسیدن از مسائل زناشویی دیگران، و به خصوص نوعروسان نشان میدهند.
در مورد زنان و مردان همجنسگرا بیشعوری جنسی پیچیدهتر است و متاسفانه هنوز تحقیقات جامعی در آن زمینه انجام نگرفته است. مهم ترین دلیل آن ای انست که در جوامع بسیاری همچنان عدهای بیشعور دگرجنسگرا اصرار دارند که سلیقهی جنسی خود را برای همه تجویز کنند. در نتیجه همجنسگرایان (اعم از باشعور و بیشعور) چنان تحت سرکوب بیشعوران دگرجنسگرا هستند که رفتاری طبیعی ندارند و نمیتوان به طور طبیعی به آنها نزدیک شد. به عنوان نمونه یک بار، برای انجام تحقیقی، از دوستی که مدافع حقوق همجنسگرایان بود با احتیاط و مودبانه و خصوصی پرسیدم که آیا خودش همجنسگراست؟ و او از آن لحظه تا سالها بعد هر بار از من میپرسید چرا همچو سوالی از او پرسیدهام و منظورم چیست و چرا پیشداوری دارم و آیا اصلا معنای همجنسگرایی را میدانم… .
بیشعوری استثنا ندارد.
عالی بوووود…لذت بردم
به نظر من این نوشته شما خوب، و در بدترین حالت معمولی بود!
این نوشته را سکسیست یا هوموفوب دانستن، برخورد مذهبگونه با ارزشهای مدرن است. این که بگردیم و در هر حرفی سکسیست یا هوموفوب بودن پیدا کنیم به نظر من خودش کم انحرافآمیز نیست. آدم باید جرات کند نظرش را دربارهی جنسها و گرایشها بگوید. آن هم نظراتی تا این حد غیرجانبدارانه را.
🙂
با سلام
آقای فرجامی نوشته ی شما عالیست .چیزی در حدود عالمانه ترین پژوهش های روان-جامعه شناختی.منتهی طنز ظریف و پر مایه ی شما مطلب را چنان ساده و” همه” فهم میکند که آنوقت آن “همه”از آنجایی که خود درگیر با موضوع هستند(حالا گیرم که هر کس به قدر وسع -!- خود)،مطلب را بر نتابیده و شماتت می کنند.کاش من جای شما بودم که همه ی فحشها به من اصابت می کرد!
موفق باشید
هم از معنا پر
هم از ادبیات
طنز جای خودش
جادوی قلمتون من یکی رو ک از هوش برد
البته با کمی اغراق
check out fetlife.com much of what you said shouldn’t happen in bed is actually a lot of people’s fantasies.
Just Sayin
دنیای سکس و عشق برای عاشقان راستین دنیای اسرارآمیزی است. عاشق چه می تواند بداند! ظن ام این است آن چه از آن به بی شعوری تعبیر می کنید موقعی حقیقتاً بی شعوری است که از نه چندان عاشقی سر بزند، در طول سالیان عادت اش، مشغله اش، شیوه اش شده باشد، فرد به تکرار بدون تردیدش تن بدهد و حتا به آن ببالد.
به عبارت دیگر در عشق ورزی واقعی هیچ وقت انگیزه ی دوم، قصد دوگانه، وجود ندارد و در این حالت بعد از واقعه شرح دادن که چه گذشته است تقریباً غیر ممکن می شود.
انسان هرگاه از رهاشدن در دیگری فارغ باشد و هم چنان با او در آمیزد در معرض ارتکاب بی شعوری قرار دارد.
والله ما که هر چقدر دقت کردیم نه له دگرباشان جنسی بود نه علیه شان!
نوشته ای مناسب احوال این روزها